سرویس: جهاد و مقاومت
کد خبر: 3523
|
18:48 - 1392/05/26
نسخه چاپی

خاطرات یک آزاده:

زندانبان عراقی از زندانبان ایرانی الگو گرفته بود

زندانبان عراقی از زندانبان ایرانی الگو گرفته بود
یکی از عراقی ها نگهبان ما بود ، همیشه تو خودش بود زیاد ما را اذیت نمی کرد ؛وقتی به زمین می ریخت و ما هم تشنه بودیم،با اینکه اجازه نداشت به ما آب بدهد ، زیر پیراهن خودش را درمی آورد و در آب زمین خیس می کرد و می مکید و از ما می خواست که اون کار رو انجام بدیم.

به گزارشایلام فردا،علیرضا حیدری در سال  1346 در روستای "دارمیرناصر" از توابع بخش چوار شهرستان ایلام  به دنیا آمد.

13 سال اول زندگی خود را در روستای محل تولدش به سر برد و سپس برای ادامه تحصیل به شهر ایلام آمد.

رفتن به سربازی او همزمان به جتگ تحمیلی بود،بنابراین به عنوان سرباز وظیفه عازم جبهه های جنگ شد و به عنوان آرپی چی زن و سپس بی سیم چی مشغول به فعالیت شد.

در تیرماه سال 1367 در  منطقه جزیره مجنون به همراه تعدادی دیگر از همرزمانش اسیر می شود.

وی ازآن دوران و سختیهایش می گوید: دوران اسارت بسیار سخت و تلخ بود ، در بدترین شرایط زندگی  قرار داشتیم؛ اسیر دشمن قسم خورده بودیم ، نبود موادغذایی به مقدار کافی  ، شکنجه های روحی ، روانی ، جسمی؛من به دلیل این شکنجه ها قسمتی از  شنوایی گوش چپم را از دست دادم  .

حیدری ادامه می دهد:تنها چیزی که در آن دوران باعث می شود تا ما سختیهای اسارت راتحمل کنیم،وحدت و یکپارچگی اسرا در اردوگاهها بود به طوری که این وحدت بچه ها گاهی اوقات عراقی ها را هم کلافه کرده بود.

این آزاده سرافراز با ذکر خاطره ای از دوران سخت اسارت  می گوید: موقعی که خیلی تشنه بودیم  به ما آب  نمی دادند و فقط آب  را می آوردن و جلوی چشم ما به زمین می ریختند.

 یکی از عراقی ها نگهبان ما بود  ، همیشه تو خودش بود زیاد ما را اذیت نمی کرد ؛وقتی به زمین می ریخت و ما هم تشنه بودیم،با اینکه اجازه نداشت به ما آب بدهد ، زیر پیراهن خودش را درمی آورد و در آب زمین خیس می کرد و می مکید و از ما می خواست که اون کار رو انجام بدیم . 

ساکت بودن این عراقی و کم حرف زدنش برای ما جای سئوال بود ،بعد از مدتی که گذشت و تقریبا با بچه ها انس گرفته بود ،زبان به صحبت گشود  و متوجه شدیم دو برادرش در ایران اسیر هستند و او به دیدنشون به ایران  آمده و  از برخورد ایرانیان خیلی راضی بود به همین خاطر ما رو زیاد اذیت نمی کرد.

حیدری اضافه می کند:رژیم بعثی اسامی ما رو به صلیب سرخ نداده بود و تا مدتها ما در کشور خودمان مفقود الاثر بودیم و بالاخره با اصرارهای صلیب سرخ اسامی ما هم در لیست اسرای آزاد شده قرار گرفت؛بعد از سه سال اسارت در سال 70 به کشورم برگشتم، یکی از آشنایانم در مرز خسروی پاسدار بود ،وقتی من رو دید شوکه شده بود، باور نمی کرد که زنده ام، چون در ایران من مفقود الاثر بودم و هیچ کس از من خبر نداشت و حالا در بین آزادگان بودم و  به ایران باز می گشتم.

علیرضا حیدری اکنون در کسوت دبیر آموزش و پرورش مشغول به فعالیت است و آرزوی بزرگ خود را موفقیت و سرافرازی کشورش می داند و به همه دانش آموزان توصیه می کند تا با درس خواندن خود را شهدا را ادامه دهند.

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد