حمید حیدرپناه::این روزها خبرهای تلخی از استان به گوش می رسد، قتل های هولناک و خودکشی های فجیع با تلخ ترین شکل ممکن...
در روزهای اخیر در این خصوص تبادلات و بحث های بسیاری با دوستان در حوزه ی رسانه و مسئولان حوزه ی فرهنگی داشتم و برخی دوستان خواستند تا در صورت امکان بنده هم آسیب شناسی کنم.
مدت هاست افزایش آسیب های اجتماعی و فرهنگی در استان ذهنم را مشغول ساخته، بررسی آسیب های مشابه در جوامع دیگر، مطالعه ی تئوری های معتبر جامعه شناسی در این خصوص، نگاهی به نتایج پژوهش های صورت گرفته و... از بهترین راههایی بود که می توانست در رسیدن به کالبدشکافی دقیق این حوادث راهگشا باشد، تاکنون بحث های مختلفی در این خصوص انجام گرفته و هرکدام از اساتید و همکاران از زاویه ی خاص خودشان به بحث در این خصوص پرداخته و اتفاقاً هم به نکات قابل توجهی اشاره نموده اند و راهکارهایی ارائه نموده اند که راهگشاست.
با وجودی که این بحث پیچیدگی خاص خود را دارد و از زوایای گوناگونی قابل بحث و بررسی است، بنده هم تلاش کردم فارغ از تئوری ها و بحث های خشک آکادمیک، بر اساس مشاهدات، مطالعات و خصوصاً تجارب زیستی که سالها در زادگاهم داشتم به یک آسیب شناسی بومی و ملموس و البته ریشه ای در این خصوص برسم.
در جامعه ی ما به دلیل شرایط خاص فرهنگی و سنتی، پایین بودن میزان مطالعه و تحصیلات والدین، شرایط در حال گذار و سردرگمی ایجاد شده از تقابل سنت ها با تکنولوژی های جدید ارتباطی، تقلید و الگو برداری کورکورانه از شیوه های زندگی سنتی و بیان حرفهای غیرمتفکرانه و... از همان سنین ابتدایی، کودکان ما آن طور که باید پرورش نیافته و به آنان آموزش های فرهنگی و اجتماعی لازم داده نمی شود.
سخنانی که از همان سنین کودکی، شنیده می شود، به شکلی نسنجیده و بدون تفکر بیان می شوند و عمومیت می یابد. به عنوان مثال واژه ی «کُشِمت» یا همان «می کشمت» از همان سنین به کرات تکرار می شود، برای هر اتفاق کوچک یا اشتباهی که مرتکب شوند، جهت تهدید خطاب می شوند.
"این کار را نکن وگرنه میام می کشمت"
"نمره ی کم بیاوری، می کشمت"
احتمالاً بسیاری از ما از سنین کودکی تا بزرگسالی این واژه ها را بسیار شنیده و می شنویم، واژه ای که به سادگی بیان می شود، بدون اینکه به عمق و محتوای واقعی آن توجه شود.
البته با وجودی که به دلیل ویژگی خاص زبانی و گویشی این واژه بجای واژه ی «دعوایت می کنم» یا «کتکت می زنم» و... استفاده می شود - که نیازمند بررسی دقیق توسط زبان شناسان ماست - اما به هر حال آنچه در محتوای واقعی این واژه تعبیر می شود، نهایت خشونت است و همان کشتن و به قتل رساندن است.
واژه ای که کودک هم در مراحل رشدش چه در کوچه و خیابان و چه در محیط مدرسه اش در تعامل با دوستان و همکلاسی هایش ملکه ی ذهنش می شود، این واژه انگار واژه ای است که باید از زبان شخصی که احساس قدرت می کند و می خواهد صدای دیگری را خفه کند به کار برده شود.
در یک خانواده هرگاه پدر خانواده، یا برادر بزرگتر، احساس قدرت کند و بخواهد حرفش را بر دیگری دیکته کند این کلمه کاربرد زیادی دارد، افراد هم در محاورات روزمره، جهت به کرسی نشاندن حرف خودشان به کار می برند:
"یا فلان کار را انجام می دهد یا می کشمش"
بنابراین انسان های این جامعه از همان کودکی آموزش می بینند که در قدرت مندانه ترین حالتشان از این واژه بهره ببرند.
در نقطه ی مقابل افراد در این جامعه می آموزند که در انفعالی ترین حالت ممکن هم، آنجا که در برابر قدرت دیگران حرفی برای گفتن ندارند، از این واژه برای پاسخ به قدرت نمایی و تهدید استفاده کنند: «خووم کُشِم» یا همان «خودم را می کشم»
«اگر به این خواسته ی من توجه نشود خودم را می کشم»
بنده یکی از دلایل بالا بودن خودکشی خصوصاً در بین زنان و در دهه های گذشته در جامعه ی ایلام را در همین نکته می دانم، جامعه ای مردسالار که همواره تصمیم های اصلی و کلان را آنها تعیین نموده و زنان هم بایستی تسلیم می بودند، در جامعه ای که قدرت برتر با مردان بوده و زنان توان چندانی در قدرت نمایی نداشتند و در انفعالی ترین حالات ممکن تنها تهدید خود را در این جمله می توانستند بیان کنند: «خودم را می کشم»
حال چرا به صورت خودسوزی؟ که در نوع خود خشن ترین و وحشتناک ترین نوع ممکن است، دلیلش چندان پیچیده نیست!
زنان، در صدد انتقام بر می آیند، انتقامی که سروصدا داشته باشد، فریادی باشد در برابر فریادهای مردی که نتوانسته به موقع پاسخش را بدهد. دست به کبریت و نفت می برد و خودش را آتش می زند، شعله های آتش فریاد است، فریادی رسا و سوزناک تا علاوه بر جسمش، دل اطرافیان را هم آتش بزند و به تکاپو بیفتند، مضطرب شوند و فکر نجاتش باشند. اما در بسیاری از موارد دیر می شود، عمدتاً کسانی که دست به این کار می زنند هم خیلی زود پشیمان می شوند که روش خوبی برای انتقام و به کرسی نشاندن حرفشان انتخاب ننموده اند.
بنابراین نگاهی به گوناگونی روش های خودکشی نشان می دهد که هر روشی بسته به تصویر، موقعیت و شکلش برای اطرافیان می تواند فریاد بلندی باشد، متفاوت است: به دار آویخته شدن، سقوط از ارتفاع در محل کار، سقوط با ماشین در سد ایلام، خودسوزی در اماکن عمومی و...
«خودم را می کشم» جمله ای است انفعالی در مقابل «می کشمت» که فرد در قدرت مندانه حالتش بیان می کند و هر دو هم نوعی تهدید است، هرکدام به اقتضای موقعیت خود...
همان طور که کودک از همان سنین واژه ی «می کشمت» را در همان حالت قدرتمندانه و تهدید «خودم را می کشم» را هم در شرایط خاص خودش از اطرافیانش می شنود، به مرور ملکه ی ذهنش می شود و در هرکدام از این دو حالت قرار گرفت، بیان و آن قدر تکرار می کند تا در نهایت عملی می کند.
و امروز که اتفاقاتی که پیرامون جامعه ی ما می افتد تقابل و تکرار این جمله ی متضاد است و پیامد آن:
«افزایش قتل ها و فراوانی خودکشی» که مهمترین آسیب های اجتماعی این روزهای جامعه ی ماست.
بنابراین لازم است فرهنگ سازی و آموزش های مناسب به صورت پایه ای از خانواده ها شروع شود، مدارس هم در این خصوص آموزش دهند و در راستای درونی سازی آداب فرهنگی و مذهبی تلاش کنند، نهاد های فرهنگی و اجتماعی به کمک افراد آسیب پذیر بیابند، مراکز مشاوره فعال تر شوند و خانواده ها هم در شرایط بحرانی به آنها مراجعه کنند.
جامعه شناسان و روانشناسان جدی تر وارد شده و رسانه ها نظرات آنان را اطلاع رسانی کنند. صداوسیما برنامه های آموزنده تری پخش نماید، دولت هم از طریق اختصاص اعتبارات ویژه به استان توجه ویژه ای نماید، برنامه های متنوع فرهنگی و هنری و آموزشی مانند جشنواره ها، برنامه های شاد و آموزنده را اجرا نماید و...
بایستی نگاه ها را به زندگی و اتفاقات پیرامون عوض کرد، باور کنیم که دنیای امروز با تمام سختی ها و مشکلات و پیچیدگی هایش، ارزش زیستن دارد، ارزش تلاش کردن و آموختن دارد، هر سخن و عملی را بدون تفکر انجام ندهیم و از همه مهمتر ایمان و اعتقادات دینی و مذهبی را در خود بیشتر تقویت کنیم که برای همه ی مراحل زندگی چراغ های روشنی پیش روی ما گذاشته است.
انتهای پیام/ب
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد