به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «ایلام بیدار»، محمد رستمی فعال فرهنگی در یادداشتی نوشت: میلاد حضرت ابوالفضلالعباس (ع) علمدار بیدست دشت کربلا میرسد و روز جانباز، گاهی قلم از وصف اسطورههایی باز میماند که در میان خانههای این کوچهها و خیابانهای شهر و آبادی با ما زندگی میکنند .
جنگ که شد با همه جوانی و قامت رعنا شان دل به دریای خون زدند و تا اعماق خطر رفتند. بسیاری از آنان پاهایشان در میان هلت ها جا ماند. برخی دست و انگشت را به تپهماهورها سپردند. برخی هم که شیمیایی شدند آخرین نفسکشیدنها را به بیکرانه آسمان سپردند و ز آن پس محتاج اکسیژن. وقتی رگبار سرفه میآید در ناخودآگاهشان گویی صدایی از رگبار گلوله هم میآید.
برخیهایشان ماندند و یک ویلچر. شاید به دلشان مانده است بروند تا سر کوه تا دشت. اما برخیهایشان تختها را هم خسته کردهاند. بهمثل ساده است باید چند روزی کرونا بگیری یا آنفلوانزا و سرماخوردگی و در استراحت باشی تا بدانی سالها روی تخت درازکشیدن یعنی چه؟ مستان و بهار و تابستان و پاییز میآید و میرود؛ اما تغییر فصول را فقط با وسایل سرمایشی و گرمایشی خانهها متوجه میشوند. نه از برفبازی کودکان در پشت فلان تونل آگاهاند و نه از خشخش برگریزان پاییزی. نه از شلوغی بازارهای شهر صدای خانهدار بچهدار برو زنبیلت را بردار نه از مسابقات ورزشی .
گاهی دعایشان میگویی که خدا کند وسط شب تنگی سینه و سرفهها سراغشان نیاید و گاهی هم پشهها از در مروت در آیند و نیششان نزنند وقتی انگشتی نیست که پشتی را بخاراند!
تازه این فقط تجسم خیالی از اندک دردهایشان هستند. اما آنان با صبوریشان درسها دهند ما را. ارجشان نهیم و قدردانشان باشیم. به تماشا سوگند و به آغاز کلام به زبان و نوشتن شرح دردشان ساده باشد و در دنیای واقعیت بسی سختتر از چیدمان کلمات است.
انتهای خبر/م
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد