سرویس: استان ایلام
کد خبر: 7240
|
07:17 - 1393/02/22
نسخه چاپی

یک روز مانده به دیدار معشوق/

آمده ایم تا در قاب منظر یار جاخوش کنیم

آمده ایم تا در قاب منظر یار جاخوش کنیم
چند هزار نفر هرچند ناچیز است ولیکن به نمایندگی از مردم یک استان آمده ایم؛ جان بر کف اخلاص، گوش به فرمان از خطه ی سربلند شهیدان آمده ایم.

ایلام بیدار::جاده چون مار مرده ای چنبره زده بر پیکر گردنه ی کوه، و کوه دردی دارد از کهنه زخمی قدیمی، چونان که گونه هایش راه را برای مسافران حریم دوست شسته و گردنه نمناک، نه یکی نه دو نه صد، بلکه هزاران قلب عاشق سوار بر مرکبهای آهنین هرکدام بغضی دارد در گلو که همه یک چیز را به خوبی می دانند و آن این است، بغضی که در گلو است فردا می شکند و چه خوب که در دامن یار می شکند؛و من در سکوتی عجیب استخوانهایم مور مور می شوند.

واژه ها یکی یکی قبل از آنکه شکل بگیرند روی دایره ی لغزان ذهن سر می خورند و حرفها هر کدام سویی می افتد.

 دوباره سعی می کنم جمع کنم کلماتی چند در وصف وصال یار نه برای تحسین کسی، بلکه برای تسکین دل خود، اما هربار آن می شود که چند لحظه پیش شد.

 ناگهان مطلبی از گذرگاه فکر پریشانم می گذرد.

غلام و مست آنم که بندۀ عشق بود و در بند یار از روز ازل، که چون عزرائیل فردا آید از شرح، جانش را به تمنا گیرد نه به زور.

 از آدمهای دور و برم دزدانه نگاهی می کنم خدایا. این چه حالی است؟ همه چون من اند و من قطره ای از این همه، به به از این حال به از شور وصال.

فرمودند من به خال لبت گرفتار شدم این منم که گرفتارم به بند و قافیه و ردیف صاحب شعر خال.

 امشب که سیاهیش را به جام نقره ای فردا ریخت، هیچ چیز جلودار لحظۀ موعود نیست اگر خدا بخواهد و عمری به من دهد.

 راستی اگر هم پیمانۀ عمر من به سرآید چه چیز با ارزش تر از این که بر روی خطی بودم که به جلوه ی جانان و کلبه ی عاشقان منتهی می شد؟

 اشکی لغزان است بر کنج چشمۀ چشم همه وقت تجدید بعیت است .

فردا که از باب محضر یار عبور کرده و در قاب منظر او جاخوش کردیم چه کسی می تواند بر خود مسلط شود چه کسی می خواهد در آن ژرفای عشق بلند آواز سر دهد و بگوید این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده؟

 ولی من می خواهم بیشتر از اینها بگویم.

 می خواهم بگویم رهبر ای ولی خدا! پشت سرتو به شرایط بدر و خیبر آمدیم. مرارتها کشیدیم ولی نبریدیم. ستمها دیدیم اما به جان خریدیم. زخمها بر سینه داریم هم از دشمن هم از آشنایان ساده لوح، لکن خم به ابرو نیاوردیم چون می دانیم قطعنامۀ آنان را موریانه خورده است ولی این بار هیچ سطری از آن نمانده چون از اول، این کافران به نام خدا ننوشته بودند.

 می خواهم بگویم: یوسفا: در پی بوی عطر چفیه ی تو از کنعان آمده ایم.

چند هزار نفر هرچند ناچیز است ولیکن به نمایندگی از مردم یک استان آمده ایم؛ جان بر کف اخلاص، گوش به فرمان از خطه ی سربلند شهیدان آمده ایم.

 این مردمان سربرآورده از غنچه ی انقلاب آنگاه که خصم بعثی دندان به طمع وطن تیز کرده بود و آنگاه که کمر فربه ی خود را به کمربند استعمارگران خبیث محکم بسته بود چون کوه، اینان کمر به همت ایمان بستند و دل به رهنمون سید و سالار و امام شهیدان دادند و 8 سال سینۀ ستبر خود را به اخگر گلوله ی بعث سپر کردند و وجبی خاک پاک این مرزو بوم را زیر چکمه ی آنان ننهادند.

در گذر ایام مردم غیور ایلام شانه های خود را به زیر آهن و سنگ و آجر بردند و خستگی را به ستوه درآوردند و دیار با خاک یکسان شده را از نو ساختند و دل به رضای خدا و ولیش دادند و چون کوه استوار ماندند.

 مردم شهر من هنوز گوش به فرمانند هنوز راه شهادت را گم نکرده اند و شهید می شوند اگر نیست جبهه، خاکریز شهیدانشان را در جبهه ی علم و عمل نثار انقلاب و اسلام و ولایت فقیه می کنند.

 اماما: این مردم نه به شعار بلکه در عمل ثابت کرده اند که همه سرباز تواند و به کردار و رفتار عیان نموده اند که خامنه ای خمینی دیگر است، وارث پیغمبر است.

فردا اگر زبان یاری کند مرا خواهم گفت که: رهبرم؛ ما به نمایندگی چون مردم کوفه نامه و نوشته نیاورده ایم، ما سر و جان آورده ایم.

مردم استان ایلام نه از نگارش قطع نامه ی تحریم هراس دارند و نه برای شکست تحریم التماس دارند، تا بوده است همین بوده اسلام ناب محمدی (ص) هر جا غنچه می زند، آنجا غرق تحریم و ترعیب می شود و به دور از دست ناپاک اهریمنان زمان، ایران عزیز پاینده است وسربلند.

ای رهبر! جانم به فدای تو باد.

ما محبان و دلدادگانت در هر زمان و هر مکانی که باشیم فقط یک جمله را با همدیگر سر می دهیم و سرافرازانه می گوییم: ای رهبر آزاده، آماده ایم آماده!!

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد