ژانویه 2011 بود که آتش قهر مردم مصر بر علیه رئیس جمهور خود به اوج رسید و مردم پس از یک دوره کوتاه انتقالی، طی فرایند انتخابات قانونی، محمد مرسی، از اعضای اخوان المسلمین را به عنوان رئیس جمهور منتخب بر قدرت نشاندند..
انتخاب مرسی به ریاست جمهوری مصر به معنی این بود که پس از ۸۰ سال مبارزه و سرگردانی اکنون اخوان به صورت مشروع و قانونی به ریاست دولت دست یافته است. اما دولت آنها به واسطه برخی قصورها، درست در اولین سالروز آن با یک جنبش دیگری تحت عنوان «تمرّد» و به واسطه نظامیان حاکم بر مصر ساقط شد.
پس از ایجاد این جنبش در مصر، در کنار مخالفین مرسی، طرفداران اخوان المسلمین نیز به پا خاسته و انقلابی مجدد در خیابان ها راه انداختند. ارتش که در یک کودتای نظامی توانسته بود حکومت را بار دیگر از آن خود کند این بار نه از جانب یک واسطه بلکه از منظر یک راس و هرم قدرت به قضیه نگاه می کند و نه ارتش و نه اخوان هیچ کدام حاضر به کوتاهی در این عرصه نشده است. بوجود آمدن این جریان و کشت و کشتار بسیاری از قیام کنندگان توسط ارتش، به نوعی دامن به یک بحرانی زد که بسیاری، عواقب آن را ناخوشایند برای مصر تلقی می کنند.
در بررسی های بوجود آمده از این بحران اما عوامل زیادی را می توان در پشت پرده آن بیان کرد که هریک با هدفی مشخص به شعله ور شدن این اختلافات کمک می کنند. آنچه که از همه آشکارتر میباشد دستان غربی-صهیونیستی است که برخی به حق آنها را مسبب اصلی این اختلافات و ایجاد بحران در مصر خطاب می کنند. در بیان چرایی قصد این کشورها در ایجاد چنین فضایی آن هم در یک کشور عربی اسلامی، این طور می توان گفت که جریان اخوان المسلمین به عنوان یک شاخه از مسلمانان منطقه که در کشوری به عظمت و تاثیرگذاری مصر قرار دارد، قطعا منافع کشورهای غربی- صهیونیستی را در تخطئه عظیم قرار میدهد.
از سویی کشورهای عربی نظیر عربستان، اردن، قطر و... نیز در حمایتی مشترک با صهیونیست ها از ارتش مصر که امروز نقش کاتالیزور در جهت پیشبرد اهداف اسرائیلی بازی می کند، منافع خود را در گرو بازدارندگی رشد اسلام گرایی در مصر می بینند. روابط عربستان و اخوان المسلمین نزدیک به سه دهه بسیار خوب بود اما بعد از جنگ خلیج فارس در سال 1990 هنگامی که اخوانی ها از عربستان به دلیل میزبانی از پایگاه های نظامی امریکا انتقاد کردند، رو به تیرگی گذاشت. در پی آن موضع گیری بسیاری از اعضای اخوان المسلمین از عربستان اخراج شدند اما روابط دو طرف زمانی بدتر شد که حملات 11 سپتامبر 2001 در ایالات متحده رقم خورد و عربستان تلاش کرد به دلیل نزدیکی افکار برخی از اعضای اخوان المسلمین با گروه های جهادی سلفی بیش از پیش آنها را تحت فشار بگذارد. امیر نایف بن عبدالعزیز، وزیر کشور وقت عربستان در سال 2002 به روشنی گفت که «گروه های تندرو همگی از جماعت اخوان المسلمین منشعب شده اند.»
این بحران با وجود موارد فوق، یک وجه مشترک بزرگی با بحران سوریه دارد و آن تضعیف شدن فرسایشی این کشور به مانند سوریه، می باشد چرا که هر دو کشور به نوعی در منطقه بازدارنده اهداف ضد اسلامی صهیونیست ها بودهاند. اینک با وجود این نقطه اشتراک، صهیونیست ها در صدد ایجاد جنگ و آشوب داخلی در مصر می باشند تا همانند سوریه آن را برای سالیان دراز در یک ورطه ضعف بغلتانند. قطعا در صورت ادامه روند این بحران، سرنوشتی همچون سوریه در انتظار مصر هم خواهد بود هرچند که منازعات و فعالیت های تروریستی در سوریه به حداقل خود رسیده است، ولی با این حال زمان زیادی جهت بهبود و بازگشت به شرایط اولیه خواهد برد. با این وجود نکاتی در جهت مرتفع شدن اختلافات و بحران مصر لازم به بازگویی است:
مهمترین نکته ای که باید دو طرف اختلاف-ارتش و اخوان المسلمین- ملزم به رعایت آن می باشند این است که در امر حکومت داری و امر دموکراسی،این ملت هستند که حرف آخر را خواهند زد. سرنگون شدن دیکتاتوران تاریخ و درعصر حاضر، بازگوی غلط بودن شیوه حکومت داری به این سبک است. اگر قرار بر ادامه دیکتاتوری توسط ارتش باشد، این هم دیری نمی پاید که با انقلابی دیگر ساقط و گروهی روی کار میآید. پس لازم است که هر دو طرف اختلاف که شاید ارتش به صورت بسیار افراطی ، قلدرمآبانه و غیر انسانی سهم بیشتری در آتش افروزی را از آن خود نموده،گروههای درگیر، در صورتی که خواهان بازگشت ثبات و آرامش به مصر هستند، باید ضمن رد هر گونه درگیری و اقدام نظامی، در فضای گفتمانی، مشکلات را بررسی کنند و به تفاهم و توافق برسند و حق تعیین سرنوشت را با برگزاری یک رفراندوم رسمی، بر عهده خود مردم قرار دهند.
زمینه ای که امروز در عمق این قضیه به خوبی مشهود است، بازگشت دیکتاتور مآبی همچون مبارک به عرصه قدرت می باشد. شرایط امروز به گونه ای است که ظرفیت این را بوجود آورده تا هم با پروپاگاندای رسانههای صهیونیستی، اقدام به تطهیرسازی مبارک نموده و از طرفی زمینه را برای حضور وی در ورای این اختلاف گروهها در راس حکومت مصر فراهم آید. بالاخره مردم، هم حضور نظامیان و هم حضور مبارک را به خوبی تجربه نمودهاند اگر قرار بر این است که این اختلافات ختم به این قضیه شود، صلاح کشور مصر بر این است که هر چه زودتر این غائله را خاموش کنند.
سخن آخر اینکه در تمامی تحولات منطقه، کشورهای مسلمان و عرب منطقه مانند عربستان و قطر با وجود تحت تاثیر بودن و متضرر شدن همکیشان خود، دست نشاندگی و بازیچه محور دوقلوی غرب و صهیونیست، جزء منش و شیوه رفتار آنها می باشد. هدف آمریکا تضعیف اسلام گرایی در منطقه و استحاله اصل آن و تبدیل به اسلام دلخواه خود می باشد. لذا با وجود در پیش گرفتن این رویه، نه تنها سودی را متوجه خود نمی کنند بلکه در راستای اسلام زدایی در منطقه گام نهادهاند.انتظار است که این کشورها خود را از قید دست نشاندگی غربی-صهیونیستی برهانند و در راستای حمایت از مسلمانان منطقه، فعال شوند.