به گزارش ایلام فردا به نقل از جهان، دکتر محمدحسین رجبی دوانی در گفتگو با خبر به برخی شبهات پیرامون اهل بیت (ع) پاسخ داد که در ادامه می آید:
چه دلیلی داشته که جعده، دختر اشعث که از خوارج بود و از کسانی بود که ابن ملجم را تحریک به قتل امیرالمومنین کرده بود، با امام حسن(ع) ازدواج بکند؟
از ظواهر قضایا برمیآید که این ازدواج، در زمان امیرالمومنین(ع) صورت گرفته نه بعد از شهادت امام. چرا؟ چون اشعث بعداً با امیرالمومنین مشکل پیدا میکند و در رأس جریان نفاق قرار میگیرد. این ازدواج تا قبل از آن مسئله بوده است. اشعثبن قیس، رئیس یمنیهای کوفه است. بخش اعظمی از مردم کوفه را در آن زمان، یمنیها تشکیل میدادند. یعنی یک فرد سرشناسِ برجسته و صاحبنامی است و ما دقیقاً هم نمیدانیم که آیا اشعث خودش آمده با افتخار خواسته که وصلت با خاندان پیغمبر داشته باشد یا امام مجتبی(ع) رفته به خواستگاری دختر او. ولی هر چه باشد، این مسأله مربوط به قبل از رو شدن شخصیت منافقانه و خبیث اشعث بن قیس است. و این که بعداً پدر خراب میشود، دلیل نمیشود که امام حسن(ع) بخواهد زنش را طلاق بدهد. ما تا قبل از قصد معاویه برای مسموم کردن امام حسن(ع)، هیچ نشان و سندی نداریم که این زن قصد خیانت به امام حسن(ع) را داشته است. اگر یک سابقهای بود، قطعاً امام اقدامی میکرد، او را طرد میکرد، طلاق میداد، ولی هیچ موردی نیست.
این نوع ازدواجها هم آن زمان، معمول و مرسوم بوده است. مثلاً امکلثوم دختر امیرالمومنین، همسر عمر، خلیفه غاصب ثانی میشود. هر چند بعضی از علمای ما این موضوع را از نظر تاریخی نپذیرفتند اما اکثراً پذیرفتهاند، منتهی این ازدواج نه به میل و رغبت بلکه با اکراه بوده است. یا مثلاً دختران خلیفههای اول و دوم، همسر پیغمبر هستند. نمیتوانیم این ازدواجها را با توجه به عملکردهای بعدی زیر سؤال ببریم.
سؤالی هم مطرح شده است درباره ازدواج حضرت سکینه، دختر امام حسین(ع) با مصعب بن زبیر که در این مورد هم پرسیدهاند، آیا این ازدواج حقیقت داشته و چرا حضرت تن به این ازدواج داده است؟
از شواهد و قرائن برمیآید که این ازدواج، بعد از فاجعه کربلا بوده است. چون اگر در فاجعه کربلا ایشان متاهل بود، قطعاً انعکاسی پیدا میکرد کما اینکه خواهر ایشان، فاطمه دختر امام حسین(ع) متاهل بود و همسرش حسن(ع) مثنی، پسر امام مجتبی بود. اینجا هیچ سخنی از ازدواج یا همسر سکینه نمیبینید بهخصوص اگر بخواهد همسرش مصعب باشد. بالاخره این همسر یا موافق آمدن ایشان بوده یا مخالف آن. این موضوع باید قطعاً به نوعی ثبت و ضبط میشد در حالی که هیچ چیزی در این باره نداریم. این ازدواج، اگر صحت داشته باشد، باید بعد از واقعه کربلا اتفاق افتاده باشد. من بر این باورم که این ازدواج یا صورت نگرفته و به غلط اینطوری مشهور شده یا دست زبیریان درکار بوده برای به زیر سؤال بردن اهل بیت(ع) یا اگر هم صحت داشته مثل ازدواج امکلثوم با خلیفه ثانی از روی جبر و اکراه و اجبار بوده است نه از روی میل. دلیل من این است که طبق نقلهای معتبری که داریم اهل بیت بعد از فاجعه کربلا یعنی تقریباً 6 سال، تا موقعی که مختار سر نحس عبیدالله زیاد و عمر سعد را برای امام سجاد نفرستاده بود، از سیاه بیرون نیامده بودند. زنان اهل بیت، شانه به سر نمیزدند و غذای گرمی نمیخوردند. یعنی نوشتهاند دود از خانه آنها بلند نمیشد. اینطور در فاجعه کربلا مصیبتزده بودند. در چنین مصیبتی، قطعاً ازدواج معنا ندارد. وقتی سیاه را درنمیآورند و شانه به سر نمیزنند، ازدواج کردن به طریق اولی، معنا و موضوعیت ندارد، مگر اینکه بگوییم بعد از این قضیه باشد. وقتی سر نحس اینها آمد، امام سجاد برای اولین بار، بعد از فاجعه کربلا، لبخند بر لبان مبارکش دیده شد، و فرمود حالا از سیاه دربیایید و زنها خضاب بکنند و شانه بزنند. در این موقعیت، اگر بگوییم ازدواج صورت گرفته، موقعیتی است که صف زبیریان در دشمنی با اهل بیت کاملاً آشکار و مجزا شده است. یعنی موقعی است که مصعب بن زبیر از طرف برادرش عبدالله در برابر مختار ایستاده و قصد نابودی و قتل مختار را دارد. آیا معنا دارد که دختر امام حسین(ع) با کسی که دشمن قصاصکننده خون پدرش است، شوهر کند؟ یک آدم عادی این کار را نمیکند. بهخصوص اینکه بخشی از جنایتکاران کربلا که از چنگ مختار فرار کرده بودند، به مصعببنزبیر پیوسته بودند. حالا دختر امام حسین(ع) بیاید با کسی که پناهگاه قاتلان پدرش است، ازدواج کند؟ همانطور که گفتم یک آدم معمولی هم هرگز این کار را نمیکند که بخواهد با قاتلان پدرش شوهر کند یا کسی که به قاتلان پدرش پناه داده است. مگر اینکه بگوییم این قضیه - اگر واقعیت داشته باشد- با الزام و اکراه بوده است، چرا؟ چون حجاز در کنترل شدید زبیریان بود و عبدالله بن زبیر از بنیامیه در دشمنی با اهل بیت ،سرسختتر بود. صلوات بر پیغمبر را از خطبههای نمازش حذف کرده بود. یزید صلوات میفرستاد، ولی او نمیفرستاد. نعوذبالله میگفت پیغمبر خاندان بسیار بدی دارد که هر وقت به او درود و صلوات فرستاده شود، اینها گردنهایشان را بالا میآورند و فخر میفروشند. بعد در حجره زمزم، 26 نفر از بنیهاشم را زندانی کرده بود از جمله محمد حنفیه و حسن مثنی و عدهای دیگر را که چون با من بیعت نمیکنید، میخواهم شما را بسوزانم. اگر نیروهای مختار به دادشان نرسیده بودند، همه را سوزانده بود. کسی که اینطور عمل میکند، هیچ بعید نیست که فشار وارد کرده باشند که این دختر را باید به مصعب بن زبیر بدهید. البته سندی برای این مطلب، وجود ندارد و بنده در حال کار کردن و بررسی هستیم. پس همانطور که تأکید کردم یک فرد عادی در شرایط معمولی و طبیعی هم هرگز این کار را نمیکند چه برسد به خاندان امام حسین(ع).
یعنی سند تاریخی این موضوع از نظر شما مخدوش است؟
زیر سؤال است و باید رویش کار کرد و اگر خدا توفیق بدهد در حال جمعآوری منابع هستیم تا رویش کار کرده و به نتیجه برسم.
سؤالی درباره حضرت امام حسن(ع)؛ آیا اینکه امام حسن(ع) دو میلیون درهم برای خود، امام حسین(ع) و بنیهاشم از معاویه دریافت کردند، آیا حقیقت دارد؟
دشمنان اهل بیت(ع) و طرفداران بنیامیه لعنتالله علیهم برای اینکه یک چنین تحول منفی بزرگ را که در عالم اسلام صورت میگرفت، در هالهای از ابهام قرار بدهند و معلوم نشود که چرا باید خلافت الهی و معنوی تبدیل به سلطنت مادی و موروثی بشود، حادثه مربوط به دوران خلافت امام مجتبی و صلح آن بزرگوار را سعی کردند به شدت در تاریخ، غیرواقعی جلوه داده و اطلاعات بسیار ناقص و کمی در اختیار قرار بدهند. شما هیچ جا متن پیمان صلح را به صورت کامل نمیبینید. فقط بهصورت پراکنده، هر منبعی یک چیزی را گفته است. محققان از مجموع اینها، یک سری موارد را استخراج کردهاند که اینها میتواند جزو پیمان صلح امام مجتبی بوده باشد و نه همه آن. یکی از مسائلی که مطرح است و اتفاقاً اهل فن آن را زیر سؤال میبرند، گفتهاند که یکی از مواد صلحنامه به مسائل مالی برمیگشت و بر اساس آن، امام حسن(ع) از معاویه تعهد گرفته بود که بیتالمال کوفه که 5 میلیون درهم است، متعلق به امام مجتبی باشد و سالی 2 میلیون درهم، معاویه به امام حسن(ع) برای پخش بین خانواده شهدای صفین و... در اختیار حضرت قرار بدهد.
اولاً میخواهم بگویم که اصلاً تاریخ را مخدوش کردهاند و اصلاً پیمان صلح را به صورت کامل نداریم که بگوییم آیا این ماده دقیقاً هست یا نه. فرض میکنیم این نقل صحیح باشد. اصلاً بیتالمال کوفه در اختیار امام(ع) هست و دیگر اجازه از معاویه نمیخواهد. اصلاً معاویه چه خبر دارد که در بیتالمال، چقدر هست، نیست، اجازه از او نمیخواهد. ثانیاً امام مجتبی(ع) مثل پدر اجازه نمیداد که چنین رقم کلانی در بیتالمال جمع شود. چون امیرالمومنین(ع) هر هفته بیتالمال رو صفر و جارو میکرد و دو رکعت نماز هم میخواند و در و دیوار را شاهد میگرفت که روز قیامت ببینید من حق مردم را پرداخت کردم و چیزی نگه نداشتم. حالا چطور در بیتالمال امام میتواند 5 میلیون درهم ذخیره باشد. اگر هم باشد، اجازهاش با معاویه نیست. اما در مورد آن 2 میلیون باید گفت اتفاقاً تدبیر آن را اقتضا میکند. حضرت میداند که معاویه فردا برای هواداران امیرالمومنین هیچ حقی از بیتالمال، قائل نخواهد بود و امام که دیگر حکومتی در دست ندارد تا خراجها و مالیاتها دستش بیاید، لذا جا دارد که از معاویه این تعهد را بگیرد که سالی 2 میلیون درهم به امام بدهد تا امام بتواند متکفل خانواده شهدا و رزمندگانی باشد که با امیرالمومنین همراه بودند و اینک از هرگونه حقی محرومند. این تدبیر خوبی است اما ما سندی نداریم که نشان دهد آیا پرداخت این پول، عملی شد یا نه؟ آیا معاویه این 2 میلیون را هر سال پرداخت میکرده است؟ چون آن ملعون وقتی به کوفه رسید به صراحت گفت من تمام قراردادهایی که با امام حسن(ع) بستهام زیر پام گذاشته و به هیچکدام عمل نمیکنم. چه بسا به این مورد هم عمل نکرده باشد. اگر این سخن از نظر تاریخی صحت داشته باشد، کار حکیمانهای است که امام مجتبی(ع) انجام داده است.
سوالی در رابطه با رحلت حضرت رسول اکرم(ص)؛ برخی گفتهاند ایشان بهدست یک زنی به شهادت رسیده و مسموم شدند. آیا حضرت پیامبر به مرگ طبیعی از دنیا رفتند یا مسموم شدند؟
من این ادعا را نمیپذیرم و نمیپسندم. من معتقدم درست است که بهترین مرگ، شهادت است ولی شاید خداوند اراده نکرده که برای برجستهترین خلایقش و اشرفالانبیا، شهادت مقدر بشود و البته امام حسین(ع) که شهادتش بسیار جانسوز است، امیرالمومنین، حضرت زهرا، امام حسن(ع) همه اینها شهید شدند، ولی مصیبت شهادت اینها در برابر مصیبت رحلت پیغمبر(ص)، بسیار کوچک است. یعنی آن مصیبت، بسیار بزرگ است حتی اگر مرگ طبیعی باشد. ما نمیتوانیم این نقل را بپذیریم اگر تنها سند ما این باشد که گفته شده بعد از جنگ خیبر، یک زن یهودی که شوهرش به دست مسلمانها کشته شده یعنی زخمخورده اسلام است، بیاید بپرسد که پیغمبر شما چه قسمتی از گوسفند را بیشتر دوست دارد، بگویند پاچه گوسفند، خوراکی از پاچه گوسفند درست کند و مسمومش کند و پیش خودش بگوید اگر او پیغمبر خدا باشد میفهمد و نمیخورد و اگر پیغمبر نباشد و جهانگشا و قدرتطلب باشد، میخورد و میمیرد و ما ازدستش راحت میشویم. یعنی سال هفتم هجرت، چنین غذایی را بخورد و بعد بفهمد و به آن زن بگوید تو این را مسموم کردی. وقتی یک فرد عادی وقتی با یک دشمن مواجه شده و او را شکست داده و عزیزان او را کشته، آیا غذایی را که دشمن تهیه کرده باشد، بدون بررسی میخورد؟
ما داریم نعوذبالله پیغمبر را کوچک میکنیم. یعنی پیغمبر بدون بررسی، چون پاچه گوسفند را دوست داشته، آن را بخورد؟ بعد برفرض که این ادعا صحت داشته باشد، سال هفتم پیغمبر این غذا را خورده، چطور سال یازدهم باید اثر کند و ایشان را از پا دربیاورد و شهید کند؟ یعنی 4 سال بعد. در این فاصله، پیامبر مکه را فتح کرده، غزوه حنین رفته، غزوه طائف رفته، آن لشکرکشی عظیم تبوک را با30 هزار لشکر انجام داده است. حجهالوداع را انجام داده و این حالا اثر میکند؟ سلاحهای شیمیایی امروزی هم که نبوده که بگوییم حالا بعد از چند سال عوارضش را نشان داده و بعداً روی پیغمبر اثر کرده است.
یعنی این فاصله تاریخی وجود دارد؟
بله، گفته شده بعد از فتح خیبر بوده است. فتح خیبر هم سال هفتم بوده است. رحلت پیغمبر هم روز 28 صفر سال 11 هجرت بود. ما شیعیان اعتقاد داریم که بعضی از زنان پیغمبر، جهنمی هستند، بهخاطر خیانتهایی که که به ولایت کردند و حتی آیات قرآن در سوره تحریم و برخی آیات دیگر در مذمت زنان پیامبر مثل آیه «افک» که بعضی از زنان به یک زن خوب پیغمبر به نام ماریه قبطیه اتهام اخلاقی زدند، آیهای در مذمت آنها نازل شده است. منتها امروزه به تازگی شنیدم که برخی فلش اتهام را به طرف آن زنان میبرند که اینها در شهادت پیغمبر مؤثر بودند، ولی چون ما آنها را مثلاً زنان صالحی برای پیغمبر نمیدانیم، دلیل نمیشود بیسبب، چیزی را به آنها نسبت دهیم. اگر حدیث یا سندی وجود داشت، باز قابل تأمل بود، ولی چنین سندی وجود ندارد.
من معتقدم رسول خدا و اصلاً مردان الهی، آسمانیاند. روی زمین موقتاً و برای انجام یک مأموریتی هستند. این مأموریت و رسالت، وقتی پایان یافت، اینها دیگر جایشان روی زمین نیست و اینها باید به نزد خداوند برگردند. نزول قرآن تمام شده، آنچه لازمه وحی بود به پیغمبر داده شده، مهمترین مسئله، ابلاغ ولایت امیرالمومنین (ع) بوده که در غدیر خم صورت گرفته، دیگر پیغمبر تکلیف و وظیفهای ندارد و اگر بخواهد به روزمرگی بگذراند، این کسر شأن پیغمبر است. لذا باید پیغمبر به سوی خدا برمیگشت.
پس از به شهادت رسیدن امام رضا(ع) ، چه اتفاقاتی در خراسان افتاد؟
ایشان در منطقهای که از نواحی طوس بود، به شهادت رسیدند و در همینجا که خانه فردی به نام حُمید بن قحطبه طائی بود. این فرد از اعراب مهاجر به خراسان بوده که در قیام خراسانیها و ابومسلم با اینها همگام و همراه بود بر ضد بنیامیه و در سقوطشان نقش داشت. ولی خود او چند سال قبل مرده و خانهاش معروف بود. هارون برای سرکوب یک شورشی در دوران خلافت به خراسان آمده بود و اینجا مریض شد و مرد. در خانه همین فرد دفن شد و مأمون هم که به امام(ع) تعدی کرد و جان مبارک امام رضا را با مسموم کردن گرفت و امام را به شهادت رساند، برای اینکه از خودش رفع اتهام کند، امام را کنار پدر خودش دفن کرد و عزاداری زیادی هم به ظاهر کرد تا از خودش رفع اتهام کند. مردم منطقه به عنوان اینکه نواده بزرگ رسول خدا که حالا ولیعهد هم بوده از دنیا رفته، اینجا عزادار شدند و گریهزاری کردند ولی حادثه خاصی اتفاق نیفتاد.
اخیراً من شنیدم برخی چیزها را ساختهاند که زنان نوغان و سناباد آمدند مهریه خود را دادند تا اجازه بگیرند در تشییع امام رضا(ع) حضور پیدا کنند. اینها هیچ سندی ندارد و اینطور نبوده و اتفاق خاصی که بخواهد منجربه یک مسئله سیاسی و بحرانی برای مامون بشود، صورت نگرفت. مامون چند روزی آنجا بود و عزاداری کرد و بعد به راه خودش به سوی بغداد ادامه داد و مرو را دیگر ترک کرد و بغداد را مثل سابق پایتخت قرار داد.
حضور حضرت امام رضا(ع) در ایران باعث شد گروههای کثیری از علویان به ایران آمدند و اینها دیگر برنگشتند، لذا حضور آنها برکات فراوانی برای سرزمین ایران داشت اما این که شهادت امام باعث تحول سیاسی بشود و برای دولت مامون خطری ایجاد بکند، به ظاهر چنین نبوده است.
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد