به گزارش ایلام بیدار ،یادداشت - محسن سلگی:رهبر حکیم و الهی انقلاب اسلامی در بیانات نوروزی خویش در حرم رضوی، درست در بهترین نقطه ایران (تعبیر زیبای ایشان)، بهترین نطق سال ایران را نیز ارائه داده و به عموم مردم و نیز صاحب نظران توصیه کردند که مباحث مطرح شده توسط ایشان را پیگیری کرده و تفصیل دهند (نقل مضمون). در سخنرانی مذکور، رهبر انقلاب تأکید خاصی بر عزت ملّی و امید عمومی یا ملّی کردند.
ایشان همچنین نگاهی دقیق و با تکیه بر اعداد و ارقام و آمار به اقتصاد و پیشرفتهای علمی و اقتصادی افکندند. هرچند نقطه ضعف اصلی نظام و کشور را اقتصاد خواندند. با اینهمه و با وجود تأکید معظم له بر اقتصاد و نیز انتخاب شعار سال تحت عنوان «مهار تورم، رشد تولید»، ایشان به نحو ضمنی و تضمنی، اقتصاد را ذیل فرهنگ نهادند (اقتصاد فرهنگی). مصداق این مدعا آن است که رهبر انقلاب مهمترین قوت کشور را ایمان و عزت نفس ملّی مردم دانستند. شاهد دیگر مدعای ما، انتقاد ایشان بر تجملگرایی و فرهنگ مصرف و نیز تأکید بر نفی ناامیدی و لزوم نشاندادن افقهای روشن بود.
همه اینها بیش از آن که منشأ اقتصادی داشته باشد، منشأ فرهنگی دارد. در واقع، رهبر انقلاب، پیشرفت اقتصادی را محصول و معلول عوامل ذهنی و فرهنگی میداند؛ عواملی چون مقاومت ورزیدن، پرهیز از دو قطبیشدن در جامعه و در عوض، نشاندادن گذشت و اغماض میان افراد، همکاری اجتماعی و حضور عمومی یا حضور آحاد مردم؛ که به تعبیر ایشان عامل اصلی همه موفقیتها و پیشرفتهای کشور بوده است. عبارت اخریِ تأکید ایشان بر مردمیشدن، کاهش تصدیگری و دخالت دولت و در عوض، اتخاد موضع نظارت و هدایت توسط آن بود. میتوان از مجموع دیدگاههای ایشان، دولت مردم یا مردم به منزله دولت را استخراج کرد؛ مفهومی که سیاست را نیز ذیل فرهنگ میگذارد (سیاست فرهنگی).
با عنایت به مقدمه فوق در این یادداشت قصد داریم بر مفهوم عزت ملّی آن هم در تمایز با سرمایه اجتماعی و در تناظر با مفهوم رفاه تمرکز کنیم.
ویل دورانت در «تاریخ تمدن»، در ستایش مردم ژاپن جملهای زیبا به نگارش دراورده است. در توصیف و گرهزدن ثقل جغرافیایی و شخصیتی ژاپنیها میگوید استوارترین مردم دنیا بر روی سستترین زمین دنیا زندگی میکنند (دورانت، ۱۳۷۸، در فصل چهارم یا آخر مشرقزمین گاهواره تمدن با عنوان «ژاپن»، در بخش دوم با عنوان مبانی سیاسی و اخلاقی). اشاره وی به زلزلهخیزبودن ژاپن در برابر استواری مردم ژاپن است. اینجا میتوان از اعتماد به نفس ملّی در ژاپن قدیم سخن گفت و حتی از عزت ملّی ژاپنیها.
چه بسا افرادی دارای ارادهای آهنین و شجاعت مثالزدنی باشند، اما از آرامش و طمأنینه و استقلال نفس برخوردار نباشند. دوری از بردگی غیر و حتی بردگی نفس، از الزامات عزت نفس است؛ بنابراین میتوان ژاپنیهای قدیم را دارای عزت ملی و حتی عزت ملی معنوی و حتی فردی مادی دانست اما عزت فردی معنوی محل تردید است (ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم کشوری زیر سلطه امریکا بوده و بسیاری از ارزشهای عزتمندانه و سلحشورانه را از دست داده است. امروز زردکردن موی سر حتی توسط مردان ژاپنی بر زردبودن نژاد آنها غلبه کرده است).
میان عزت معنوی و دینی هم تمایز است. عزت معنوی شامل استقلالطلبی، ظلمستیزی و نظیر این میشود اما عزت دینی ضمن این که شامل موارد گفته شده است، بر شهادت طلبی و عمیقترین نیات مبتنی است. عزت معنوی در دو سطح فردی و جمعی یا ملّی قابل تحقق است.
برای روشنشدن مدعیات مزبور، نگاهی به آیین سامورایی بههنگام است. ساموراییها در ژاپن گروهی بودند که پس از فرمان ممنوعیت بستن شمشیر تضعیف و رو به اضمحلال رفتند، اما همچنان فرهنگ سامورایی در میان ژاپنیها کم و بیش وجود دارد و این فرهنگ را فخر خود میدانند. اطاعتپذیریِ مطلق از مافوق و نگریستن به آن به منزله موجودی مافوق عادی از بازماندههای فرهنگ سامورایی است؛ فرهنگی که در عین شجاعت و اعتماد به نفس نامبردار، اما به اطاعتپذیری افراطیِ بردهوار نیز مشهور است. توضیح این که همه ابعاد حیات معنوی و مادی ساموراییها در ژاپن کلاسیک یا فئودالی و کهن به ارباب وابسته بوده است؛ بهگونهای که بسیاری ساموراییها (موسوم به رونین) در اثر ازدستدادن ارباب یا اخراج توسط وی، اقدام به «هاراگیری» یا خودکشی میکردهاند. برخی از ساموراییها که به جای خودکشی، ارباب جدیدی برمیگزیدهاند، بهعنوان خائن به سلوک سامورایی شناخته میشدهاند. هماکنون نیز آمار افسردگی و خودکشی در ژاپن خصوصاً به دلیل مشکلات کاری خیرهکننده و تأسفبار است. از اینرو، تردیدی نیست میان اعتماد به نفس و عزت نفس تفاوت جدی وجود دارد (حتی در ابعاد ملّی این دو مقوله). همینجا نقطه آغاز خوبی برای بحث عمیقتر درباره عزت ملّی و تفاوت عزت و اعتماد به نفس ملّی است. از رهگذر فهم این تفاوتها، مشخص میشود که مهمترین رکن سرمایه اجتماعی در اندیشه اسلامی نه اعتماد که عزت است؛ عزتی که شامل اعتماد هم میشود و نظریه سرمایه اجتماعی را زیر سؤال نمیبرد و با عنوان سرمایه نمیستیزد؛ چراکه سرمایه اجتماعی با وصف سرمایهایخواندن اعتماد و همبستگی، آنرا به امر مادی و اقتصادی تقلیل نمیدهد؛ یعنی مسلم است که تنها کشورهای توسعهیافته نیستند که میتوانند حائز سرمایه اجتماعی درخشان باشند. شواهد عینی دال بر آن است که در جوامع ابتدایی و روستایی، اعتماد و امنیت حتی بعضاً بیشر از کشورهای توسعهیافته است.
به بیان موجز، عزت ملی به معنای اسلامی آن (اسلام انقلابی مورد نظر رهبران انقلاب اسلامی)، فراتر از سرمایه اجتماعی و اعتماد است نه مخالف آن. عزت ملّی برخلاف سرمایه اجتماعی که ممکن است فرد در آن دچار روزمرّگی و غم خویشتن باشد، ضرورتاً حامل ارزشهایی همچمون ایثار، جانفشانی و تقدم ارزشهای معنوی بر ارزشهای مادی است؛ ارزشهای معنویای که شامل ارزشهای دینی و ملّی و انسانی میتواند باشد. حتی اموری ظاهراً زمینی مانند مقدسبودن پرچم، خاک و مرز و مقدس بودن حریم فرد چیزی نیست که بهراحتی بتوان با نظریه سرمایه اجتماعی به فهم آن رسید. اگرچه سرمایه اجتماعی که شامل امید به آینده، افزایش طول عمر و امنیت نرم و موارد مشابه است، ایدههای خوبی درباره جامعه مطرح میکند.
کسانی مانند پیِیر بوردیو درباره سرمایه نمادین هم سخن گفتهاند. به هرروی، استفاده بیش از حد در زمانه ما از این عنوان، دلالتی بر بنیادینشدن سرمایه دارد؛ سرمایهای که با کمونیسم، مسیحیت و حتی اسلام محقَق (نه اسلام حق) و بیش از همه با لیبرالیسم درآمیخته است (گرچه برخی می گویند هر ایده همان است که در طول تاریخ محقَق شده است. در مقابل باید گفت در هر ایدهای همچون آزادی و عدالت همواره حدی از تحققناپذیری باقی میماند تا خودِ ایده باقی بماند. آرمانها هم با تحقق تام از بین رفته و یکسر به واقعیتی موقت و کاملاً زمانمند بدل میشوند). در این زمان است که سخنگفتن از عزت و مفاهیم عمدتاً دینی و سنتی میتواند تعدیلی بر علمزدگی و سرمایهزدگی باشد.
همین جا مناسب است که گوشزد کنیم عزت می توند در شرایط فقر شدید مادی هم وجود داشته باشد و این مسئلهای نیست که نظریه سرمایه اجتماعی کشش و ظرفیت بیان آن را داشته باشد. عزت ملّی میتواند در شرایط فقر اقتصادی فراگیر ملّی نیز وجود داشته باشد اما به سختی! به هر روی بدون عزت مادی ملی و عزت مادی فردی انتظار عزت ملّی انتظاری واقع بینانه نیست. برای تضادی پایدار و عزتمندانه با کشورهای سلطهگر و صهیونیسم چارهای جز پیشرفت و قبل ازین، بقا و تأمین حداقلهای مالی و مادی مردم نداریم. غیر از این، دشمن باورهای دینی و سیاسی مردم و نیز مفهوم تحول را بیش از هر زمانی مصادره به مطلوب و هدفگیری میکند. این نگرانی و هشدار در بیانات اخیر رهبر انقلاب در حرم رضوی وجود داشت و ایشان جنگ ترکیبیدشمن به منظور نامیدی مردم و تزلزل باورهای دینی و سیاسی را بیسابقه خواند (نقصل مضمون).
عزت ملّی در بُعد داخلی مانند سرمایه اجتماعی، اعتماد را در کانون خود میبیند- مهمترین رکن سرمایه اجتماعی، «اعتماد» است- اما این اعتماد علاوه بر اعتماد به «دیگری»، میتواند شامل اعتماد به خود و نیز در دیدگاه سنتیدینیِ عزت- «عزت» مفهومی عمدتاً سنتی و دینی است- شامل اعتماد به خدا یا توکل هم باشد و بنابراین، تکساحتی نیست. افزون بر این، همچنان که عزت نفس فراتر از اعتماد به نفس است، عزت ملّی نیز فراتر از اعتماد ملّی یا اعتماد عمومی است. ممکن است فردی عزت نفس نداشته باشد، اما از اعتماد به نفس بالایی برخوردار باشد و چه بسا این اعتمادبهنفس آلوده به خودستایی باشد؛ چیزی که در فهم عمومی از آن بهعنوان اعتماد بهنفس کاذب یاد میشود؛ اما شخصی که عزت نفس دارد، اعتماد به نفس نیز دارد و از اضطرابها و واهمههای پوشالی به دور است.
باید توجه داشت که امنیت نرم، هرگز نتوانسته ایمان (مفهومی که رهبر انقلاب در سخنرانی مذکور آن را مهمترین بنیه ایران دانست)، عزت و حتی مباحثی مانند «کرامت» و «حس اصالت» را به بحث بگذارد و همچنان یک پا در مباحث سختافزاری و اقتصادی دارد. برای مثال، نظریهپردازان امنیت نرم، امید به آینده را به بقای جان تقلیل میدهند یا بیمه و بازنشستگی و مباحث اینچنینی را طرح میکنند و بعد اینها را ذیل امنیت نرم میآورند.
امنیت هستیشناختی یا ایمان چیزی است که ذیل کلیدواژه عزت معنا مییابد؛ کلیدواژهای که رهبر انقلاب بر آن تأکید خاصی دارند. البته عزت ملّی شامل ابعاد سختافزاری همچون استقلال مالی و اقتصادی کشور، آبادانی و توسعه صنعتی هم میشود، اما برای وجود حداقلیِ خود یا صرفِ وجود، بدان متکی نیست. درعینحال، با وجود اعتلای مظاهر عینی و سختافزارانه، عزت ملّی و حتی عزت دینی نیز استعلا مییابد.
توجه به این نکته ضروری است که قید ملّی گاهی در نسبت با امر بینالملل و حیات فراملّی و نیز گاهی در نسبت با امر فروملّی سنجیده میشود. همچنین باید توجه داشت که در دیدگاه رایج دولت ملّی و پدیده ملّت پس از معاهده وستفالیا متولد میشود و اشاره به استقلال کشورها در اثر ناسیونالیسم دارد؛ ناسیونالیسمی که افول اقتدار پاپ و امپراتوریها را نمایندگی میکرد، ناسیونالیسمی که چیزی مشابه عزت ملّی را مقصود قرار داده بود؛ البته عزتی که همراه دینزدایی و سکولارشدن دمادم جوامع اروپایی بود؛ عزتی که گرچه به توسعه درخشان مادی انجامید اما انسان را برده امیال، زندگی خصوصی و منافع فردی کرد و بسیار به انزوا و تفرّد کشاند و عزتزدایی را بر حیات انسانی مترتب ساخت. واقعیت آن است که رسیدن به عزت ملّی لزوماً ضامن عزت فردی نیست بلکه چه بسا در تنافی و تنافر با آن باشد. این عزت (عزت حداقلی) در برابر ذلت و مبتنی بر لذت است؛ اما عزت اصیل و برین (عزت حداکثری) عزتی است که انسان و جامعه در هر دو بُعد مادی و معنوی شکوفا و رخشان باشد. جوامع مرفه مانند اسکاندیناوی از حیث مادی در عزت هستند اما عزت معنوی-که عمده عزت معنوی است- با افتخار، شرافت و حتی مبتنی نبودن بر امر مادی یا ترجیح ندادن مادیت قوام مییابد.
میان عزت مادی و معنوی هم میتوان تمایز نهاد گرچه عزت مفهومی عمدتاً معنوی است. عزت با جوانمردی، افتخار، استقلال و بسیاری ارزشهای نظیر این و حتی شوکت و عظمت مادی همراه و حتی اغلب مرادف است؛ اما ازبسبسیارانِ امروزی از آن بهره چندانی ندارند و گو عصر جدید امروز دیگر حتی دوره عصر جدیدیهای سکولار و مادی گرا اما صاحب ایده اساسی (اشاره به مجلهای که ژان پل سارتر مؤسس آن بود و اخیراً متوقف شد) هم نیست. کاخها و برجهای شکوهمند در جهانشهرهایی مانند دبی و نیویورک و پکن تنها از عزت به منزله امری مادی آن هم در سطحی حداقلی برخوردارند.
عزت ملی بدون عزت فردی (عزت تکتک افراد) ممکن است و عزت فردی هم بدون عزت ملی تحقق پذیر است اما اوج عزت در بودنِ وجه ملی و فردی و امتزاج این دو با عزت مادی و معنوی است. با الهام از فیثاغورثیان که عدد ۴ و مربع را نماد عدالت میدانستند، میتوان گفت عزت، مربعی است که چهار ضلع آن از این قرار است: عزت مادی، عزت معنوی، عزت فردی و عزت جمعی (قومی، مذهبی و ملّی).
روانِ رفاهی به منزله عزت زدایی مادی
ناظر به هشدار رهبری حکیم انقلاب مبنی بر تجملگراشدن جامعه که منتهی به سختشدن ازدواج (نقل مضمون) و در نتیجه ضعف خانواده شده است و نیز در تکمیل بخش قبل این یادداشت، مفهومی که اینجا توسط نگارنده مطرح میشود، «رفاه روانی» و «روانِ رفاهی» است. برای فهم تمایز این دو مقوله، زندگی عشایری یک نمونه رسا است. در عشایر، تقریباً رفاه مادی وجود ندارد، اما اغلب مردم در عین حال احساس فقر نمیکنند و امنیت روانی و سرمایه اجتماعی حاصل از اعتماد بینالاذهانی در سطح مطلوبی است؛ یعنی اینان در عین نداشتن رفاه عینی، اما رفاه روانی دارند. همچنان که بسیاری از افراد در شهرها-خصوصا کلانشهرهای توسعهیافته- در عین داشتن رفاه عینی، اما از حیث روانی، فاقد رفاه هستند و حتی شرایط مادی خود را مناسب نمیدانند. این شهرنشینان به روان رفاهی، یعنی روان و شخصیت وابسته به رفاه و مقایسه مبتلا هستند و نمیتوانند احساس رضایت یا رفاه روانی داشته باشند.
روانِ رفاهی، فرد را نامستقل، وابسته و عارضی کرده و او را در بند خود و رفاه میکند. از اینرو، عزت مادیِ حداقلی که یک تجلی آن داشتنِ ثروت و یک تجلیاش، توان تأمین نیازهای رایج و پایه است، لزوماً نمیتواند عامل عزتزایی و مستقل شدن فرد از حیث اخلاقی و معنوی باشد.
پایان پیام/.
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد