عبدالله الماسی –"امروز مسئله، مسئلهى سخن نوئى است كه جمهورى اسلامى در دنيا مطرح كرده و مستكبرين عالم را دستپاچه كرده. امروز مستكبرين عالم در موضع كسانى نيستند كه بخواهند با زبان مهاجم با انقلاب اسلامى حرف بزنند. امروز انقلاب اسلامى توانسته است فكر خود را در دنيا منتشر كند ... فكر مردمسالارى دينى، فكر حاكميت معنويت و حاكميت دين، فكر حضور مردم در عرصهها، فكر مقابلهى در مقابل زورگوئىهاى قدرتهاى جهانى و بلوكهاى قدرتمند جهانى؛ اين فكرها امروز رائج شده."
این جملات آخرین توصیفات رهبر معظم انقلاب از مفهوم ضروری، پر مغز و عمیق‘مردم سالاری دینی’است که نخبگان و مسئولان استان خراسان شمالى در روز 25 مهرماه 1391 از زبان ایشان شنیدند.
بی شک مبدع این عبارت راهگشا و استراتژیک هم رهبر انقلاب بوده اند که درست در بحبوحه حملات دموکراسی غربی و لیبرال به اذهان نخبگان جمهوری اسلامی، راه را بر خودباختگی خواص بست و واقعیتی را که از ابتدای انقلاب تجربه شده بود، در قالب مفهومی زیبا، صریح و رسا بُرد و برگ برنده ای را رو کرد که تایید می کرد باید فاتحه‘پایان تاریخ’ساموئل هانتینگتون را خواند؛ شاید امروز با قاطعیت باید گفت آخر دنیا‘مردم سالاری دینی’است نه‘لیبرال دمکراسی’سست بنیاد غرب؛ مفهومی که نه ناجی بلکه گریبانگیر خود غربی ها شده و اخلاق و معنویت را از جوامع شان فراری داده است!
رهبر انقلاب همان زمان مختصات کلی این استراتژی هجومی را به صراحت بیان کردند: اينطور نيست كه ما دمكراسى را از غرب بگيريم و به دين سنجاق كنيم تا بتوانيم يك مجموعهى كامل داشته باشيم؛ نه. خود اين مردمسالارى هم متعلق به دين است. مردمسالارى هم دو سر دارد كه من در يك جلسهى ديگر هم به بعضى از مسؤولان اين نكته را گفتم. يك سر مردمسالارى عبارت است از اينكه تشكل نظام به وسيلهى اراده و رأى مردم صورت گيرد؛ يعنى مردم نظام را انتخاب مىكنند، دولت را انتخاب مىكنند، نمايندگان را انتخاب مىكنند، مسؤولان اساسى را بهواسطه يا بىواسطه انتخاب مىكنند؛ اين همان چيزى است كه غرب ادعاى آن را مىكند و البته در آنجا اين ادعا واقعيت هم ندارد. بعضى كسان لجشان مىگيرد از اينكه ما بارها تكرار مىكنيم كه ادعاى دمكراسى در غرب، ادعاى درستى نيست. خيال مىكنند كه يك حرف تعصبآميز است؛ در حالى كه نه، اين حرف، حرف ما نيست؛ تعصبآميز هم نيست؛ ناشى از ناآگاهى هم نيست؛ متكى به نظرات و حرفها و دقتها و مثالآوردنهاى برجستگان ادبيات غربى است. آنها خودشان اين را مىگويند.(12 آبان ماه سال 1379 - در ديدار كارگزاران نظام)
مثال بارز این سخنان را خود رهبر آورده اند: اگر پايهى مشروعيت عبارت است از رأى اكثريت مردم، يعنى كسانى كه صاحبان رأى هستند، پس حكومت امريكا و همين رئيس جمهور امريكا نامشروع است؛ چون اكثريت ندارد. سىوپنج يا سىوهشت و يا چهل درصد از صاحبان حق رأى در انتخابات شركت كردهاند كه از آن تعداد هم مثلا بيستويك درصد به ايشان رأى دادهاند - البته اينطور هم نبود؛ مىدانيد كه ايشان ناپلئونى به كاخ سفيد رفتند؛ يعنى به حكم قاضى و به زور هلش دادند به كاخ سفيد! كه اگر فرض كنيم همين رأى هم براى مشروعيت او كافى است، بنابراين حكومت فعلى امريكا مشروع نيست. ما براى عدم مشروعيت حكومت امريكا دليلهاى بيشترى داريم؛ ولى اكنون با منطق خود آنها بحث مىكنيم كه اين منطق مخصوص آن حكومت هم نيست.(بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان قزوین – 26 آبان سال 1382)
آنچنان که در مختصات‘مردم سالاری دینی’بیان شده است؛ نقطه تقابل و مهمترین تفاوت‘مردم سالاری دینی’با دمکراسی غربی "ارزشمحور" بودن آن است. در انديشه سياسی اسلام، هم حاكمان و هم مردم وظیفه دارند به مبانی و احكام الهی پایبند باشند و امکان عبور از حدود الهی برای هیچ فرد یا گروهی وجود ندارد. بر این مبناست که‘مردمسالاری دينی’معنا و مفهوم پیدا می کند.
رهبر انقلاب در توضیح این نکته محوری هم صریح سحن گفته اند. ایشان از فعاليتهای مزورانه كانونهای تبليغاتی غرب و تلاش گسترده آنها در تحريف افكار عمومی، چنين نتيجه میگيرند که "دموكراسیهای غربی در عمل نشان دادند كه ادعای مردمسالاری در آن، يك حقيقت جدی نيست".( روزنامه كيهان، 28 آبان 1379)
اما در نقطه مقابل لیبرال دمکراسی اوضاع متفاوت است و ارزش ها دست و بال افراد و نهادهای فریبگر و افسون کننده افکار عمومی را بسته است: "مردمسالارى دينى چون بر اساس يك اعتقاد دينى است، قابل نقض نيست؛ يعنى اگر كسى توانست در انتخابات تقلب كند يا به شيوهاى نظر مردم را جلب كند كه بناحق نگاهشان به وى متوجه باشد - مثلا ارزشى كه در او نيست، وانمود كند كه در او هست؛ بعد مردم به او اقبال كنند و رأى بدهند - در منطق مردمسالارى دينى او حقى ندارد. اين شيوه در منطق ليبراليسم كه پايهى ليبراليسم غربى است، كاملا پذيرفته شده است؛ اما در منطق مردمسالارى دينى نه.(بیانات رهبر انقلاب در ديدار اساتيد دانشگاه شهيد بهشتى - 22 اردیبهشت 1382)
به عبارت روشن تر می توان گفت، از آنجایی كه حكومت در جامعه اسلامی، اصول و ارزش های مختص به خود را دارد، باید روش حكومتی مخصوص به خود(مردم سالاری دینی) را هم داشته باشد. اين روش در عين حال که با دموكراسی غربی و ضدارزش تناقض دارد، با استبداد و ديكتاتوری نيز سر سازش ندارد.
اما آیا مردمسالاری دينی تنها به برگزاری انتخابات و رای مردم محدود می شود یا محدوده ای فراتر را در بر می گیرد؟
آنچنان که از اظهارات و مواضع مربوط به "مردمسالاری" بر می آید، تنها پاسخ قسمت اول سوال مثبت است و حتی چنین تصور می شود که میزان و تعدد مراجعه نظام سياسی به رای مردم، نشانگر ضعف يا قوت مردمسالاری آن نظام است؛ در حالی که بر پایه کلام رهبر انقلاب‘مردم سالاری دینی’مفهومی فراتر از برگزاری انتخابات است و جامه عمل پوشاندن به درخواست های مردم را هم در بر می گیرد.
بر این اساس می توان گفت، رای و رضايت مردم در‘مردم سالاری دينی’دو مطالبه سنگین یعنی "خدمتگزاری به مردم" و "خلوص در خدمتگزاری" را هم از منتخبان به همراه دارد.
بر پایه این حقایق، شاید حسن ختام این یادداشت کوتاه، تعریف جامع رهبر معظم انقلاب از‘مردم سالاری دینی’باشد که هم در برگیرنده ویژگی ها و هم اهداف آن است: "(در) مردم سالاری دینی، مردم انتخاب می کنند، تصمیم می گیرند و سرنوشت اداره کشور را به وسیله منتخبان خودشان در اختیار دارند؛ اما این خواست و اراده مردم در سایه هدایت الهی - است و - هرگز به بیرون جاده صلاح و فلاح راه نمی برد و از صراط مستقیم خارج نمی شود." (مقام معظم رهبری، روزنامه جمهوری اسلامی، 13/5/80)