سرویس: جهاد و مقاومت
کد خبر: 3184
|
12:16 - 1392/05/01
نسخه چاپی

شهیدی که همانند نقشش در تعزیه به شهادت رسید

شهیدی که همانند نقشش در تعزیه به شهادت رسید
وقتی بچه بود همسرم او را در نقش حضرت علی اصغر(ع) به مراسم تعزیه می برد وقت شهادتش یک تیر به گلویش خورده بود مانند باب الحوائج کربلا.

به گزارش ایلام فردا به نقل از جویزر،بدون شک همه ی جنگ ها روزی به پایان خواهند رسید و همه ی سرزمین های سوخته، دیگر بار به وسعت های سبز می پیوندند و همه چیز در تکرار همیشگی خود تداوم می یابد.گرچه در این میان، پاره ای نشسته اند بی هیچ تامل و تفکری،حرفی، حدیثی،بیانی یا حتی پیامی که نشان از شکفتن باشد ولی آن سوتر جمعی ایستاده اند بی هیچ تعلقی، تملقی یا ارادتی به دنیا و  دنیاپرستان، همان هایی که سفر را «با عشق در حوالی خوف و خطر» آغاز کرده اند، اینان هرگز رنگ تعلق نمی گیرند و هرگز خود را به فراموشی نمی سپارند،همچنان ایستاده و پویا، چون نماد روشنی از "کالجبل الراسخون"اند.همان هایی که با اتکا به خداوند منان و پیروی از دستورات بزرگان دین و احرار، تاریخ کشورشان را به عرصه ی" جهاد فی سبیل الله" مبدل کرده و به زورگویی ناحق دشمن پاسخی کوبنده و قاطع دادند. بر ماست که این حق جویان را بشناسیم و زندگیشان را چراغ راه پر پیچ و خم خویش قرار دهیم. اینک مجالی پیش آمده تا درباره خانواده ای سخن گوییم که در راه اسلام از فدا کردن جان و مال خود هراسی نداشته اند وبرای این مرز وبوم تکیه گاهند.

 خانواده پیرحیاتی، پدر مؤذن و دعوت کننده مردم به نماز، مادر مدرس حیا وعفت؛خانواده ای که دو پسر و دامادش را در راه دفاع از اسلام در مبارزه با کفار بعثی تقدیم کرده است.

 دختر بزرگ خانواده خانم بتول پیرحیاتی بعد از شهادت برادران و همسر خود می گوید: خداوند شرف بزرگی را نصیب من کرد و مرا با شهادت برادران و همسرم عزت داد.

شهید عبدالمهدی پیرحیاتی فرزند بزرگ خانواده

شهید عبدالمهدی پیرحیاتی در سال 1337 در خانواده ای انقلابی و پیرو راستین اهل بیت در شهرستان ایوان دیده به جهان گشود. وی از همان آغاز طفولیت تحت تربیت والدینش که بسیار مذهبی و متدین بودند قرار گرفت .

او تحصیلات ابتدایی را تا دوران متوسطه با نمراتی عالی گذراند، سپس وارد دانش سرای مقدماتی ایلام گردید. پس از فراغت از تحصیل به خدمت آموزگاری مشغول گشت و در جبهه مبارزه با بیسوادی نبرد خود را آغاز کرد.

وی به دلیل علاقه اش به ورزشهای فوتبال، والیبال و کشتی چند بار در مسابقات ورزشی استان و مسابقات آموزشگاهی کشور شرکت نمود و افتخاراتی نیز کسب کرد.ایشان همچنین از مطالعات قرآن، نهج البلاغه و کتب مذهبی و اجتماعی نیز غافل نبود.

 با اوج گیری مبارزات امت مسلمان ایران علیه رژیم طاغوت به جرگه ی مبارزان پیوست و در زمینه ی پخش اعلامیه های امام خمینی(ره) در بین دانش آموزان و مردم روستاهای بخش ایوان فعالیت های چشمگیری از خویش نشان داد.

شهید پیرحیاتی پس از پیروزی انقلاب با فرمان امام و رهبر و مقتدایش به خدمت نهادهایی چون سپاه و بسیج مستضعفین درآمد. ایشان مدت چهار ماه به عنوان بازپرس افتخاری در دادگاه انقلاب خدمت نمود و مأموریت های متعددی را انجام داد.

 وی در سال 1359 داوطلبانه عازم جبهه های جنگ شد و با استقرار در جبهه به صفوف سپاهیان اسلام پیوست،تا اینکه در 28 آبان ماه سال 1359 به قلب دشمن یورش برد و در درگیری شدید و عقب راندن دشمن از خاک میهن اسلامی مان سرانجام در سپیده دم روز عاشورای حسینی در جبهه سارات سومار به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد و رسالت حسین(ع) گونه ای را که بردوش داشت به انجام رسانید.

 شهید محمد کریم پیرحیاتی 

شهید محمد کریم پیرحیاتی در سال 1340 متولد شد،در سن 7 سالگی روانه ی مدرسه شد و دوران تحصیلش را در ایوان گذراند، چون علاقه ی شدیدی به تدریس داشت در امتحانات ورودی دانشسرای ایلام شرکت نمود و با نمره عالی قبول و وارد دانشسرا گشت. ایشان بیشتر وقت خود را صرف مطالعه ی کتاب های مذهبی می نمود و دوستانش را به معنویات ارشاد می کرد، تا اینکه در سال 1357 دوران دانشسرا را تمام کرده و وارد آموزش و پرورش شد و در یکی از روستاهای ایوان مشغول خدمت گردید.

شهید پیرحیاتی با افکار روشنگرانه و بلندش در طول زندگی تنفر شدیدی نسبت به افراطی ها و سرمایه داران داشت، تا اینکه جنگ تحمیلی عراق آغاز شد و به فرمان امام و تشکیل بسیج به سوی جبهه قدم پیش نهاد ، اسلحه به دست گرفت و عازم جبهه سومار  شد. تا اینکه درعاشورای حسینی سال 59 پس از یک عملیات شبانه، در صبحگاه روز عاشورا در کنار برادر بزرگش مهدی به شهادت رسید.

شهید علی خانزادی داماد خانواده

شهید علی خانزادی در سال 1338 در خانواده ای مؤمن و معتقد در روستای هلشی از توابع شهرستان ایوان دیده به جهان گشود. در سن 7 سالگی علی رغم فقر شدید حاکم بر خانواده پای به مدرسه نهاد و تحصیلاتش را با وجود مشکلات ناشی از فقر تا پایان دوره ی راهنمایی تکمیل کرد و سپس وارد آموزشگاه بهیاری در استان ایلام گردید که موفق به کسب دیپلم بهیاری شد. او در اواخر تحصیلاتش که مصادف با آغاز قیام همگانی ملت ایران برای سرنگونی رژیم ستم شاهی بود، فعالیت گسترده ای را در زمینه ی تهیه و پخش اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام (ره) آغاز کرد. در این موقع برای انجام خدمت سربازی رهسپار یکی از پادگان های آموزشی در تهران گردید و در آنجا به دلیل داشتن فعالیت چندین بار بازداشت گردید که با صدور فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان، از پادگان فرار کرد. شهید خانزادی با پیروزی انقلاب اسلامی در بهداری استان ایلام به عنوان بهیار استخدام شد و با حضور درمناطق محروم شهرستان های دهلران، موسیان و صالح آباد علاقمندی خود را در خدمت به قشر محروم جامعه به همه ثابت کرد. او در کارهای خیر پیش قدم و یکی از موسسین صندوق قرض الحسنه شهدا در ایوان بود.

شهید خانزادی مانند مولایش علی(ع) گاهی اوقات غذا و آذوقه به دوش می کشید و شبانه به خانه مستمندان و نیازمندان می برد. ایشان در اوائل سال 1360 با توجه به علاقه ی شدید به حضور در جبهه و عشق به شهادت وارد سپاه پاسداران شد و در سال 1363 مسئولیت بهداری تیپ 114 امیرالمؤمنین (ع) را برعهده گرفت. سرانجام در غروب خونین پنجم آبان ماه سال 1363 در حین سرکشی به خطوط رزمندگان در جبهه مهران به آرزوی دیرینه ی خود- که همانا شهادت در راه خدا بود- رسید.

خانم بتول پیرحیاتی بیان کرد: بعد از شهادت برادرهایم پدرم دفاع از دین و امام را رها نکرد.

ایشان با شور خاصی از خاطرات یاری رسانی به رزمندگان و ملت حرف می زد : یک شب پدرم دو توپ پارچه آورده بود که لباس اتاق عمل بدوزیم خودش پارچه ها را می برید و من و خواهرم مریم  می دوختیم.

خاکسپاری که انجام شد مردم ماتم زده از مزار شهداء برگشتند ناگهان صدای اذان ظهر مردم را به اقامه نماز خواند همه بهت زده دیدند صاحب عزاست که اذان گفتنش را حتی پس از به خاکسپاری جگر گوشه هایش از یاد نبرده. پدر شهیدان حاجی جاسم پیرحیاتی، ساکت بود و به ما می گفت عاقبت به خیر شوید. وقت غسل دادن یک شهید خبر شهادت پسرانش را داده بودند. بعد از مراسم تدفین سر قبر فرزندانش گفته بود: انا لله و انا الیه راجعون راضیم به رضای خدا.

مادر شهید گریه می کرد و می گفت: مهدی هر وقت خانه بود روزی ده بار به دور من می گشت و می گفت بهشت زیر پای مادر است خوشا به حال کسی که مادرش از او راضیست. وقتی بچه بود همسرم او را در نقش حضرت علی اصغر(ع) به مراسم تعزیه می برد  وقت شهادتش یک تیر به گلویش خورده بود مانند باب الحوائج کربلا...

ایشان درباره پسر دومشان محمد کریم هم با گریه و اندوه گفت: روزی که پاسگاه ایوان به غارت رفت پسرم سراسیمه به خانه آمد و گفت :مادر هرچه پول در خانه داریم بیاور. من هم گفتم داخل کمد است. همه را جمع کرد و برای احیاء پاسگاه و تجهیز سربازان با خود برد.

این مادر داغ دیده در ادامه سخنانش گفت: پس از شنیدن خبر شهادت فرزندانم به دخترانم گفتم مقنعه هایتان را سر کنید و چادرهایتان را به کمر بزنید نگذارید نامحرم موهایتان را ببیند.

از قم برای دخترانش سفارش مقنعه داده بود حجاب دخترانش خیلی برایش اهمیت داشت.

خانم پیر حیاتی درباره همسر خود شهید خانزادی با افتخار حرف میزد هرچند تنها سه سال با هم زندگی کرده بودند. ایشان اظهار داشت:در بمباران کنجان چم آمبولانسش بمباران شد، ترکش به پشت سرش خورده بود،آن موقع پسرم باقر تنها 15 ماهش بود.

فرازی از وصیت نامه شهید خانزادی داماد خانواده:

ای ملت مسلمان، همیشه یار و یاور روحانیت اصیل و مبارز باشید. جهاد اکبر یعنی جهاد با نفس را فراموش نکنید.شما ای رزمندگان کفرستیز، از پیروزی هایی که نصیبتان می شود مغرور نشوید، زیرا غرور دریای نفس عمل انسان را هرچند خالص و بی ریا باشد تباه می کند.

از مادر رنج دیده و زحمت کشم پوزش می خواهم که نتوانستم در عمر کوتاه خود حق او را ادا کنم. از خداوند می خواهم که به او اجر فراوان و پاداشی درخور شأن عنایت فرماید.

و تو ای همسر مهربانم، از تو معذرت می خواهم. درست است که ما سه سال بیشتر کنار هم نبودیم ولی تازه دامادهایی بودند که فقط یک روز با همسر خود زندگی کرده و شهید شدند. از تو می خواهم که همچون کوه در برابر سختی ها و مصائب ، مقاوم و استوار بایستی و استقامت کنی و پیام ما و مظلومیت شهدای ما را به گوش جهانیان برسانی.

 

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد