یازهمین دوره ریاست جمهوری نزدیک می باشد و تمام جریان های سیاسی آماده حضور و ورود به عرصه انتخابات هستند. در این میان وضعیت جریان شناسی اصلاحات قدری قابل تامل است. بعد از حوادث سال 88 و کارنامه سیاه اصلاح طلبان امروز شاهد تقلای این جریان برای ورود به انتخابات هستیم ولی امروز شرایط قدری متفاوت از قبل است و انشقاق اساسی در ساختار سیاسی اصلاحات رخ داده است. این یادداشت به بررسی شقوق مختلف اصلاحطلبی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 92 می پردازد:
کارگزاران،هاشمی، تکنوکراتها
این جریان حرف جدیدی برای گفتن ندارد و تئوریهایی تکراری چون وحدت ملی را تکرار میکند.این طیف به محوریت هاشمی رفسنجانی،درصدد احیای قدرت از دست رفته خود در صحنه سیاسی کشور می باشد چرا که فتنه 88 منجر به ایجاد مشکلاتی در بازگشت آنها به قدرت داشته است.در این میان مدل حرکتی هاشمی رفسنجانی یک مدل بسیار هوشمندانه و کلاسیک است که مروج گفتمان "وحدت ملی" و شعارهایی نظیر "ناجی اوضاع بحرانی اقتصادی کشور" میباشد. تکنوکراتها تنها راه برگشت به قدرت را انتخابات می بینند و برای رسیدن به آن، تلاشهایی به ظاهر مرموزانه، بکار گرفته اند.
این طیف همواره در راهبرد خود مواضع دوپهلو را تعریف نموده و قصد مدیریت هر دو جبهه را داشته است. هاشمی رفسنجانی به عنوان راهبر این طیف بوسیله ولایتی قصد مدیریت اصولگرایان و از سوی دیگر با گزینه هایی چون محمدعلی نجفی و اسحاق جهانگیری قصد اداره کامل هر دو جناح را دارد.
بازسازی وجهه نظام در داخل و خارج شعار دیگر این طیف است. مهندسی انتخابات نیز راهکار همیشگی آنها در زندهنگهداشتن شعار"تقلب" می باشد تا در موقعیت خود، بهرهبرداری لازم را ببرند.
تکنوکراتها دائماً با ایجاد موج های سیاه نمایی و انتقادی به گفتمان های رقیبان خود، قصد به اثبات رساندن خود در جامعه را دارند.
این طیف همواره مناسبترین ابزار برای دشمن جهت براندازی به شیوههای مختلف است. گفتمان سازندگی یک گفتمان لیبرالی می باشد. اگر کمی به سالهای 1368 تا 1376 نگاهی داشته باشیم کاملاً این گفتمان بسط داده می شود. بعد عملکردی اقتصادی آن دوران که منتسب بود به دوران سازندگی، بسیار جای تاسف دارد. به قصد شکوفایی اقتصادی کشور، رو به اقتصاد رفاهگستر و آزاد می آورد که راه حل آن را نیز چیزی جز استقراض خارجی نمی بیند.در آن زمان يك تيم سه نفره براي جذب سرمايهداران فراري از كشور به خارج از كشور رفتند و آنها يعني سرمايه سالاران خارج از کشور، سه شرط عدول از ولايت فقيه، عدم حمايت ايران از تروريستها (نهضتهاي آزادي بخش) و اجازه فعاليت به آنان در کشور را گذاشتند. اشرافی گری و فاصله آحاد مردم از دولتمردان و مسئولان کشور و ایجاد شکاف طبقاتی شدید در لایه های ملت و بروز تورم 50 درصدی برآیند سیاست های ناجیانه آقای هاشمی و اطرافیانش بوده است.
در این دوران گفتمان مذاکره با امریکا با حضور عطالله مهاجرانی به عنوان مشاور هاشمی در روزنامه اطلاعات و درج مقالاتی در این زمینه کلید خورد.
فتنه گران
این طیف که عملکرد بدی در حوادث بعد از انتخابات88 داشتنه است، جایگاهی برای حضور مجدد در عرصه سیاسی ندارد. افراد فعال این جریان غالباً افراد اپوزیسیون داخلی و تعدادی نیز می باشد. دیدگاههای بسیار افراطی این گروه نشان از ماهیت راهبردی آنها دارد. این عناصر در پی عقدهگشایی از نظام و تسویه حسابهای درونی با نظام هستند. هدف نهایی آنها براندازی نظام جمهوری اسلامی است.
جریان فتنه بر اساس راهبرد اصلی خود مبنی بر «اعتراض، جنبش و انتخابات» درصدد است تنش سیاسی را در هرم اجتماعی کشور تزریق کند. این طیف دائماً در گعدههای عناصر پاییندستی جریان فتنه، از برنامهریزیهای متعدد این جریان برای تأثیرگذاری در یازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری سخن به میان میآید.
افراد این طیف به دو گروه تقسیم می شوند؛ عده ای وابسته به اپوزیسیون خارج از کشور می باشند. این گروه دقیقاً با اصل نظام مشکل دارند و خواستار افزایش تحریم ها و بن بستهای بین المللی در راه به ثمر رسیدن اهداف نظام می باشند. افرادی نظیر مهاجرانی ، کدیور، اکبر گنجی، سازگارا و...که روزگاری جزء مسئولان این نظام بودند و در دولت اصلاحات وزارا و مدیران آن محسوب می گشتند، امروز در جبهه دیگر در برابر نظام جمهوری اسلامی موضع عناد گرفتهاند و با صهیونیستها و وهابیان همکاری نزدیک پیدا نموده اند. محسن كديور پيش از آشكار شدن هويت منافق خود تا همين سال گذشته مدعي وفاداري به قانون اساسي و جمهوري اسلامي بود اما ظاهراً با بالا رفتن مخارج در خارج كشور، مجبور شده است پيه همه نوع بيگاري سياسي و تبليغاتي براي آمريكا و اسرائيل را به تن بمالد.
افرادی همچون عبدالله نوری، عبدی،حجاریان و موسوی خوئینیها که معروف به مرد خاکستری اصلاحات و پدر معنوی فتنه میباشد، را از داخل کشور می توان در جرگه دیگر جای داد. موسوی خوئینیها مدتی است سعي دارد خود را از پس پرده به صحنه بکشاند و سکّان و رهبري اصلاحات را برعهده گيرد. البته همين موضوع هم سبب شد که بسياری از گروههاي ميانه رو اصلاح طلب که سوداي حضور در انتخابات را درسر دارند به سخنان وي واکنش نشان دهند و نسبت به سخن پراکنيهاي خوئينيها معترض شوند. این گروه سیساست عدم عقب نشینی از عقاید سابق را در پیش گرفته است و تا حدودی حاضر به مصالحه هستند و در راهبردهای خود تاکید بر این دارند که نباید به نظام زیاد امتیاز داد و درصدد جذب بدنه اجتماعی سبزها میباشند. تحریک بدنهی فتنهگر و خارج کردن آن از حالت رکود از مهمترین دغدغههای عناصر این گروه است.
لیبرالهای غربگرا
تجدیدنظر طلبان گروهی از فعالان سیاسی و نخبگان فکری بودند که با گذشت زمان نسبت به مبانی فکری و ارزش های اصلی نظام جمهوری اسلامی دچار تردید شده و با طرح گذار از انقلاب و قانون اساسی به دنبال تغییر در ساختارها و بنیادهای نظام به شکل دموکراتیک و آرام بودند . آنها که سابقه چپ گرایی داشتند با دگردیسی فکری و گردش به راست ، کوشیدند گفتمان اصلاح طلبی تجدیدنظر طلب را برای تحقق لیبرالیسم در جامعه غالب کنند . به نظر اصلاح طلبان تجدیدنظر طلب، اصلاحات باید بر پایه ی حقوق بشر غربی و دموکراسی غربی در قالب مدل نوگرایی دینی بنیانگذاری شود.
سرکرده این طیف سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور وقت اصلاحات است پیرو یک سیاست ملایم و معتدل می باشد تا چراغ سبز نظام را برای ورود اصلاح طلبان به عرصه انتخابات بگیرد. شعار تابلویی که امروز خاتمی در دست گرفته است متناقض با شعارهای سابق اوست. او فردی است که وظیفه لجستیک فتنه را ایفا می نمود و تمام تسهیلات و ملزومات اساسی فتنه اعم از فکری و مالی را با توسل به اپوزیسیون خارج مانند جورج سورس-طراح انقلابهای رنگی- یا گرفتن پول کلان از پادشاه وهابی عربستان، مهیا نمود .
ولی امروز با سرپوش قرار دادن به تمام آن وقایع وقیح ما قبل که حتی به دوران خفت بار 8 ساله دولت خود بر می گردد، همچنان در برزخی میان این طیف و طیفهای منطقیتر مانده است، اما شواهد و قراین حکایت از آن دارد که مرد عباشکلاتی اصلاحات، نزدیکی به طیفهای محافظهکاررا راهی هموارتر برای نزدیک شدن به قدرت میپندارد. امروز خاتمی قصد تحمیل خود بر نظام را در سر میپروراند.
برای نشان دادن چهره واقعی خاتمی و جریان منتسب به آن باید یک بررسی در برخی عملکردهای دوران اصلاحات داشته باشیم. جبهه اصلاحات موسوم به جبهه دوم خرداد از آغازین روزهای حیات سیاسی خود سلسله شبهات زنجیرهای را با بهرهگیری از بستر مطبوعات و فنون عملیات روانی با هدف شکلدهی افکار عمومی و اغوای باورها و کارکردی دوگانه، مطرح کرد و از یک سو با بهرهگیری از مکانیزم مظلوم نمایی، به پنهان سازی نقاط ضعف و ناکارآمدی ساختاری در عرصه مدیریت کشور روی آورد و از سوی دیگر با حمله تمام عیار به مبانی و اصول اسلامی و ارزش های انقلاب اسلامی به منظور جلب کاذبانه افکار عمومی و موج سورای، در راه دست یافتن به اهداف خود تلاش کرد.
به خصوص در هشت ساله به قدرت رسیدن این جریان در قوه مجریه و نیز به دست گرفتن شریان قانون گذاری در مجلس ششم و شوراهای شهر و روستا ، برای رسیدن به اهداف خود شتابان مسیر را طی می کردند.
ترويج افكار اومانيستي توسط سروش، در این دوران رخ داد. سروش تئوریسین اصلاحات بود. اين ترويج باعث ايجاد گفتمان نئوليبراليسمي شد و از سروش به عنوان معتزله ايراني ياد ميشود.
از سال 72 مباحث سروش در جلسات خانگي دفتر تحكيم شروع شد، که این باعث تشکیل حلقه کیان و انجمن اسلامی در دانشگاهها گشت. سروش معتقد است حقيقت دين از معرفت دين جداست؛ يعني نسبت گرايي، امكان دسترسي به حقيقت دين وجود ندارد؛ يعني كثرت گرايي، معرفت ديني امري بشري است؛ يعني قداست زدايي، احكام ديني تاريخ مند است و يعني نفي حجيت و اين موارد پايه مكتب نئوليبراليسم است.
اینها تنها گوشه ای از رخدادهای دوران اصلاحات می باشد و شاید همین نگاه حداقلی کفایت تبیین کل گفتمان را در بر داشته باشد.
اصلاح طلبان میانه رو(مستقل)
این طیف نیز جزء آن دسته از اصلاح طلبانی محسوب می شوند که خود را سوای دیگر گروها می دانند و قصد ورود مسقلانه به انتخابات را دارند. افرادی نظیر محمدرضا عارف، مصطفی کواکبیان، اسحاق جهانگیری و محمدعلی نجفی جزء کاندیدهای احتمالی این جریان هستند که احتمال حضور عارف بیش از بقیه می باشد. این ها کاملاً معتدل وارد میدان شدهاند و جایگاه بهتری نسبت به گروههای دیگر در نظام دارا می باشند ولی به عقیده گروههای دیگر، برش مدیریتی خوبی برای بازگرداندن اصلاحات به صحنه سیاسی را ندارند، لذا کمتر مورد تایید دیگر گروهها می باشند.
نتیجه گیری:
امروز وضعیت خوبی بر جریان اصلاح طلبی حاکم نیست و مشکلات متعدی بر سر راه حضور آنها در صحنه انتخابات پدیدار شده است. از یک سو انشقاق های زیادی در این جریان اتفاق افتاده و افراد مختلف با گفتمانهای متفاوت خیزشی برای رهبری کل جریان اصلاحات برداشتهاند و عدم اتحاد و همبستگی در میان این طیفها موج میزند که این روند اصلاحات را هرچه بیشتر به سمت انقراض سیاسی پیش میبرد. از طرفی نیز به خاطر عملکرد بد خود در انتخابات 88 شانس کمتری برای حضور دارند. لذا به نظر می رسد تنها راه بازگشت برخی از میانه روهای این جریان به صحنه انتخابات، اعلام مرزبندی با فتنه گران است و شاید همراهی این عمل با عذرخواهی از عموم ملت کار را برای ورود مسهل نماید.