به گزارش ایلام فردا به نقل از باشگاه خبرنگاران، یکی از مسائل بسیار خواندنی که در کشمکش حرکت و قیام امام حسین(ع) رویداده معجزاتی است که از حضرت سیدالشهدا (ع) بسیار دیده شده ، خواه زمان حرکت از مدینه خواه حتی پس از شهادت!
حضرت سیدالشهدا(ع) که از هر نظر به شهادت خود آگاه بودند و هنگامی که میخواستند از مدینه حرکت کنند، ام سلمه همسر پیامبر(ص) به خدمت ایشان رسید و عرض کرد: ای نور دیده من، مرا اندوهناک مکن در بیرون رفتن از مدینه بسوی عراق، چون من از جدت رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمودند: فرزند دلبند من حسین، در عراق، در زمینی که آنرا کربلا میگویند به تیغ ظلم و جفا کشته میشود.
سپس آن حضرت فرمودند: ای مادر، میدانم که شهید خواهم شد و چارهای جز رفتن ندارم و به فرموده خدا عمل میکنم.
و چنانچه که در کتب مدینه المعاجز و ملحقات احقاق الحق نقل است، ایشان میفرمایند: به خدا سوگند؛ میدانم در چه روزی کشته میشوم، و چه کسی مرا خواهد کشت، و در کدام بقعه مدفون خواهم شد و میدانم چه کسی با من از اهل بیت من و خویشان من کشته خواهد شد، و میخواهی ای مادر نشان بدهم جای شهادت خود را؟
و سپس آن حضرت با دست مبارک خود به سوی کربلا اشاره نمودند و به اعجاز آن حضرت زمینها فرو رفت و زمین کربلا بالا قرار گرفت...
به احتمال قوی این نخستین معجزهای بوده که از حضرت سیدالشهدا(ع) در راه رسیدن به شهادت و تقرب به خدا، از ایشان سرزده و جالب است بدانید که پس از آن نیز معجزاتی بسیار عجیب تر از این حضرت نمایان گردیده به نحوی که اکثر راویان و منابع آنها را نقل کردهاند. متوسل در باب این معجزات مینویسد:
امام حسین(ع) پس از طی مراحل و رسیدن به خاک کربلا، دیگر اسبشان قدم از قدم برنمیداشت تا آن اسب را عوض کردند، سپس اسبی دیگر برای حضرت آوردند و آن هم گامی برنداشت تا آن که پنج اسب را به همین منوال عوض کردند و هیچکدام راه نرفتند و حضرت پس از دیدن این صحنهها از نام آن سرزمین جویا شدند و پی به ماجرا بردند!
چشمهای که بدست امام حسین (ع) نمایان شد
در روضة الشهدا این گونه نقل شده است که در روز هشتم محرم بود که در لشگرگاه امام حسین (ع) آبی پیدا نمیشد و تمامی لشگر و اطفال به تشنگی مبتلا شده بودند و فریاد العطش العطش سر میدادند. امام حسین(ع) پس از دیدن این وضعیت برخاستند و به موضعی تشریف بردند و فرمودند: این موضع را بکنید.
زمانی که کندند، چشمه آبی زلال و شیرین پدیدار گشت و همه لشگر از آب خوردند و اسبان خود را نیز سیراب کردند و پس از آن فوراً آن چشمه ناپدید شد و هر چه جستجو کردند از آن اثری ندیدند!
تو به سوی ما می آیی!
عصر روز تاسوعا عمر سعد لشگر خود را فراخواند و پیش از غروب آفتاب به خیام امام حسین(ع) حمله نمود. امام که در جلوی خیمهشان نشسته و دو زانو را دربند شمشیر قرار داده بودند و در اثر خستگی خوابشان برده بود، ولی خواهرشان حضرت زینب(س) بیدار بودند، از این ماجرا آگاه گشتند، به نحوی که در کتاب چهره ی درخشان حسین بن علی(ع) نقل است: حضرت زینب صدای حمله سپاه را از نزدیک میشنود و با ملایمت به برادر نزدیک شده و میگوید: برادر بانگ و فریاد نزدیک میشود آیا نمی شنوید؟ امام سر برمی دارند و میگویند: جدم رسول خدا (ص) را در خواب دیدم، به فرمود: تو نزد ما میآیی!
خواهر بزرگوارشان سیلی به صورت خود نواختند و فرمودند: ای وای! ای وای! و امام فرمودند: خواهر بزرگوارم وای بر تو نباشد و آرام باشد، زیرا این حق است.
خداوندا، بچشان به او عذاب آتش را در دنیا!
محمد رفیع گرمرودی تبریزی مینویسد؛هنگامی که ابن جویریه مزنی، چون نگاهش به آتش- در خندقهای اطراف چادرها- افتاد، مشغول به دست زدن شد و فریاد کشید: ای حسین و ای یاران حسین بشارت باد بر شما آتش دوزخ و براستی چه شتاب کردهاید بسوی این آتش!
امام فرمودند: این مرد کیست که این سخنان را می گوید؟ عرض کردند: ابن جویریه مزنی است، و سپس حضرت اینگونه بر او نفرین کردند: خداوندا؛ بچشان به او عذاب آتش را در دنیا ، بلافاصله پس از گفتن این سخنان، اسب آن ملعون رمیده، و آن را در همان خندق (که بوسیله آن امام و یارانش را مسخره مینمود) انداخت و آتش کارش را ساخت و امام پس از دیدن این واقعه فرمودند: الله اکبر، من دعوة ما اسرع اجابتها، الله اکبر، چه زود این نفرین اثر نمود.
بازپس فرستادن نامه خدا از سوی امام!
در کتاب چهره درخشان حسین بن علی(ع) به نقل از اسرار حسینیه، آمده است: زمانی که سیدالشهدا (ع) با صدای بلند و غمگینانه ندا داد آیا یاوری هست که مرا یاری کند، پایههای عرش خدا لرزید و آسمانها گریستند و فرشتگان ضجه زدند و عرض کردند: پروردگارا؛ این حبیب تو و نور چشم حبیب توست، به ما اجازه بده تا یاریش کنیم.
پس صحیفهای (نامه ای) از آسمان در دست آن حضرت افتاد و هنگامی که پشت صحیفه را نگاه فرمودند مشاهده نمودند که با خطی روشن و واضح نوشته شده است: ما مرگ و شهادت را بر تو واجب ننمودهایم و تو مختاری که انتخاب کنی، و بدان که مقام تو در نزد ما محفوظ است و اگر بخواهی ما این گرفتاری را از تو برطرف میسازیم، بدان که همه آسمانها و زمین و جن و فرشتگان را به فرمان تو درمیآوریم و هر گونه که میخواهی به آنان فرمان ده تا آنان این کافران و از خدا بی خبران را نابود کنند.
در آن هنگام تمام آسمانها و زمین پر بود از فرشتگانی که سلاحهایی از آتش در دست داشتند و منتظر فرمان امام حسین (ع) بودند.
هنگامی که امیر عالم از مضمون نامه پروردگار خویش آگاهی پیدا نمودند، صحیفه را به آسمان فرستادند و فرمودند: پروردگارا؛ دوست دارم، که هفتاد بار یا هفتاد هزار بار کشته شوم و دوباره زنده شوم، و همچنان در طاعت و بندگی و دوستی تو باشم و من از ادامه زندگی بعد از کشته شدن یارانم بیزارم.
دیدار سلطان هندوستان با امام، چند ساعت قبل از شهادت!
در تذکرة الشهدا، تألیف ملاحبیب الله کاشانی ماجرای جالبی از دیدار امام حسین(ع) با سلطان هندوستان، آن هم فقط چند ساعت قبل از شهادت ایشان آمده که بی شک به معجزهای میماند.
در سرزمین هندوستان، سلطانی بود که «قیس» نام داشت و از محبان حضرت سیدالشهدا(ع) بود. وی در روز عاشورا به قصد شکار به صحرا رفت و آهوئی نظرش را جلب کرد و در پی آن از همراهانش جدا شد تا به دره ای رسید و آهو از نظرش ناپدید شد و ناگه شیر عظیمی در مقابلش حاضر شد و راه او را بست. قیس که حیران شده بود و از طرفی نیز خبر نداشت که امام حسین (ع) در کربلا است، روی به مدینه کرد و عرض نمود: یا اباعبدالله، مرا دریاب.
آن حضرت در همان حال که مشغول جنگ بود، به چشم برهم زدنی خود را به سلطان قیس رسانید و آن شیر را از او دفع نمود، سپس قیس نگاه کرد و بزرگواری را دید که چهرهاش مانند خورشید میدرخشید ولی بدنش از فراوانی جراحات جای سالمی نداشت، عرض کرد: جانم فدایت تو کیستی که مرا نجات دادی؟ حضرت فرمود: منم حسین بن علی ابی طالب که به او پناه بردی و استغاثه کردی.
سپس قیس عرض کرد: این زخم ها چیست بر بدنتان؟ حضرت بطور خلاصه ماجرای کربلا را برای وی نقل نمودند. قیس که بسیار متأثر شده بود عرض کرد: سرور من؛ مرا چندین هزار لشگر است، اجازه فرما تا به یاری شما بیاییم. حضرت فرمودند: ای قیس؛ به وعده شهادت من بیش از چند ساعت نمانده... و سپس حضرت از مقابل سلطان قیس ناپدید گردیدند.
عکسالعمل شیطان از شهادت سیدالشهدا (ع)
متوسل مینویسد: در روایتهای خاندان وحی، برای گریستن در مصایب آمده است، هیچ چیز شیطان را مانند ندبه کردن و گریه کردن بر حضرت سیدالشهدا(ع) به خشم نمیاندازد. در آخرین وصیت حضرت اباعبدالله(ع) به فرزند بزرگوارشان امام زین العابدین (ع) این گونه آمده است: ای فرزندم؛ سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنها بگو، پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس بر او نوحه سرایی کنید و به شهادت رسید، پس به او گریه کنید.
و در این زمینه در تذکرة الشهدا نقل شده است که پس از شهادت امام حسین (ع) ابلیس لعین از خوشحالی پرواز کرد و تمام زمین را گشت و شیاطین و عفاریت را به دور خود جمع کرد و گفت: ای شیاطین؛ ما امروز به آرزوی خود رسیدیم، و مردم را اهل جهنم کردیم، مگر کسی که در این مصیبت گریه کند و به دوستی و محبت آل محمد (ص) مصمم گردد. پس تا می توانید مردم را از این واقعه در شک اندازید و از آگاهی از این مصیبت باز دارید تا زحمت من به هدر نرود.
ران گندیده ابن زیاد
یکی دیگر از معجزاتی که پس از شهادت حضرت به وقوع پیوست در باب ابن زیاد (علیه العنة) رخ داد به نحوی که در کتاب ریاض القدس مکتوب است، آمده است: ابن زیاد، بعد از دیدن سر مبارک سیدالشهدا و زدن چوب بر چهره مبارک ایشان، سر مقدس امام حسین (ع) را گرفت و در صورت ایشان نگاهی کرد، ناگهان دست نحسش لرزید و آن خورشید فروزنده به زانوی او فرود آمد، قطره خونی به ران او چکید که از لباس او گذشت و ران کثیف او را سوراخ کرد و از سوی دیگر بیرون آمد. پس از این واقعه ابن زیاد آن زخم را هر چه مداوا میکرد خوب نمیشد و چون به شدت بوی تعفن از ران پایش به مشام میرسید، به ناچار دائم بر آن عطر میمالید که بوی بد آن را دیگران استشمام نکنند!
آه دل ام کلثوم
در تذکره الشهدا نقل شده است که سهیل میگوید: هنگامی که سر امام حسین(ع) بر بالای نیزه بود، قصری را دیدم که پنج زن در آن نشسته بودند و در میان آنها پیره زنی خمیده بود و چون سر مطهر به نزدیکی آن قصر رسید، پیرزن سنگی برداشت، و بر صورت امام حسین(ع) زد و به روایتی چنان با شدت آن سنگ را زد که از بالای نیزه سر مبارک بر روی زمین افتاد، ناگاه صدای ناله زنان و طفلان بلند شد.
پس چون ام کلثوم این صحنه را مشاهده کرد، بی طاقت گردید و گفت: خداوندا این زنانی را که در بالای این منظر، منزل دارند بزودی هلاک نما، هنوز دعای آن معصومه تمام نشده بود، که آن قصر خراب شد و آن زنان با جمعی بسیار هلاک شدند و سپس حضرت زینب فرمودند: «الله اکبر، من دعوه ما اسرع اجابته»
خواب هنده زن یزید
یکی دیگر از ماجراهای مستند پس از شهادت امام حسین(ع) که در منابعی چون، بحارالانوار، الوقایع و الحوادث و منتخب نقل گردیده شده است ماجرای خواب هنده زن یزید است.
توسلی در این باره مینویسد: از هنده، زن یزید نقل شده است که گوید: شب هنگام به طرف رختخواب خود رفتم، دیدم دری از آسمان گشوده شد و فرشتگان دسته دسته به سوی سر مقدس امام حسین(ع) که نزد ما بود فرود می آمدند و می گفتند: السلام علیک یا أبا عبدالله، السلام علیک یابن رسول الله.
ناگاه دیدم ابری از آسمان پایین آمد که مردان بزرگوار بسیاری در آن بودند، در میان آنها مردی گندمگون ماه روی بود، او با سرعت در پیشاپیش آنها حرکت میکرد، آمد تا خود را بر سر مبارک امام (ع) انداخت و شروع کرد به بوسیدن دندانهای آن حضرت در حالی که میفرمود: فرزندم تو را کشتند؟ آیا آنها تو را نشناختند و از نوشیدن آب تو را بازداشتند؟ ای فرزندم؛ من جد تو رسول خدا هستم، و این پدرت علی مرتضی، و این برادرت حسن، و این عموی تو جعفر و این عقیل و اینها حمزه و عباس هستند.
هنده گوید: هراسان و ترسان از خواب بیدار شدم، ناگاه نوری دیدم که بر سر مطهر امام حسین (ع) میدرخشد.
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد