سرویس: سیاسی
کد خبر: 60174
|
08:27 - 1402/04/31
نسخه چاپی

ایلام بیدار گزارش می‌دهد؛

ترور شهید رضایی‌نژاد سند جنایت صهیونیست‌ها

ترور شهید رضایی‌نژاد سند جنایت صهیونیست‌ها
ترور شهید رضایی‌نژاد سند جنایت صهیونیست‌ها است و این موضوع همچنان جا دارد در جوامع بین‌المللی مطرح شود.

به گزارش ایلام بیدار، شهید داریوش رضایی نژاد در سال 1356 در شهرستان آبدانان از توابع استان ایلام در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را بصورت جهشی گذراند و در مقطع متوسطه در رشته ریاضی فیزیک فارغ التحصیل شد و در سال 1373 در آزمون سراسری شرکت کرد و در رشته الکترونیک دانشگاه صنعتی مالک اشتر اصفهان پذیرفته و در سن 20 سالگی از این دانشگاه فارغ التحصیل شد.

شهید رضایی نژاد در همان سال در سازمان صنایع دفاعی کشور مشغول به کار شده و سال 1379 در رشته الکترونیک در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه ارومیه پذیرفته شد و در سال 1389 نیز در مقطع دکتری حرفه‌ای در رشته برق گرایش قدرت در دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی تهران به تحصیل ادامه داد و در روزهایی که مشغول تهیه تز دکتری خود بود توسط موساد به شهادت رسید.

شهید رضایی‌نژاد دومین شهید هسته‌ای کشورمان پس از دکتر مسعود علی‌محمدی بود که 22 دی 1388 در تهران توسط عناصر فریب‌خورده رژیم صهیونیستی به شهادت رسید؛ مجید شهریاری و مصطفی احمدی روشن نیز از دیگر شهدای هسته‌ای کشورمان بودند که با شهادت خود پیشرفت و خودکفایی هسته‌ای ایران اسلامی را تضمین کردند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی 29 دی‌ماه سال جاری با حضور در منزل دانشمند شهید داریوش رضایی‌نژاد، با خانواده‌ی این شهید دیدار و گفت‌وگو کردند. ایشان خطاب به همسر شهید می‌گویند: «اینها هم برجستگی علمی داشته‌اند، هم برجستگی معنوی. نشانه‌اش هم شهادت است. این حرف اینقدر تکرار شده که عمقش پنهان مانده. اما خدا شهادت را نصیب هرکسی نمی‌کند.»

آرمیتا رضایی‌نژاد: اسراییل جزیره آدم بدهاست !

سایت مقام معظم رهبری حاشیه‌های دیدار آن روز را اینطور روایت می‌کند: روزی که مقام معظم رهبری به منزل شهید رفتند، آرمیتا روز حادثه را برای آقا نقاشی می‌کند؛ از او می‌پرسم «اون روز چی شد؟» و آرمیتا جواب می‌دهد: «بابام رو با تفنگ کشتن. من بالا سرش بودم. مامان جیغ می‌کشید. من رفتم خونه همسایه‌مون. بابا رو بردن بیمارستان. بعد رفتم خونه عمو خوابیدم. چون مامان نبود.» می‌پرسم: «کی بابات رو کشت؟» می‌گوید: «اسراییلیا. اسراییل جزیره آدم بدهاست. آدم خوبا رو شهیدشون می‌کنن.» می‌گویم: «می‌خوای چی‌کارشون کنی؟» می‌گوید: «اول دستگیرشون می‌کنیم. بعد میندازیمشون جهنم.» جهنم را آنقدر سفت و سخت می‌گوید که خنده‌ام می‌گیرد و می‌پرسم: «خودت؟» می‌گوید: «نه. پلیسا می‌گیرنشون. خدا هم میندازدشون جهنم.» جوابش به نظر قانع‌کننده می‌رسد.

وقت خداحافظی می‌رسد. رهبر قرآن‌هایی را به یادگار به همسر و مادر شهید هدیه می‌دهند. آرمیتا هم از دور سرک می‌کشد که ببیند رهبر چه چیزی در آنها می‌نویسند. بعد هم که مادرش قرآن را می‌گیرد، آن را توی دست مادر می‌بوسد. "رهبر" از آرمیتا اجازه می‌گیرند که یکی از نقاشی‌هایش را بردارند. آرمیتا اجازه می‌دهد: «باشه. همین رو ببر.» و آقا نقاشی آرمیتا از خودش را برمی‌دارند. در این نقاشی هم، لباس دختر صورتی است. از همان صورتی‌ها که ما بزرگترها می‌گوییم «بنفش». موقع خداحافظی، رهبر از آرمیتا می‌خواهند که «یک بوس خوشمزه» بدهد. آرمیتا هم همین کار را می‌کند و بعد هم خودش با بوسیدن صورت آقا، محبتش را تمام می‌کند. 

شهره پیرانی همسر شهید داریوش رضایی‌نژاد در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری فارس، با بیان اینکه یک سال گذشته بدون داریوش خیلی سخت و تلخ گذشت، اظهار داشت: در این یک سال تک‌تک روزها بر من به سختی گذشت، من یک زندگی خوب و سرشار از آرامش و عشق داشتم که با رفتن داریوش از بین رفته است.

پیرانی ادامه داد: تنها دلخوشی‌های من در این زندگی یکی آرمیتاست و دیگری افتخاری است که این رفتن در راه کشور با خودش داشت  .

همسر شهید رضایی‌نژاد با اشاره به دلتنگی‌های اخیر آرمیتا گفت  : در هفته‌های اخیر که رفت و آمدهای زیادی از قبیل فیلمبردار و ... داشتیم، آرمیتا یک شب خواب پدرش را دیده بود و با بغض زیاد بیدار شد؛ برای اولین بار پس از 2-3 روز اول شهادت پدرش گفت مامان من خیلی دلم برای بابا تنگ شده، دیشب خواب بابا رو دیدم که من و شما و مامان‌بزرگ و دایی آرش در ماشینم داریم می‌ریم سمت آبدانان که بابا هم در خواب بود  .

پیرانی افزود: آرمیتا ادامه خوابش را اینگونه بیان کرد که من به بابا گفتم که رانندگی نکن و به جاش دایی آرش رانندگی کنه که دایی آرش نشست پشت فرمون و بابا اومد عقب پیش من نشست و من رو بغل کرد، خیلی خوب بود، بابا "واقعی  " زنده بود؛ صبح که آرمیتا بلند شد گفت مامان دوست دارم بابا من رو ببره به همون پارکی که همیشه می‌برد، گفتم عزیز من می‌برمت اما آرمیتا گفت "بابا"؛ دوست دارم بابا من رو ببره و این جملات را درحالی می‌گفت که بسیار گریه می‌کرد.

همسر شهید رضایی‌نژاد با بیان اینکه آرمیتا به خاطر درون‌گرا بودنش بسیار اندک گریه می‌کند، اظهار داشت: تازگی‌ها بعضی اوقات می‌نشیند کنارم و می‌گوید، مامان دلم برای بابا تنگ شده است؛ بعضی وقت‌ها هم که نمی‌تواند خودش را کنترل کند مثل این قضیه خواب، آرمیتا بغض می‌کند و به من می‌‌گوید، مامان نمی‌خواستم گریه کنم اما دماغم درد گرفت، نمی‌گذاشت گریه نکنم.

پیرانی ادامه داد: این طور مواقع آرمیتا چند قطره اشک میریزد اما سعی می‌کند سریع خودش را جمع کند؛ مخصوصا به خاطر من، به گریه کردنم خیلی حساس است و دوست ندارد اشک من را ببیند.

همسر شهید رضایی‌نژاد با بیان اینکه از بعد از عید شرایط روحیم خیلی به هم ریخته بود و اصلا خواب داریوش را نمی‌دیدم، اظهار داشت: اما همین چند روزه خوابش را دیدم که طی آن من و داریوش می‌رفتیم سمت همان خانه‌ای که این اتفاق افتاد( محل شهادت شهید رضایی‌نژاد)؛ کلی هم خندیدم مثل همیشه و در حال شوخی کردن و تیکه انداختن بود. خاطرم هست رفتیم میوه هم گرفتیم و اولین بار بود که در خواب با هم صحبت می‌کردیم، خیلی سر حال بود و با من شوخی می‌کرد.

پیرانی در ادامه به بیان خاطره‌ای از همسر شهیدش پرداخت و گفت: زمانی که جواب مثبت را به داریوش دادم با یک بیت شعر بود و هرگز این را هیچ جا نگفتم؛ "اگر شرم و طبع دخترانه‌ام بگذارد/ سؤال عشق تو را هم جواب خواهم داد"؛ آخر صحبت‌هایی که با هم کردیم بعد از صحبت خانواده‌ها از من پرسید جواب نهایی تو چیست دقیقا این شعر را برایش گفتم که شعری از دوست عزیز و شاعرم کبری موسوی است.

همسر شهید رضایی‌نژاد با اشاره به دیداری که با مقام معظم رهبری داشتند، تصریح کرد: تنها نقطه روشن که برای من و آرمیتا در این یک سال اتفاق افتاد آن دیدار بود؛ زیرا همان طور که مستحضرید داریوش در غربت عجیبی شهید شد و ما متاسفانه حرف و حدیث‌های زیادی شنیدیم.

وی افزود: وقتی این یک سال را مرور می‌کنم تنها نقطه مثبت حضور ایشان در منزل ما بوده و محبتی که به ما و بخصوص آرمیتا عنایت داشتند؛ محبتی که تا حد زیادی فقدان پدر را برای آرمیتا جبران کرد، به طوری که روز به روز علاقه آرمیتا نسبت به ایشان بیشتر می‌شود.

پیرانی در پایان با بیان اینکه داریوش مردی بسیار با اصالت و اصیلی بود، اظهار داشت: داریوش در مواجه با یک فرد علمی، بسیار توانمند و قوی بود اما وقتی می‌آمدیم در آبدانان، همچون یک عشایری تمام عیار،‌خاکی و خالص و بی‌ریا رفتار می‌کرد؛ زمین جای تنگی برای او شده بود و باید آسمانی می‌شد.

 

انتهای خبر/ر

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد