سرویس: جهاد و مقاومت
کد خبر: 13973
|
08:16 - 1394/02/15
نسخه چاپی

مروری بر زندگی فرهنگی شهید "عبدالمهدی پیرحیاتی"/

معلمی که شهید عاشورا شد

معلمی که شهید عاشورا شد
شهیدپیرحیاتی از شهدای معلم شهرستان ایوان در عاشورای 28 آبان ماه 1359 در منطقه عملیاتی سارات سومار بال در بال ملائک گشود و آسمانی شد.

به گزارشایلام بیداربه نقل ازجویزر، شهید "عبدالمهدی پیرحیاتی"، از شهدای معلم شهرستان ایوان است که به مانند مولای شهیدش شب عاشورای 28 آبان ماه 1359 در منطقه عملیاتی سارات سومار بال در بال ملائک گشود و آسمانی شد.

شهید پیرحیاتی در ایوان در منزل پدری به دنیا آمد دوران ابتدایی را در مدرسه جامی (فروزان رضایی فعلی) گذراند و دوران راهنمایی را در مدرسه ششم بهمن و دبیرستان را در دانشسرای مقدماتی ایلام تحصیل نمود.

شهید عبدالمهدی پیرحیاتی پس از پایان تحصیلات شغل شریف معلمی را برگزید و همه روزه به جز ایام تعطیل در روستاهای نهر غلام ویس و کله جوب شهرستان به تدریس مشغول بود و میزان حقوقش در آن ایام پنج تومان بود.

از شروع اولین حمله عراق به ایران و مرزها، عبدالمهدی با تعدادی از همرزمان به شور شیرین رفتند از دوستان همراه عبدالمهدی شهیدان جوهر مرادی ، محمد نوری ، خلیل رشیدی و آقایان بهمن احمدی ، محسن عباسی و عبداله فرهادی را می توان نام برد.

خاطره ای از دوستان

منوچهر محمدی از دوستان صمیمی شهید عبدالمهدی پیرحیاتی بود، که از ابتدا و آغاز دوران نوجوانی با هم دوست بودند. دوران راهنمایی و ابتدایی تا قبل از دانشسرا با هم گذراندند ، مدرسه ای که با هم در آن درس می خواندند مدرسه جامی (فروزان رضایی فعلی) بود.

آقای محمدی می گفت خاطره ای که از زنگهای ورزش و اوقات فراقت به یاد دارم این بود که ایشون از هر فرصتی برای ورزش فوتبال استفاده می کردند تا جایی که فوتبال را به صورت حرفه ای یاد گرفتند ایشان به درسهای دینی و قرآن علاقه بسیاری داشت درسهایش را به نحو احسن انجام می داد و همیشه شاگرد ممتاز بود هیچوقت مورد تنبیه قرار نگرفته و همیشه مرتب و منظم بود همه پایه ها را هم با نمره خوب قبول شد و مردودی نداشت.

از خاطرات تشییع جنازه این دو شهید بزرگوار این بود که وقتی مراسم تدفین انجام شد مردم برای عرض تسلیت به خدمت پدر ایشان می آمدند که یکباره دیدند که پدر شهید به ساعتش نگاه کرد و به سمت بیرون از خانه دوید اطرافیان فکر میکردند که این پدر بزرگوار از داغ دو شهید قصد کاری را دارد ولی بعد از چند لحظه دیدند که صدای اذان از مناره ی مسجد جامع بلند شد.

خاطره ای از همرزم شهید 

* آقای میری فرمانده اسبق سپاه ایوان از همرزمان عبدالمهدی بودند که از قبل از انقلاب با وی و خانواده اش آشنایی کامل داشت.

آقای میری همرزم شهید پیرحیاتی گفت :  یکی از خاطراتی که در اوایل جنگ در سال 59 با مهدی داشتم این بود ماشین وانتی که آموزش و پرورش به مهدی داده بود باهم به طرف کرمانشاه می رفتیم که یکدفعه ماشین خاموش شد و برای بررسی پیاده شدیم ، عبد المهدی مقداری بنزین از ماشین کشید و داخل کاربراتور ریخت به محض اینکه استارت زد ماشین آتش گرفت و مقداری به طرف جلو حرکت کرد و ماشین روی پای من قرار گرفت من اصلاً توان حرکت نداشتم مهدی زیر اندازی که داخل ماشین بود بیرون آورد و آتش را خاموش کرد و سریع ماشین را از روی پای من بلند کرد اگر عکس العمل سریع مهدی نبود الان پای من قطع میشد.

وی برایمان گفت : شب عملیات حالت خاصی داشتند بیشتر دعا و نیایش می کردند ، شهید جوهرمرادی به همرزمان اعلام کرد که هر کس دوست دارد می تواند برگردد به احتمال زیاد شهید می شویم ، شهید عبدالمهدی آن شب با بچه ها زیاد شوخی می کرد، آقای میری می گفت چرا انقدر شوخی می کنی مهدی با لبخند جواب میداد بخاطر اینکه روحیه بچه ها بالا رود ، شب آخر شهید جوهر مرادی با بچه ها صحبت کرد و آن شب را اینطور تفسیر کرد و گفت اینجا خیمه امام حسین است و آن طرف لشکریان یزید هستند ، هر کس همراه ما با باشد شهید می شود خیلی از شماها از خانواده هایتان اجازه نگرفته اید یا قرض دارید وقتی جوهر مرادی این حرفها را میزد نگاهم به چهره مهدی افتاد چهره اش بسیار بشاش و شاداب بود انگار بزم عروسیش بر پاست.

این همرزم شهید ادامه داد : بعدازظهر تاسوعا نیرو ها را به گروه های هفت نفره تقسیم کردیم این هفت نفر در نقطه میانی عملیاتی مستقر شده بودند متأسفانه عراقی ها منور زدند و اینها شناسایی شدند و در منطقه سارات عبدالمهدی به همراه دیگر همرزمانش آسمانی شد.

 

انتهای پیام/س

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد

تازه ترین مطالب