به گزارش ایلام بیدار ،یادداشت - جعفرعلیاننژادی:مدتها قبلتر از تمایل مردم دو ایالت لوهانسک و دونتسک اوکراین برای الحاق به روسیه، در یکی از ایالتهای مجاور این دو استان، یعنی دنیپروپتروفسک جنایتی تکاندهنده بروز کرد که دلیلش ترس از «مردم» بود.
این ماجرا را خانم «دوبراوکا اوگرشیچ» نویسنده درتبعید کروات، نقل میکند. او در کتاب «فرهنگ کارائوکه» که بخشهایی از آن به فارسی ترجمه شده، گفته است، اوایل سال ۲۰۰۸ میلادی دادگاهی در شهر دنیپروی اوکراین دو بچه مدرسهای را به جرم قتل ۲۱ نفر محکوم میکند.
ماجرا از این قرار است که دو بچه مدرسهای به نامهای ویکتورساینکو و ایگورسوپرونیوک مسلح به چکش و میلههای فلزی آدمهایی را به صورت تصادفی گیر میآوردند و تا حد مرگ کتک میزدند، چشمهای قربانیان را از حدقه درآورده و گوشهایشان را میبریدند.
آنها از این قتلها فیلم میگرفتند و در فضای مجازی منتشر میکردند. مثلاً در یکی از قتلها، دوربین، پیرمرد غرق در خونی را نشان میدهد که پیچگوشتیهایی درون شکمش فرو میرود. فقط صدای قاتلین میآمد که به یکدیگر میگفتند: «ویچا، تمیزتر، گندت بزنند».
این دو دانشآموز به حبس ابد محکوم شدند، وکیل مدافع این دو نفر، دلیل چنین جنایتی را چنین اعلام کرد: «پسرها آدم میکشتند تا بر ترسشان از مردم غلبه کنند». هیچ جامعهشناس یا جرمشناسی نتوانست توضیح قانعکنندهای در خصوص ارتکاب این جرم ارائه کند تا اینکه کمکم معلوم شد، مردم در ایالتهای مجاور دونتسک و لوهانسک تصمیم دارند دیگر اوکراینی نباشند.
پسرها در واقع از آدم بزرگهایی میترسیدند که مردم خوانده شده بودند، آنها نمیدانستند، معنای مردم چیست و دلیل آن هم این بود که نمیدانستند خودشان هم جزئی از این مردم هستند. به گمان آنها، مردم موجودی بیگانه است که تنها با کشتن آنها میتوانند از بچگی درآمده و بزرگ شوند.
در واقع میل به کشتن مردم، ریشه در عدم شکلگیری طبیعی مردم در این کشور داشت. بخشی از جمعیت شرق این کشور روستبار بودند، بخشی دیگر از جمعیت غرب این کشور تجربه تجزیه و فروپاشی یوگسلاوی را در حوزه بالکان غربی دیده بودند.
برای چنین جغرافیایی قاعدتاً حفظ استقلال در معنای واقعی کلمه میتوانست، واجبتر از نان شب باشد. در مقابل اوکراین بجای اتکاء به مردم خود، در مسیر تأثیرپذیری از تحولات منطقهای حرکت کرد. سوابق تاریخی نشان میداد سررشته تحولات این منطقه در اختیار صیهونیستها و شبکه سرمایهداران بینالمللی بود.
این شبکه از طریق ایجاد تحولات دلخواه در چنین سرزمینی، زمینه را برای اهداف مالی و سلطه سیاسی فراهم میکرد، خلاصه کنم به دنبال ایجاد و ساخت مردمی بود که بیشتر از آنکه برایشان استقلال و هویت ملی اولویت داشته باشد، مصرفگرایی و اخلاق جنسی باز، برایشان معنادار باشد.
بر همین مبنا بود که اوکراین بین کشورهای منطقه، بدنامی تنفروشی و صادرات زنان بدکاره را به جان خرید. در اولویت نبودن ساخت مردم برای دولت اوکراین، به مرور عوارض خود را نمایان میساخت، نشانههایش از مدتها قبل بروز کرده بود. سال ۲۰۰۸ بود که ماجرای ۲۱ فقره قتل بیجواب در شهر دنیپرو رخ داد.
۶ سال بعد یعنی در سال ۲۰۱۴ بود که مردم شبه جزیره کریمه در یک همهپرسی به الحاق این منطقه به روسیه رأی مثبت دادند. از آن تاریخ ۸ سال دیگر گذشت تا در ۲۰۲۲ مردم لوهانسک و دونتسک هم ترجیح دادند با روسیه باشند.
این درد بیمردمی بود که به جان سرزمین اوکراین افتاده بود. بین آن دو پسرقاتل و این دو ایالت جدایی طلب یک چیز مشترک بود: «هر دو در تعقیب مردم بودند. یکی راهحل را در کشتن مردم غریبه میجست، دیگری در جُستن مردم غریبه». راهحل اما غریبه ندانستن مردم خود بود و غریبه دانستن بیگانگان. در یک کلام استقلال.
انتهای پیام/ر