ایلام بیدار12:13 - 1392/07/29

یادمانی که از یاد رفته ...

دردم را باید به که بگویم که بفهمددیدن روی پاک و مطهر شهیدان به خاطرم آرامش می داد و قطره های داغ اشک ، صورتم را نوازش می کرد و ته دلم دعا می کردم که بارالها من که بابای شهیدم را هیچگاه ندیدم در پیشگاه شهداء روسپیدمان کن...

به گزارش ایلام فردا،تمام چشم امیدمان به گذر تند زمان بود تا در کلیشه های خاکستری ایام هفته ، عصر روز پنجشنبه فرا برسدتا در میهمانی لاله هایمان در گلزار شهدای شهرم "دهلران" حضور یابیم و غبار غربت غریب دلمان و حسرت روزگارمان را با بوی عود و اشک و گلاب بر سنگ داغ مزار عزیزانمان بشوئیم.

بعد از قرائت فاتحه اندکی با دلدادگانمان مویه کنیم ودیرهنگام عقب وانت های صف کشیده مسافربری سوار شویم و در میدان بسیج شهرمان پیاده شویم.

 بسیجی بودیم برای زیارت شهداء ...

اما امروز در پس روزگار هجر در گلزار شهدای شهرم نه هر پنجشنبه ، هرروز ، ضیافتی برپاست دلمان که می گیرد سوار ماشینمان می شویم و گازش را می گیریم تا خود گلزار، که نامش را یادمان شهداء گذاشته اند، مصداقی از امامزادگان عشقند.دورشان را حصار کشیده اند. برای شهدادکور ساخته اند ، موزه شده است.

برای شفاعت باید اهلش باشی ودر بازار ناملایمات دنیوی بلیط بخری...

 تابلوهای منقش به چهره های معصوم شهداء راکه در امتداد مسیر گلزاروامام زاده سیداکبر(س) بود همه را برداشته اند.

 دردم را باید به که بگویم که بفهمددیدن روی پاک و مطهر شهیدان به خاطرم آرامش می داد و قطره های داغ اشک ، صورتم را نوازش می کرد و ته دلم دعا می کردم  که بارالها من که بابای شهیدم را هیچگاه ندیدم در پیشگاه شهداء روسپیدمان کن...

افسوس که درختان اوکالیپتوس هم رنگ رخشان زردشده است نه از موسم خشک و سویر پائیزی ، لیک از شرم حضور در محفل متبرک شهیدان، بسی خجل شده اند...

 تلنگری بود برنقش دل و جان !

راستی : یادها یادمان نروند...!

 

مهدی نادعلی پور فرزند پاسدار شهید اسلام جبار نادعلی پور