به گزارش ایلام فردا، خرداد ۸۸ فرار از اکبر هاشمی رفسنجانی و خرداد ۹۲ فرار از محمود احمدینژاد. میتوان گفت این یکی از پُرتکرارترین تحلیلها از آرای مردم در انتخابات ریاستجمهوری دهم و یازدهم است؛ هرچند انگیزههای مختلفی در رأی دادن مردم به کاندیدای پیروز تأثیر داشت.
«من نمیخواهم اینجا اسم ببرم، شما میگویید میلیاردر شدند، پسرهای آقای هاشمی چه کار میکنند... جناب آقای موسوی، استات اویل بیقانونی است که طرف میآید اینجا محاکمه میشود و محکوم میشود. از زندان فراری داده میشود و میرود خارج و تهاش پسر آقای هاشمی است.» محمود احمدینژاد به خوبی میدانست که این سخنان بیسابقه علیه هاشمی، شکست میرحسین موسوی را یکسره خواهد کرد.
شوک بحثبرانگیز احمدینژاد، همچون زلزلهای مهیب، تا اقصی نقاط کشور را تکان داد. نه تنها روند رو به رشد آرای موسوی متوقف شد، که نظرسنجی معتبر مرکز تحقیقات صداوسیما نشان داد که آرای پنجاهدرصدی احمدینژاد در تاریخ ۱۲ خرداد با جهشی خیرهکننده، به رکورد ۶۲.۷ درصد در ۱۷ خرداد دست یافت. از آن طرف، آرای موسوی با سقوط ۹درصدی، به ۲۵.۷ نزول کرد.
بدیهی بود که نفرت از عملکرد هاشمی، دلیل مهمی برای هواداری از رئیسجمهور وقت و مخالفت با نخستوزیر جنگ است. مردم، هم فشار بیامان سیاسی و اقتصادی هشت سال دولت سازندگی را با گوشت و پوست خود درک کرده بودند و هم سنگینی بارِ جنجالآفرینیهای دولت محمد خاتمی را که به گفتهی هاشمی، ادامهی دولت او بود. از دیگر سو، دیده بودند که مخالفان قسمخوردهی هاشمی، در دولت نهم، عملکرد مطلوبی داشتهاند.
سقوط هاشمی
بعد از آن مناظرهی ویرانگر، اکبر هاشمی رفسنجانی در سراشیبی سقوط افتاد و با ردپایی که از او و خانوادهاش در فتنهی ۸۸ به جا ماند، یکتنه در کانون نفرت اکثریت جامعه ایستاد. همسرش مخالفان احمدینژاد را به اردوکشی خیابانی فراخواند. مهدی، پسرش، به هدایت آشوبهای تابستان ۸۸ متهم شد و از ایران رفت. محسن، فرزند ارشد او، با ریاست متروی تهران وداع کرد و با فاصلهی چهار روز، خودش نیز ریاست مجلس خبرگان را از دست داد. او بعد از سه دهه حضور در هیئت رئیسه، از روز ۲۷ اسفند ۸۹ یک عضو عادی مجلس خبرگان شد. فائزه در این وانفسا، باز هم دردسر ساخت و در پاسخ رسانههای بیگانه علیه نظام و سران کشور جوسازی کرد تا اینکه دادگاهی و محکوم شد.
دوستان هاشمی در هیچ یک از قوای سهگانه حضور و نفوذ قابل توجهی نداشتند و رسانهها هم اکثراً انعکاس نفرت عمومی از هاشمی بودند. تا اوایل سال ۹۰ تخت و بخت اکبر هاشمی همچنان به هم ریخته بود و کوچکترین روزنهای به سوی آیندهی روشن برای او و جریان مطبوعش خودنمایی نمیکرد.
سقوط محمود
ناگهان محمود احمدینژاد همهی حسابوکتابها را به هم ریخت و مطمئنترین حامیانش را هم به شک و تردید انداخت. قهر و خانهنشینی یازدهروزه مقابل حکم حکومتی رهبر معظم انقلاب دربارهی وزیر اطلاعات، حمایتهای بیمانند از اسفندیار رحیم مشایی و مواضع اعجابانگیزش و راه انداختن چالشهای آتشزا با دیگر قوا و ارکان اصلی نظام، رئیسجمهور را از چشم خیلیها انداخت. اما محمود احمدینژاد هنوز طرفداران زیادی، به ویژه در میان قشر محروم کشور داشت؛ مردمی که با تلاشهای دولت نهم و یارانهی دولت دهم، روزگار بهتری نسبت به پیش از آن پیدا کرده بودند.
حساب سال ۹۱ اما از تمام هفت سال عمر دولتهای نهم و دهم جداست. رویدادهای شاید تکرارنشدنی این سال، هم تکلیف حزباللهی مردد و دلبسته به شعارهای انقلابی احمدینژاد را روشن کرد و هم تکلیف تودهی ۲۴میلیونی را که به او رأی داده بودند. انگار سال، سال انتقام از هواداران و دلجویی از منتقدان و مخالفان بود.
تحریمهای یکجانبهی آمریکا هم کم نگذاشتند و صحنه را برای نمایش تمام هنرها و داشتههای رئیسجمهور مهیا کردند. فشارهای خارجی روزبهروز بیشتر شد؛ تا جایی که غرب امکان کوچکترین تبادل بانکی را از جمهوری اسلامی گرفت. تمام امید مردم هم به تدبیر و توان محمود احمدینژاد و کابینهاش بود.
تصمیمات خلقالساعه و سپس تکذیبهای فوری، تخصیص نیافتن بجا و متناسب ارز برای واردات ضروری، اطلاعیههای متناقض و پیدرپی اقتصادی، ناتوانی در تأمین بهموقع کالاهای ضروری مردم، توزیع نامناسب و چندین عامل دیگر، سراسر بازار را به هم ریخت. سودجویان و سوداگران هم در این واویلای بینظارتی و نابسامانی اقتصاد، هر چه خواستند بر سر بازار ارز، سکه، مسکن و ماشین آوردند و شد آنچه شد. احتکار و گرانفروشی هم تا مغازههای دوازدهمتری فلان شهرستان دههزار نفری هم رخنه کرد و همانند نمک شد بر زخم تن تودهی مردم، به ویژه قشر حقوقبگیر که حسابی از تورم جامانده بودند.
دردناکتر از همه اینکه همزمان با این وقایع، رئیس کابینه و دوستانش مشغول نظریهپردازی بودند و ظاهراً اقتصاد و معیشت مردم به حال خود رها شده بود. حمایتهای اغراقگونه و تمامقد از مشایی جنجالساز و تنشآفرینی در روابط با دیگر قوا و نهادهای نظام، به ویژه مجلس و سپاه پاسداران هم ادامه یافت تا اندک هواداران رئیسجمهور محبوب سال ۸۸ به جمع مخالفان سرسخت او بپیوندند.
گزینهی منفور
از زمستان سال ۹۱ تودهی مردم که عمدهی حامیان ولایتمدار رئیسجمهور در سال ۸۸ بودند، این بار دیگر طاقت دیدن ادامهی دولتی مشابه را نداشتند؛ چه رسد به اینکه کاندیدایی بوی احمدینژاد و دولت او را میداد.
در این دوران بیم و امید، سیاسیون و رسانههای اپوزیسیون هم زرنگی کردند و نگاه مردم را به سمت کسی بردند که ظاهراً در نقطهی مقابل محمود احمدینژاد بود و غلظت مخالفت او با دولت کنونی از تمام کاندیداهای احتمالی به شدت بالاتر بود؛ اکبر هاشمی رفسنجانی.
دولت دهم چنان بلایی بر سر روزگار مردم آورده بود که نفرت دیرینه از هاشمی همانند خاطرههای خوش دولت نهم به گوشهی اذهان ملت رفت و جای خود را به امیدی داده بود که شاید با آمدن مطرود سابق، به واقعیت بپیوندند.
نسخهای برابر با اصل هاشمی
صلاحیت هاشمی احراز نشد، اما هاشمی همچنان در صحنه مانده بود! حسن روحانی با تصویری که از خود نشان داد، گویی نسخهای برابر با اصل هاشمی رفسنجانی است. گرچه اعتدال شیخ، متفاوت از رویهی آیتالله است و نمیتوان برایشان یک حساب باز کرد، اما رابطهی روحانی با هاشمی رابطهای دیرینه است. شیخ حسن از سالهای پیش از انقلاب، به هاشمی ارادت ویژهای داشت و حاضر نشده بود در دوران دفاع مقدس، سازندگی، اصلاحات و دولتهای احمدینژاد، لحظهای از او جدا شود.
رئیس مجمع تشخیص، که در پاسخ به درخواست اصلاحطلبان کاندیدا شده بود، از خاتمی خواست محمدرضا عارف را به نفع روحانی از صحنه خارج کند. خاتمی و دوستانش که به نوعی بدهکار کاندیداتوری هاشمی بودند، با راضی کردن عارف و حمایت گسترده از روحانی، طلب هاشمی را دادند. اکنون هاشمی و کارگزارانش به همراه جریان اصلاحات یک کاندیدای واحد داشتند.
تفرقه و کمکاری به کمک روحانی آمد
در جبههی مقابل اما اوضاع متفاوت بود. تنها حدادعادل به وعدهاش عمل کرد و با وجود درخواستهای مکرر بزرگان اصولگرایی و بخشی از جریان حزباللهی، کاندیداهای اصولگرا حاضر به ازخودگذشتگی و وحدت نشدند. سرگشتگی بزرگی بر سر ناظران سیاسی و تودهی مردم سایه افکند و بسیاری را ملول و حیران از این تفرق، به سمت کاندیدای رقیب روانه ساخت.
ناتوانی در ارائهی قرائت درست از تفکر مقاومت
ناتوانی کاندیداهای اصولگرا در ارائهی تحلیلی درست از وضعیت کنونی و علل و عوامل آن هم کمتأثیر نبود. آنان نتوانستند روایت درستی از تفکر مقاومت ـچه سیاست خارجی و چه اقتصاد مقاومتیـ به مردم ارائه کنند که در تضاد با گرایشهای عمومی جامعه قرار نگیرد. کاندیداهای اصولگرا در دادن قوت قلب به مردم و رفع دغدغهی آنان، که همان حل مشکلات اقتصادی بود، موفق نبودند. تودهی ملت درنیافتند که در رویکرد مقاومتی، چگونه تورم کنترل خواهد شد؟ تولید با چه شیوهای رونق خواهد گرفت؟ گرانی ارز و طلا، مسکن و هزینههای سلامت چگونه قابل رفع است و...
این کمکاری وقتی اوضاع را خرابتر کرد که دوقطبی ناشیانهی «مقاومتـسازش» از سوی برخی رسانهها و محافل در بوق و کرنا شد تا حسن روحانی به عنوان نمادی معرفی شود که توان رفع تحریمها را دارد؛ ولو با رویکرد «سازش». تجربهی شیخ در موضوع هستهای هم تأثیرگذار بود.
البته جناب احمدینژاد حسابی عرصه را بر اصولگرایان تنگ کرده بود. او از سال ۹۱ برای اولینبار بهعنوان یک مقام ارشد نظام، در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی، رسماً نقش تحریمهای جدید غرب را در مشکلات داخلی بسیار تأثیرگذار دانست و تلویحاً همهی مشکلات را به گردن تحریم انداخت. او خلاف رهبر معظم انقلاب، هرگز قبول نکرد که سوءتدبیر و مدیریت ناکارآمد داخلی هم بخش مهمی از علت معضلات کشور است.
رئیسجمهور، خواسته یا ناخواسته، با تکرار چندین بارهی این موضع نسنجیده، چنین به مردم القا کرد که تنها راه بهبود اوضاع، رفع تحریمهاست ولاغیر. موضوعی که روحانی به زرنگی و با مشاورهی هاشمی، آن را در رأس شعارهایش نشاند، بدون اینکه به راهحلی عملی برای آن اشاره کند.
عمدهی مردم تنها به دنبال کاندیدایی متفاوت از احمدینژاد بودند، اما مجموع این رویدادها و مواضع حیرتانگیز احمدینژاد، مردم را در آغوش کسی انداخت که تا همین چهار سال پیش، از او فراری بودند. «نه به احمدینژاد» انگار شد «آری به کاندیدای هاشمی». باور برجسته این شد که تنها، کاندیدای نزدیک به هاشمی از پس تحریمهایی که احمدینژاد را زمین زده است، برمیآید. طبیعی بود که سخنان روحانی جذاب باشد؛ برای قشر ضعیف و حقوقبگیر جامعه که از احمدینژاد شنیده بودند رفع تحریمها ـبه هر قیمتیـ یعنی گل و بلبل شدن کشور!
نه به احمدینژاد
«نه به احمدینژاد» فقط در انتخابات ریاستجمهوری نبود. انتخابات شوراهای شهر و روستا هم مؤید همین امر بود. حتی یک نفر از لیست حامیان دولت در شهر تهران رأی نیاورد و تنها سه نفر از این لیست در میان صد نفر اول بودند. بقیهی افراد لیست «در امتداد مهر» در رتبههای ۱۰۵ تا ۸۲۷ قرار گرفتند.
هاشمی؛ از جهنم فتنه تا بهشت روحانی
بنابراین به جرئت میتوان گفت اکبر هاشمی رفسنجانی، در انتخابات ۲۴ خرداد، بار دیگر زنده شد و به مدد خدمات جبرانناپذیر محمود احمدینژاد، از «برهوت انزوای سیاسی» به «مرکز پنهان قدرت و تصمیمگیری» کشور آمد و مهمتر اینکه یک ترمیم حسابی بر روی وجههاش صورت گرفت، بیآنکه بخواهد هزینهی خاصی پرداخت کند.
تحقق این رویداد شاید دور از انتظار باشد، اما اگر هاشمی به جایی لِه کردن سیاسی احمدینژاد و جبران تندیهایش، او را مورد محبت قرار دهد و حتی از روحانی بخواهد وی یا نزدیکانش او را در دولتش به کار گیرد، هرگز جای تعجب ندارد.
نتیجهگیری
اکبر هاشمی رفسنجانی البته باید از سرنوشت چهار سال پیش خود و این روزهای محمود احمدینژاد درسهای زیادی اندوخته باشد. به نظر میرسد او به خوبی میداند که رأی به حسن روحانی «نه به احمدینژاد» بوده است و نباید آن را مساوی «رأی به هاشمی» تلقی کرد. رئیس مجمع تشخیص اکنون دریافته است که دوران یکهتازی در کشور گذشته و اگر خواهان زنده شدن نفرت عمومی نیست، باید از مسیر محدودنگری، خودرأیی و توهم سابق فاصله بگیرد و در خط مردم و انقلاب حرکت کند. او میداند که اگر بخواهد روحانی را به مسیر اقتصاد سرمایهداری و سیاست بسته و نفسگیر دولت سازندگی بکشاند، ممکن است کمتر از چهار سال دیگر، سرنوشتی بدتر از این روزهای احمدینژاد پیدا کند و این بار مطرود و منزوی همیشگی ملت شود.
منبع: جهان نیوز
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد