به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «ایلام بیدار»، به نقل از نوید شاهد، شهید «سیدجلیل موسوی» فرزند «سیدابوالفضل»، اول فروردین 1340 در مشهد دیده به جهان گشود. این شهید والامقام 16 مهر ماه 1366 در منطقه سومار به فیض شهادت نائل آمد. بخشهایی از وصیتنامه شهید را به بهانه سالگردش میخوانیم.
پدر و مادر مهربان و گراميم! سلام، حدود 26 سال است كه از خداوند متعال عمر گرفتم، تا كنون نتوانستم قدم مثبت آنچنان كه شايسته مقام پدر و مادر است و يا بگويم آنطور كه اسلام میخواهد، نتوانستم در حق شما بردارم و نتوانستم يک ذره از محبتهايی را كه شما در حق من كردهايد، جبران كنم.
پدرم ومادرم! من هيچ وقت محبتهايی را كه شما در حق من نمودهايد فراموش نخواهم كرد. دوست داشتم و دارم كه زنده باشم تا شايد بتوانم به نحوی كمك و محبتی نسبت به شما كرده باشم. شما را به خدا میسپارم و عاقبت بخير باشيد و خواستم در آخر چند جمله يادآوری به شما پدر و مادر مهربانم كنم:
پدرم و مادرم! شايد خداوند به من آن لياقت را عطا نمايد و شهيد شدم، شما میدانيد كه شهادت ميراثی است كه از اجداد ما به ما به ارث مانده است. ما فرزندان سرور شهيدان هستيم و اين امر برای ما تازگی ندارد و شما نبايد از اين موضوع نگران باشيد، بلكه بايد به خود بباليد و افتخار كنيد كه شما پدر و مادر، فرزندی را بزرگ و به اسلام هديه كردهايد كه لياقت شهادت را داشته و برای شما هم در اين دنيا و هم در آن دنيا جای افتخار است، لذا از شما تقاضا دارم كه زياد بعد از شهادت من گريه و بیتابی نكنيد انشاءالله. خدا به شما صبر خواهد داد. دوست دارم بعد از من همانطور كه تا به حال واقعاً حق پدری و مادری را نسبت به من ادا نمودهايد، بعد از من هم نسبت به همسر و فرزندم رفتار كنيد.
برادرم! تو به من زياد احسان كردی، اما من نتوانستم جواب آن همه خوبیهای تو را بدهم و جبران كنم به همين خاطر است با كلمه تشكر به آن جواب میدهم، هرچند كه دوست داشتم بهتر از اين جوابش را بدهم. دوست داشتم كه لااقل به تو ثابت میشد كه همانطور كه تو هستی من هم نسبت به تو هستم. دلم میخواست كه قدری از زحماتی را كه برايم كشيدهای، جبران نمايم. انشاءالله خداوند به من اين فرصت را بدهد كه بتوانم قدمی كوچك در اين جهت بردارم و مقداری از دِينی را كه بر گردنم حق داری ادا نمايم.
برادرم! مطلب آخر اينكه تا اين لحظه در جبهه به وجود من نياز نبوده و هم اكنون كه نوبت من فرا رسيده و به وجود من در جبهه نياز میباشد وظيفه شرعی و اسلامی خود میدانم كه به اين امر مهم لبيك بگويم. اكنون خواستم با تو خداحافظی نمايم و احتمال دارد خداحافظی آخر باشد. برادرم! من آسوده خاطرم كه اگر زمانی شهيد شدم، برای همسرم يك برادر و راهنمای واقعی در زندگی باشی و برای فرزندم يك مربی و عموی حقيقی خواهی بود. دوست دارم كه فرزندم را همچون فرزندان خودت هدايت كنی تا فردی لايق و شايسته برای خودش و اسلام باشد. دوست دارم مسئله شهادت را برايش روشن كنی تا خللی را كه در زندگی هست مفهوم شهادت پر نمايد.
خواهران مهربانم! خواستم به شما بگويم شايد زمانی لياقت شهادت در من به وجود آمد شهيد شدم و خواستم از شما طلب آمرزش كنم.
همسر عزيزم! بسيار زن صبور و خانهدار و شوهر دوست بودی، در بعضی مواقع من از صبر تو در برابر ناملايمات درس میگرفتم. اميدوارم كه جنگ كفر عليه اسلام هرچه زودتر به پايان برسد و بار ديگر زندگی شيرين خود را دنبال نماييم و در كنارهمديگر با خوشی و سربلندی پير شويم.
انتهای خبر/ر
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد