سرویس: استان ایلام
کد خبر: 59763
|
07:47 - 1402/03/29
نسخه چاپی

درباره امام محمد تقی(ع) آنچه باید بدانیم؛

ماجرای شهات امام محمد تقی (ع)

ماجرای شهات امام محمد تقی (ع)
حضرت جوادالائمه بعد از پدر بزرگوارش در سن هشت‌سالگی به امامت رسید و بعد از هفده سال امامت در سن 25 سالگی، به سال 220 ه. ق در زمان خلافت معتصم عباسی به شهادت رسید و در گورستان قریش بغداد و در کنار قبر جدش امام موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام مدفون گردید.

به گزارش ایلام بیدار، نهمین اختر فروزان آسمان امامت و ولایت، امام محمد بن علی علیهماالسلام ملقب به جواد، تقی، قانع، مرتضی، نجیب، متقی، زکی، متوکل، مرضی، المختار و مُکنّی به ابوجعفر (ابوجعفر ثانی) و ابوعلی [1] ، در سال 195 ه. ق بنا به قولی در 15 یا 17 ماه رمضان [2] و بنا به قول دیگر در دهم ماه رجب [3] در شهر مدینه دیده به جهان گشود. قول اخیر علاوه بر شواهد تاریخی به دلیل دعایی که از ناحیه مقدس حضرت امام‌زمان علیه‌السلام به‌وسیله شیخ بزرگوار «ابوالقاسم» (حسین بن روح) آمده است، تقویت می‌شود. آن دعا این است:

 

«اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِالْمَوْلُودَیْن فی رَجَبٍ مُحَمَّدِ بنِ علی الثّانی وَابْنِهِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ...؛[4] خدایا! از تو درخواست می‌کنم به حق دو مولود در ماه رجب؛ محمد بن علی دوم و فرزندش علی بن محمد که برگزیده توست....»

 

پدر بزرگوارش علی ابن موسی‌الرضا علیهماالسلام، هشتمین امام شیعیان و مادر ارجمندش بانویی بزرگوار به نام «ام ولدی» و ملقب به سَبیکه و خیزران بود که از خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر اسلام [5] است.

 

حضرت جوادالائمه بعد از پدر بزرگوارش در سن هشت‌سالگی [6] به امامت رسید و بعد از هفده سال امامت در سن 25 سالگی، به سال 220 ه. ق [7] در زمان خلافت معتصم عباسی به شهادت رسید و در گورستان قریش بغداد و در کنار قبر جدش امام موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام مدفون گردید.[8]

 

در این مقاله به مناسبت شهادت امام جواد علیه‌السلام طراحان و مجریان نقشه شهادت آن امام بزرگوار را معرفی کرده، چگونگی شهادت آن حضرت را توضیح خواهیم داد.

 

 

یوسف از دامان پاک خود به زندان رفته است[9]

 

بی‌گناهی، پاکی، لیاقت، شخصیت، عظمت و بزرگواری، همان گونه که در دل افراد سالم و صالح امتیاز آفرین است، در دل افراد بیمار، آلوده، خودکامه و قدرت‌طلب، حسدزا و درد آفرین است و سرانجام این حسادت‌ها و دردها با وسوسه‌های شیطانی قرین شده و برای حذف آن بزرگواری‌ها و عظمت‌ها اقدام خواهند نمود.

 

نور گیتی‌فروز چشمه هور          زشت باشد به چشم موشک کور[10]

 

هنر امام جواد علیه‌السلام با عنایت خداوند و استعداد ذاتیش در حوزه علم و دانش و کمال برای افرادی چون «یحیی بن اَکثم» و «أبی دُواد» عیب بزرگی محسوب می‌شد و محبوبیت آن بزرگوار در دل اهل ایمان در اقصی‌نقاط بلاد اسلامی، بار گرانی برای «معتصم عباسی» بود و همسر امام جواد علیه‌السلام هم بر اساس ریشه ناصالح خود، همچون آتش زیر خاکستری در حال شعله‌ورشدن بود وگرنه امامت و عصمت و صداقت و فقاهت و هدایت، نزد هیچ انسان عاقل و شرافتمندی جرم محسوب نمی‌شود.

 

در اینجا مناسب است پیرامون هر یک از افرادی که در شهادت آن امام همام نقش داشته است توضیح بیشتری ارائه گردد.

 

الف) یحیی بن اکثم:

یحیی بن اکثم، قاضی‌القضات عصر «مأمون» و از قضات خودفروخته درباری بود که به نوشته «ابن خلّکان» در جلد 6 کتاب «وفیات الاعیان» و اعتراف مأمون، مبتلا به انحراف جنسی بوده است. این قاضی، درباره خلفای پس از پیامبر صلی‌الله علیه و آله، با امام جواد علیه‌السلام بحث‌ها و گفت‌وگوهایی داشت که به شکست و حیرت وی انجامید.[11]

 

او به هنگام مخالفت «بنی‌عباس» با «مأمون عباسی» در مورد ازدواج دختر مأمون یعنی «ام الفضل» با امام جواد علیه‌السلام، مورد حمایت مادی قضات «بغداد» قرار گرفت تا با امام جواد هشت‌ساله بحث فقهی کند و بدین‌وسیله «مأمون» را از این ازدواج باز دارد، اما در بحث علمی شکست خورد [12] و در نتیجه از بدگویی و سم‌پاشی علیه آن بزرگوار و زمینه‌سازی برای در هم شکستن او فروگذار نکرد.

 

ب) احمد بن دُواد:

احمد بن دُواد، قاضی دربار عباسی، در مجلسی که «معتصم» برای تعیین حکم سارقی از فقهای بغداد تشکیل می‌دهد، به هنگام اظهارنظر به خطا می‌رود و اظهارنظر امام جوان موردتوجه معتصم قرار می‌گیرد و آنگاه «معتصم» طبق نظر امام جواد دست سارق را از انگشتان قطع می‌کند.

 

احمد بن ابی دُواد، در این مجلس با حضور خلیفه و فقها، چنان شکست می‌خورد که می‌گوید: آن روز برای من قیامتی شد و آرزو کردم که ای‌کاش زنده نبودم.[13]

 

همچنین موضوع ناراحتی و غصّه سخت خود را برای «زرقان» دوست صمیمی خود بازگو کرده و می‌گوید: «من به‌خاطر آنچه از این سیاه‌چرده (ابوجعفر محمد بن علی بن موسی علیهماالسلام) در حضور خلیفه کشیدم و شکست خوردم، آرزو می‌کنم که ای‌کاش 20 سال پیش‌ازاین مرده بودم.» [14] و بعدازاین ماجرا، توطئه و نقشه خطرناکی طرح‌ریزی نمود که منجر به شهادت امام جواد علیه‌السلام گردید.

 

ج) امّ الفضل:

زینب، معروف به «امّ الفضل» دختر مأمون و همسر امام محمدتقی علیه‌السلام بود که بیش از 15 سال با آن امام معصوم زندگی کرد و بنا به یک نقل تاریخی مجری قتل امام بود.

 

امام محمدتقی علیه‌السلام بر اساس اصرار مأمون و رعایت مصالح جامعه اسلامی تن به ازدواج با ام الفضل که از اصالت خانوادگی برخوردار نبود می‌دهد و برای حفظ نسل و استمرار امامت، همسر دیگری انتخاب می‌نماید، چون تقدیر الهی بر این تعلق‌گرفته بود که از دامن امّ‌الفضل نسلی به وجود نیاید. بالاخره عدم اصالت خانوادگی، نازایی، وجود همسر رقیب و توطئه و دخالت‌های دیگران در وجود این زن نگون‌بخت اثر گذاشت و او را به قتل شوهر نازنین خویش وادار ساخت.

 

د) معتصم عباسی:

ابواسحاق، ابراهیم بن هارون، معروف به «معتصم عباسی» قدرت‌مدار خودکامه‌ای بود که فقط به خلافت و حاکمیت خود می‌اندیشید و در این راه خون‌های بی‌گناهان زیادی را به زمین ریخت. معتصم، غیر از بی‌دانشی و معایب فراوان اخلاقی، بر خلاف مأمون در اثر بی‌لیاقتی و سوء تدبیر، زود تأثیر می‌پذیرفت. وقتی همه فقهای بغداد و بسیاری از سران بنی‌عباس جمع شدند که مأمون را از ازدواج دخترهایش با امام رضا علیه‌السلام و امام جواد علیه‌السلام منصرف کنند، او بر موضع خویش ثابت‌قدم باقی ماند و نقشه ماهرانه‌ای را که به صلاح حاکمیت خویش می‌دانست عملی کرد، اما معتصم تحت‌تأثیر توطئه «ابی دُواد» قرار گرفت و دستور قتل امام جواد علیه‌السلام یعنی، شوهر برادرزاده خود را صادر کرد.

 

ه) جعفر بن مأمون:

جعفر بن مأمون، برادر معتصم عباسی، در فکر قتل امام جواد علیه‌السلام بود و در ماجرای شهادت آن امام بزرگوار نقش مددکاری داشت.

 

مسعودی در کتاب «اثبات الویه» می‌نویسد: وقتی ابوجعفر علیه‌السلام به‌سوی عراق (بغداد) حرکت کرد، معتصم و جعفر بن مأمون پیوسته در فکر و تلاش برای قتل آن حضرت بودند. جعفر با خواهر ابو ینی خود (ام الفضل) و همسر جوادالائمه علیه‌السلام در این باره صحبت کرده بود، زیرا از ناراحتی روحی و حسادت او نسبت به امام جواد مطّلع بود. چون امام جواد علیه‌السلام همسر دیگر خویش «ام حسن» را نسبت به ام الفضل ترجیح می‌داد و به او اظهار محبت می‌نمود. علاوه بر این ام الفضل از امام جواد دارای فرزندی نمی‌شد و بدین خاطر نیز برای پاسخ مثبت دادن به خواسته معتصم و جعفر در مورد قتل امام علیه‌السلام آمادگی داشت.[15]

 

از متون تاریخی استفاده می‌شود که مجموعه‌ای از افراد به طور مستقیم و غیرمستقیم در شهادت امام محمدتقی علیه‌السلام نقش داشته‌اند. افرادی مثل «یحیی بن اکثم» زمینه‌ساز بوده‌اند، احمد ابن ابی دُواد و جعفر بن مأمون «محرّک» بوده‌اند، خلیفه عباسی «معتصم» صادرکننده حکم قتل و طبق یک نظریه تاریخی «ام الفضل» مجری طرح قتل بوده است.

 

چگونگی توطئه و اجرای آن

کلیم بن عمران می‌گوید: هنگامی که امام جواد متولد شد، امام رضا علیه‌السلام به یاران خویش فرمود: فرزندی برای من به دنیا آمده است که مثل «موسی بن عمران» دریا را می‌شکافد و مادرش مثل مادر «عیسی بن مریم» مقدس و پاکیزه و پاک‌دامن است. سپس اضافه فرمودند: این فرزند، از روی خشم و غضب کشته می‌شود و اهل آسمان‌ها بر او گریه می‌کنند. خداوند نسبت به دشمن ستمگر او غضب می‌کند و در مدت کوتاهی او را به عذاب دردناک و شدیدی مبتلا می‌گرداند.[16]

 

مأمون در سال 218 ه. ق از دنیا رفت و برادر او «معتصم» به‌جای وی نشست. [17] معتصم پس از تثبیت خلافت خود، از وضع امام جواد علیه‌السلام که در مدینه به سر می‌برد جویا شد و به «محمد بن عبدالملک زیّات» که در مدینه می‌زیست و سمت وزارت وی را نیز داشت نوشت: امام جواد علیه‌السلام را با «ام الفضل» از جانب من دعوت کن و با احترام به بغداد بفرست. محمد بن عبدالملک نامه معتصم را به علی بن یقطین داد و او را مأمور آماده نمودن امام جواد علیه‌السلام جهت سفر به بغداد کرد.

 

این دومین سفری بود که امام جواد علیه‌السلام به بغداد انجام داد. در سفر اول که در سال 204 ه. ق صورت گرفت، آن حضرت حدود 10 یا 16 سال داشت و مأمون او را به بغداد فراخواند تا دختر خویشم الفضل را به ازدواج او در آورد و چنین شد.

 

اما اکنون (218 ه. ش) از عمر مبارک امام محمدتقی علیه‌السلام حدود 23 سال گذشته است و این مسافرت اجباری باتوجه‌به سیاست‌های حیله‌گرانه و مرموز حاکم عباسی که با تهدید و فضای خفقان بار به وجود آمده است، صورت می‌گیرد و امام جواد علیه‌السلام در عین مظلومیت، با صلاح‌اندیشی برای حفظ اساس اسلام بدان تن می‌دهد.

 

اسماعیل بن مهران می‌گوید: در اولین سفری که امام جواد علیه‌السلام برای رفتن به بغداد مدینه را ترک می‌کرد، به حضور آن بزرگوار رسیدم و گفتم: ای مولای من! قربانت گردم، اکنون که شما مدینه را ترک می‌گویید، من برای شما نگران هستم، تکلیف ما چیست؟ و امام بعد از تو کیست؟ امام جواد علیه‌السلام لبخند معناداری زد و فرمود: «لَیْسَ حَیْثُ ظَنَنْتَ فی هذِهِ السَّنَة؛ آنچه تو گمان می‌کنی [و برای آن نگران هستی] در این سال واقع نخواهد شد.» اما برای سفر دوم که معتصم، امام جواد علیه‌السلام را به بغداد دعوت کرد به حضور آن حضرت رسیدم و عرض کردم: ای مولای من! جانم به قربانت، اکنون که تو مدینه را ترک می‌کنی، تکلیف ما بعد از تو چه خواهد بود؟ امام علیه‌السلام این بار گریه کرد تا جایی که محاسن او از اشک چشمش خیس شد. آنگاه متوجه من گردید و فرمود: این سفر خطرناکی است و آن گاه فرمود: «اَلْاَمْرُ مِنْ بَعْدی اِلی إِبنی علِیٍّ؛[18] امر امامت [و پیشوایی] بعد از من به عهده فرزندم علی علیه‌السلام خواهد بود.»

 

امام جواد علیه‌السلام به‌حسب ظاهر با استقبال مقامات دربار و رجال حکومت و حضور علما و فرماندهان ارتشی با آسایش و احترام ظاهری به بغداد پایتخت معتصم وارد شد و در نزدیکی کاخ خلیفه، تحت‌نظر و مراقبت جاسوسان و مأموران حکومت اسکان یافت.

 

توطئه «ابی دُواد»

اگر سخن «ابن اثیر» و «شیخ صدوق» که ورود امام جواد علیه‌السلام به بغداد را در 28 محرم سال 220 ه. ق ثبت کرده‌اند بپذیریم، [19] باتوجه‌به اینکه امام محمدتقی علیه‌السلام در آخر ذی‌القعده همان سال به شهادت رسیده‌اند، باید بگوییم آن حضرت مدت ده ماه در بغداد اقامت داشته و در این مدت بوده است که معتصم طبق مصالح خویش آن حضرت را برای حل مشکلات فقهی و علمی در جلسات قضات شرکت می‌داده و شکست علمی «احمد بن ابی دُواد» نیز در این ایام صورت‌گرفته است.

 

به‌هرحال پس از آن که «احمد بن ابی دُواد» با 20 سال سابقه قضاوت در دربار عباسیان با شکست مواجه شد، حسد و عقده شکست، او را به عداوت و کینه کشانید و در صدد انتقام برآمد! «زرقان» رفیق صمیمی او می‌گوید: وی برایم می‌گفت: پس از آن شکست به‌قدری ناراحت بودم که آرزوی مرگ می‌کردم، بدین جهت روز سوم بعد از جریان شکست، به نزد معتصم رفتم و گفتم: «نصیحت و خیرخواهی امیرالمؤمنین برای من واجب است. اگر آن را انجام ندهم ناسپاسی کرده و سزایم آتش دوزخ است!» معتصم گفت: «موضوع چیست؟» گفتم: «وقتی امیرالمؤمنین در مجلسی فقها و علما و مردم را جمع می‌کند تا برای حل یک مسئله دینی راه چاره پیدا کند، آنگاه علما و فقها حکم مسئله‌ای را به نظر خود بیان می‌کنند و نیز در آن مجلس اعضای خانواده، وزرا، فرماندهان و... حضور دارند، خلیفه نظریه همه علما و فقها را کنار می‌گذارد و بر خلاف نظریه آنان، نظریه کسی را می‌پذیرد که فقط گروهی از افراد این امت به امامت او عقیده دارند و او را برتر و دانشمندتر از دیگران می‌دانند، تکلیف حکومت و علمای دربار چه می‌شود؟ برای آنان چه حیثیتی باقی می‌ماند؟ آیا این کار موجب انحراف افکار عمومی از خلافت و توجه و تمایل آنان به ابوجعفر علیه‌السلام نمی‌گردد؟»

 

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه عَنْ نَصیحَتِکَ خَیْرا؛ خداوند به‌خاطر نصیحتت به تو جزای خیر دهد.[20]

 

این سخنان تحریک‌آمیز، مزاج قدرت‌طلب معتصم را تحت‌تأثیر قرارداد و در نتیجه تصمیم به قتل امام جواد علیه‌السلام گرفت.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

چگونگی شهادت

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

در مورد چگونگی شهادت آن حضرت، عمده روایات تاریخی به سه صورت زیر وارد شده است:

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

1  میهمانی وزیر

پس از سخنان تحریک‌آمیز «احمد بن ابی دُواد» درحالی‌که چهار روز از مناظره علمی و پیروزی امام جواد علیه‌السلام بر همه علما و فقهای دربار می‌گذشت، معتصم به یکی از وزیران خود دستور داد آن حضرت را به خانه خویش برای ناهار دعوت کند و مسموم نماید. او اضافه کرد که اگر آن حضرت زیر بار دعوت نرود، بگوید مجلس خصوصی است! این وزیر که از ترس و ملاحظات سیاسی، نام او در تاریخ ثبت نشده است امام جواد علیه‌السلام را برای غذاخوردن به خانه خویش دعوت کرد، و آنگاه که با اکراه و عدم قبول امام مواجه شد، اصرار کرد: بسیار دوست دارم پای خود را روی فرش خانه‌ام بگذاری تا به وجود مبارک شما متبرک شود و دوست دارم یکی از وزیران خلیفه هم شما را زیارت کند.

 

امام محمدتقی علیه‌السلام ناچار این دعوت را پذیرفت و آنگاه که اولین لقمه را در دهان گذاشت احساس مسمومیت نمود، بدین جهت دستور داد مَرکَب او را آماده کنند و آن گاه که صاحب‌خانه اصرار به ماندن نمود، فرمود: «خُرُوجی مِنْ دارِکَ خَیْرٌ لَکَ؛ خارج‌شدن من از خانه تو برایت بهتر است.»

 

امام جواد علیه‌السلام درحالی‌که مسمومیت در وجود او اثر گذاشته بود، خانه وزیر معتصم را ترک کرد و آن روز و شب در اثر مسمومیت و ناتوانی معده نتوانست دوام بیاورد و سرانجام حدود 20 ساعت پس از صرف آن لقمه مسموم به شهادت رسید.[21]

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

2  «اَشناس»، عامل قتل

ابن شهرآشوب درباره چگونگی شهادت حضرت جوادالائمه علیه‌السلام می‌گوید: پس از آن که امام جواد علیه‌السلام به دعوت اجباری «معتصم» به بغداد آورده شد و به‌حسب ظاهر استقبال حکومتی هم از آن حضرت به عمل آمد، معتصم «اَشناس» فرمانده ترک ارتشی را با تحفه‌ها و هدایایی برای امام علیه‌السلام و همسر او «اُم الفضل» فرستاد و همراه آن هدیه‌ها «شربتِ ریواس» ترش‌مزه آلوده به زهر را به «اَشناس» داد تا به امام جواد علیه‌السلام بخوراند. «اشناس» هم به آن امام مظلوم گفت: این شربت خوشمزه‌ای است که با یخ آن را خنک کرده‌ایم، خلیفه و احمد بن دُواد و سعید بن خضیب و گروهی از رجال سرشناس دربار هم از آن نوشیدند و خلیفه دستور داده، تا شربت خنک است شما آن را میل نمایی!

 

امام محمدتقی علیه‌السلام شربت را تحویل گرفت و فرمود: مانعی ندارد، آن را شب می‌خورم، اما اشناس گفت: این شربت خنک است، اگر بماند یخ آن آب می‌شود و خاصیت لازم را نخواهد داشت، بنابراین هم اکنون باید آن را میل نمایی!

 

امام جواد علیه‌السلام هم ناچار شربت را نوشید. [22] البته بر حسب قاعده باید ارسال هدایا بعد از جلسه مذاکره علمی و پاسخ مسائل شرعی توسط امام جواد علیه‌السلام باشد والاّ این نقل تاریخی با بحث‌های گذشته سازگار نخواهد بود.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

3  اُمّ الفضل، همسری بی‌وفا

روایت سوم تاریخی درباره چگونگی شهادت امام جواد علیه‌السلام این است که: اُم الفضل همسر امام و دختر مأمون به دستور عموی خود معتصم عباسی آن امام معصوم را به شهادت رسانید.

 

طبق این روایت پس از آن که معتصم عباسی به خلافت رسید، برای به‌قتل‌رساندن ابوجعفر علیه‌السلام حیله‌ها و نقشه‌هایی می‌کشید. تا آن که به «اُمّ الفضل» دختر مأمون و همسر امام علیه‌السلام دستور داد آن حضرت را مسموم نموده و به شهادت برساند. معتصم می‌دانست، ام الفضل از دست امام دل‌خوشی ندارد و سخت گرفتار احساسات زنانه است، چون امام جواد علیه‌السلام همسر دیگری به نام «ام حسن» داشت که برای وی فرزند پسری به دنیا آورده بود. به‌هرحال ام‌الفضل همسر بی‌وفای امام جواد علیه‌السلام، دستور عموی خود معتصم عباسی را پذیرفت و معتصم و جعفر چون می‌دانستند امام علیه‌السلام انگور را بسیار دوست می‌دارد، باتدبیر، زهری را در «انگور رازقی» تزریق نمودند و اُم الفضل نوزده دانه از آن را به شوهر جوان و مظلوم خویش خورانید. اما همین که امام علیه‌السلام انگور زهرآلود را خورد، اُم الفضل سخت ناراحت و پریشان شد و صدای خود را به گریه بلند کرد!

 

امام جواد علیه‌السلام که با علم غیب، یا از گریه «اُم الفضل» متوجه عمل خائنانه او گردیده بود، فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ به خدا سوگند، خدا تو را به زخمی مبتلا می‌کند که راه علاجی نخواهد داشت و به بلایی گرفتار خواهی شد که نمی‌توانی آن را برای کسی بیان کنی.[23]

 

بنا بر هر یک از این روایات، امام محمدتقی علیه‌السلام مسموم گردید و در خانه خویش درحالی‌که از شدت مسمومیت با درد و رنج طاقت‌فرسایی، مظلومانه ناله می‌کرد و به خود می‌پیچید و از مدینه و قوم و خویشان دور بود و درد غربت بر دردهای دیگر آن حضرت می‌افزود، طبق معروف‌ترین روایات تاریخی، روز آخر ماه ذی‌قعده سال 220 ه. ق در بغداد، همان‌طور که آن حضرت به «اسماعیل بن بَزیع» صحابی خود و پدرش فرموده بود: «الفَرَجُ بَعْدَ الْمأْمُونِ بِثَلاثینَ شَهْرا؛ گشایش، سی ماه بعد از مأمون خواهد بود»، سی ماه پس از درگذشت مأمون، به شهادت رسید.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

پی نوشت ها

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[1]مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص410 و کشف الغمه، ج3، ص135 و 155.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[2]اصول کافی، ج1، ص492.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[3]مصباح المتهجد، ص557.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[4]مفاتیح الجنان، دعاهای ماه رجب.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[5]اصول کافی، ج1، ص315 و 492.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[6]همان.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[7]همان، ص492.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[8]ائمة الهدی، العقار الهاشمی الافغانی، ص135.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[9]دیوان صائب تبریزی.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[10]کلیات سعدی، ص82.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[11]زندگانی امام جواد علیه السلام، صادقی اردستانی، ص221، به نقل از بحارالانوار، ج50، ص80  82.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[12]الامام الجواد من المهد الی اللحد، ص182.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[13]همان، ص301 و 308.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[14]همان.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[15]زندگانی امام محمد تقی علیه السلام، عمارزاده اصفهانی، ص286.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[16]بحارالانوار، ج50، ص15.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[17]همان، ص16.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[18]الارشاد مفید، ج2، ص298.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[19]کامل ابن اثیر، ج5، حوادث سال 220 و بحارالانوار، ج50، ص8.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[20]بحارالانوار، ج50، ص6.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[21]همان، ص7.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[22]همان، ص 8.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[23]بحارالانوار، ج50، ص17.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

[24]سفینه عشق، سروده حاج علی انسانی، ص198.

با شنیدن این استدلال رنگ چهره معتصم تغییر نمود، استدلال این عالم درباری را آگاهی‌بخش و هشداردهنده یافت و گفت: جَزاکَ اللّه

 

 

 

انتهای پیام/ر

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد