سرویس: جهاد و مقاومت
کد خبر: 3271
|
03:43 - 1392/05/08
نسخه چاپی

روایت برادر شهید از ارتباط عمیق مادر دو شهید با فرزندانش

لحظه شهادت "یارمحمد" دل مادرم باخبر شد

لحظه شهادت "یارمحمد" دل مادرم باخبر شد
برادر شهید از ارتباط عمیق مادر شهیدان گفت و افزود:لحظه شهادت "یارمحمد" دل مادرم باخبر شد.

به گزارش ایلام فردا،در روزی  از روزهای مهمانی خدا، مهمان خانواده ای از قبیله ی ایثار می شویم، ایثاری در نهایت دلداگی که رمز جاودانگی و حلول در ابدیت است. شاید گم شده های معنوی زندگی مان را در کلام و کردار آنها جستجو کنیم. با چهره ای گشاده و خندان، اوصاف دلپذبر مقاومت خویش را در گوش روزگاران ما فریاد می زنید، کای خفتگان، برای بال گشودن به اوج تا خلوتی شگرف در بارگاه حضرت دلدار بی نشان دروازه بهشت گشوده است. آن تن پاک تر از عطر نسیم اش چه کسی می داند در کجا مانده است در میان هزاران گل سرخ یا که در لاله ها هر کجا باشد سایه ی آفتاب بر سر اوست.

سال ۱۳۴۰ طلوعی بی غروب برای شهید علی محمد صحرایی رقم می خورد. محل تولد ایشان روستایست(بیشه دراز) که مردمانش عاشق جهاد و تلاش در راه خدا می باشند. هر خانواده این روستا از فضیلت جهاد بی نصیب نمانده و خود اسوه ای در تاریخ ماندگار دفاع مقدس می باشد.

دوران کودکی شهید، صفا و صداقت روستاییان را نظاره گر می باشد و تحصیلات خود را تا دوره ابتدایی در کنار کارهای کشاورزی و دامداری به پایان می برد. به آرامی که دوران راهنمایی را در مدرسه می پیماید، زمزمه های مردان دلاور روستا را برای دفاع از سرزمین ایران و لبیک به امام امت می شنود.

پس از خدمت سربازی در پایگاه هوایی همدان به روستا بر می گردد و ازدواج می کند. ایشان به علت علاقه فراوان به استخدام جهاد سازندگی در می آید ولی مگر می شود که عاشق پرواز را روی زمین آرام دید. ۶ ماه همراه با سایر همرزمان جنگ های نامنظم چمران در بستان را پشت سر می گذارد و مجروح می گردد سپس ۴ سال به عنوان بسیجی در تیپ ۱۱ امیرالمومنین(ع) سپاه دلاورانه به دفاع و جهاد در راه خدا می گذراند. در آخرین ماموریت که فرمانده گروهان بوده در منطقه چنگوله وارد خاک دشمن می شود و پس از درگیری در سال ۱۳۶۵ به فیض شهادت نائل می آید.پیکر مطهر ایشان در منطقه عملیات به جا می ماند.

چند روز قبل از شهادت(شهید علی محمد صحرایی)

برادر کوچکتر ایشان یارمحمدصحرایی در سال ۱۳۴۷ در روستای بیشه دراز دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در صمیمت خانواده سپری می کند. دوران زندگی ایشان هر چند کوتاه اما با حماسه های بزرگی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس سپری می شود. عشق به امام(ره) در میان مردان و زنان این روستا بلوغی فکری را ایجاد می کند و همه مرزهای اندیشه را در هم می نوردد.

شهید علاقه فراوانی به تحصیل داشت و با کمترین امکانات تا سال ۱۳۶۵ وارد دبیرستان می شود. اما کالبد زمین برای آسمانیان تنگ و حقیر است. دل آسمانی پای زمینی نمی خواهد و بال عروج، می گشاید. سال ۱۳۶۵ برای اعزام به جبهه ثبت نام می نماید و در همین سال، هم پای دیگر مردان خدا در هنگام شناسایی دشمن در منطقه قلاویزان به شهادت می رسد.

محمد صحرایی ـ برادر شهیدان علی محمد و یارمحمد صحرایی ـ از صبر مادر سخن به میان می آورد مادری که امروز در میان ما نیست تا بر دستانش بوسه بزنیم و شفاعت بجوییم، مادری آشنا با مکتب زینب(س) و مادری چون ام البنین(س) در کربلا، صبور و وفادار به مکتب اهل بیت.

  

برادر شهیدان از خاطرات برادرش ـ یار محمد ـ برای مان می گوید از اعتقاد و ایمانش که در خانه پرمهرشان لقب مومن می گیرد. از ارتباط شهید با مادرش سخن می گوید که چنان عمیق بود که شب را با بوی مادر به خواب می رفت. این ارتباط این قدر محکم و صمیمی بود که لحظه ی شهادت دل مادرم با خبر می شود هرگز ندیدم که مادرم گلایه کند و صبر او آرامشی برای همه ما بود و همیشه تکیه کلام ایشان این بود که فرزندان من در راه امام حسین(ع) شهید شدند و به خاطر خدا و در راه خدا کشته شده اند و من راضی ام به رضای خدا و خدا را شاکرم. وقتی یارمحمد شهید می شوند ما در چادر زندگی می کردیم و به برادرم علی محمد خبر می دهند و پیکر مطهر برادر را تحویل می گیرد.  

 

برادر شهید فرازی از وصیت نامه شهید یارمحمد صحرایی را بیان می کند

من راهی که پیشوایم حسین بن علی (ع) انتخاب کرد و مردانه در برابر ظلم و ستم، قد بر افراشت ادامه می¬دهم و با الهام گرفتن از یگانه پیشوای مسلمین حسین بن علی (ع) می روم تا همچون شهیدان دیگر راهش را ادامه می دهم. پس خداوند حق را از باطل جدا ساخته و ما اینک باید راه حق را که بوسیله اسلام تعیین شده انتخاب نماییم و با یاری نمودن امام بزرگوار زمینه ظهور حضرت مهدی (عج) را فراهم نمائیم. من آن چنان عاشقانه می¬روم که شاید به جای پای حسین(ع) بروم و شاید بتوانم جان را که یک هدیه ناقابل است در راه حسین(ع) فدا نمایم.

 اما سرنوشت دل باختگان جهاد هیچ گاه پایان نمی یابد

برادر شهید سخن را به شهادت علی محمد می رساند: دو ماه از شهادت یارمحمد نمی گذرد. خانواده ما افتخار شهادت برادرمان را به جان می خرد ولی نمی توان از بی قراری دل سخن نگفت و غم برادر کوچک را در چشم های پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده ندید

محمد صحرایی از خصوصیات یار محمد می گوید: یارمحمد باهوش، معتقد به انقلاب، عاشق و شیفته حضرت امام(ره) بودند. همه روستا حضور او را در در صفوف اول نمازهای جماعت به یاد دارند. نماز شب می خواندند و قلب رئوف و مهربانی داشتند

علی محمد با دلی بی قرار از غم ندیدن برادر و شوقی بی پایان عازم چنگوله می شود. قدم های ایشان طنین دیگری می دهد طنین بی نشانه رفتن، طنین ایستادگی و طنین عزت، شاید بهتر از همه معنای تهاجم دشمن را می فهمد که دل خانواده اش، و چشمان مادرش را اشک بار از غم پاره تنش یارمحمد می بیند. علی محمد دل به دنیا نبسته، می خواهد عروجی جاویدان را به تجلی بگذارد

۸ مهر ۱۳۶۵ در حالی که به عنوان تک نفوذی به همراه معاون گروهان و بیسم چی وارد سرزمین دشمن می شود، در درگیری با دشمن به شهادت نائل می آید. پیکر مطهر ایشان در منطقه عملیات به جا می ماند و آن تن پاک تر از عطر نسیم اش چه کسی می¬داند در کجا مانده است در میان هزاران گل سرخ یا که در لاله ها هر کجا باشد سایه ی آفتاب بر سر اوست.

برادر شهید از خصوصیات علی محمد اینگونه می گوید: شهید علی محمد انسانی مظلوم، خیرخواه، وظیفه شناس و احترام خیلی زیاد به پدر و مادرم می گذاشت.

وی همچنین بخش هایی از وصیت نامه شهید علی محمد صحرایی را بیان می کند:

من این راه را انتخاب کردم و در این راه کشته شدم برای من ناراحت نباشید زیرا این راه راه امام(ره) ،راه قرآن و راه اسلام است. پس موقعی که اسلام احتیاج داشت ما هم باید خون بدهیم تا نهال های انقلاب بتوانند این چرخه بزرگ انقلاب را بچرخانند

پیامم به ملت شریف ایران آن است که هرگز امام(ره) را تنها نگذارند و با حضور در صحنه مشت محکمی بر دهان امپریالیزم شرق و غرب بکوبند و در نماز جماعات و جمعه شرکت کنید که این نماز جماعات است که منافقین را ذلیل ساخته است.

 محمد صحرایی می گوید: به مادری که دو ماه از غم پسر کوچکش یارمحمد نمی گذرد، خبری می دهند که تنها دلی با ایمان تحمل شنیدن دارد. ناراحتی مادرم با صبر در هم آمیخته بود. رابطه من و مادرم خیلی خوب بود تنها دلداری که می توانستم به مادرم بدهم این بود که علی محمد شاید اسیر شده و بر می گردد. جالب اینجاست در اواخر عمرش فکر می کرد که علی محمد هنوز در سپاه مشغول فعالیت است. از من می خواست که بروم و ایشان را به خانه بیاورم و همیشه چشم انتظار دیدن علی محمد بود که حتی تکه لباسی از ایشان به دست ما نرسید.

اولین نفر از سمت راست شهید علی محمد صحرایی به همراه برادران و مادرش

مادر صبور شهیدان علی محمد صحرایی و یارمحمد صحرایی پس از سال‌ها فراق دعوت حق را لبیک گفت و در آذر ماه سال ۹۰ به دیدار امام شهیدان و فرزندان شهیدش شتافت.

مادر شهیدان؛ ایران عزتش را مدیون صبر شماست. حماسه صبر شما ماندگار تر از هر اثری در انقلاب اسلامی می ماند. کربلا چه حماسه هایی خلق می کند و خطبه زینب چه ماندگار در تاریخ می ماند. هزار و چندین سال از حماسه کربلا می گذرد اما مادران شهید این سرزمین اسلامی چه درس زیبایی آموخته اند و چه درس زیبایی می آموزند...

 

منبع:نسیم دهلران

 

 

 

 

 

 

 

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد