در ورای ظواهری که امروز از آن به عنوان دستاوردهای مذاکره با آمریکا در آینده نام می برند، می توان به پشت پرده آن که ریشه در فرهنگ استعماری امریکا دارد، اشاره ای داشته باشیم.
دشمن در حرکت دومینوی خود به دنبال براندازی نظام می باشد. عمق تفاوت در مسائل استراتژیکی ایران و آمریکا به قدری زیاد است که نمی توان بر سر آن به مذاکره نشست. غرب به صورت زیرکانه به جای واژه معامله از اصطلاح مذاکره استفاده نموده است. چیزی که در این معامله بین طرفین مبادله می شود، از اهمیت بسیاری برخوردار است.
خوی استعماری امریکا هیچگاه زمینه را برای سود رساندن به طرف مقابل فراهم نمی کند این ذات طبیعی نظام استعمار در دنیاست که بهرهکشی و چپاول یک سویه همیشه مد نظر بوده است. در مورد ایران نیز قضیه تفاوتی نمیکند.
در این میان مسالهای که مهم است، تمایل امریکا برای برقراری روابط دیپلماتیک با ایران میباشد.هیچ کشوری در دنیا به صرف رابطه ، اقدام به برقراری رابطهی سیاسی و راه اندازی سفارتخانه و سایر ساختارهای دیپلماتیک در یک کشور نمیکند؛ دلیل عدم وجود سفارتخانه کشورهای غربی در بسیاری از کشورها سرچشمه از همین تفکر است زیرا آنها در سنجش میزان عایدی منفعت در این روابط به جایی نمی رسند. لذا اگر امروز امریکا خواهان ارتباط با ایران است قطعا منافعی را در پی این ارتباط در نظر دارد. بعد از فروپاشی شوروری نظام تک قطبی به محوریت آمریکا در حال شکل گیری بود که با وجود بحرانهای شدید در این مسیر و ممانعت کشوری چون ایران، این هدف آمریکا سامان بخشیده نشد. لذا یکی از دلایل مهم وجود تمایل در آمریکا برای مذاکره با ایران به خاطر حس سلطه گستر این کشور است که خواهان مطیع شدن تمام کشورها در مقابل خود میباشد که با وجود ویژگیهایی که در ایران نهفته است، قدرتی را در این کشور به وجود
دلایل تسلط بر قدرت ایران در منطقه را می توان از دو جهت بررسی کرد:
الف- صدور الگوی انقلاب اسلامی: سالهاست که نظام دوقطبیای- علاوه بر عرف سابق خود که بین شوروی و آمریکا بود - به صورت سایه، میان نظام لیبرالیسم به محوریت امریکا و دین مبین اسلام به محوریت ایران شکل گرفته است. اسلام و افکار و راهبردهای اسلامی در بسیاری از موارد منافع امریکا را در جهان به ورطه نابودی کشانده است و هر چه بیشتر امریکا را در رسیدن به اهداف خود معطل نموده است. لذا طبیعی است که محوریت اسلام را تحت سیطره خود قرار دهد.
بیداری اسلامی در برخی کشورهای منطقه، منافع غرب را با تهدیدی جدی مواجه کرده است. این جریان بیداری اسلامی در کشورهایی نظیر عربستان که اوج خفقان دموکراسی می باشد نیز رسوخ کرده و از ناحیه شرق عربستان مخلل برخی اقدامات امریکا شده است. وجود آگاهی بخشی ملتهای مسلمان و بیداری اسلامی، آمریکا را بر آن داشته است تا از هر فرصتی در مهار استقلال جمهوری اسلامی ایران استفاده نماید. چرا که الگوی انقلاب اسلامی به عنوان تک الگوی پذیرفته شده برای مهار سلطه میباشد. از طرفی سیطره مدیریتی ایران در منطقه، ترسی افزونتر را بر امریکا تحمیل نموده است. در این راستا مرکز مطالعات استراتژیک «بگین سادات» در گزارشی آورده است: بنبست دیپلماتیک اخیر بین ایران و آمریکا، در واقع بنبستی بین دوکشور قدرتمند و مهم دنیا محسوب میگردد. اگرچه آمریکا به مدت چندین دهه، قدرتی مهم در دنیا تلقی میشده است، اما اکنون ایران در حال ظهور به عنوان بازیگر منطقه و جهان است.
از سویی جنگ هشت روزه غزه نیز اوج مدیریت ایران را در منطقه به منصه ظهور نهاد. شکست صهیونیستها در این جنگ، شرایط واقعبین شدن در معادلات جهانی را هم برای امریکا و هم برای اسرائیل فراهم نمود. از طرفی ورود ایران در مدیریت سوریه نیز باعث شده است که همه راهبردهای امریکایی-صهیونیستی-عربی در منطقه با شکست مواجه شود. اینها گوشه ای از وسعت مدیریت ایران در منطقه می باشد.
ب- موقعیت ژئوپلیتیکی ومنابع غنی ایران: ایران کشوریست که از نظر استراتژیکی، نه تنها در مرکز آسیا قرار داشته و از روابط تجاری با اروپا و آسیا برخوردار میباشد، بلکه دارای منابع غنی انرژی بوده و بر خطوط بینالمللی کشتیرانی نیز نظارت دارد. بدیهی است که بسیاری از منافع [آمریکا] در این منطقه در معرض خطر قرار خواهد گرفت. از طرفی دستیابی به سوخت هسته ای نیز یک هراس جدی را برای امریکا در برداشته است. علاوه بر اینکه ایران صراحتاً اهداف هستهای خود را اعلام کرده است ولی هنوز امریکا از ساخت بمب هستهای که قدرتی مضاعف را به ایران می بخشد، هولناک است.
امریکا برای مهار ایران متوسل به راهبردهایی گشته است که تحت عنوان دکترین مهار می توان آنها را بیان نمود. تحریمهای پی درپی و مرحلهای، بي ثبات سازي محيط داخلي،تهديد نظامي و نهایتاً پیشنهاد مذاکره در صدر تمام راهبردهای مهار ایران توسط امریکا قرار دارد.
سیبل هدف همه راهبردها، رسیدن به مذاکره با ایران است. از بین بردن قبح مذاکره با آمریکا در دستور کار نظام سلطه است. این راهبرد در قضیه اعراب و اسرائیل نیز به کارگیری شد و جواب داد. سابقاٌ دولتهای عربی مذاکره با اسرائیل و برقراری رابطه با آن را قبیح می دانستند ولی با کاری که نظام سلطه در پیش گرفت، سودای رابطه با اسرائیل را حتی در اعرابی که به دور از اسرائیل و فاقد نقطه مشترک سرزمینی یا مرزی می باشند، پرورش داد.
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد