جنب و جوش و فضای گرم حاکم بر انتخابات، ذهن هر دغدغهمندی را به سمت کند وکاش در باره نامزدهای احتمالی این دوره می کشاند. نگاههای خالی از نتیجه در ظاهر افراد موج می زند، چرا که هریک از کاندیداها برای خود طوماری از فلسفه، سفسطه و شعار مهیا نمودهاند تا به هر نحو ممکن آنها را به خورد ملت همیشه آگاه دهند.
در این میان فردی که بیش از همه در مظان غلونمایی و خودبرتربینی قرار دارد، هاشمی است که گویی یا خود دچار آلزایمر سیاسی گشته است یا ملت را فراموشکار محسوب می کند.
دیروز مطلبی در سایت هاشمی درج شده بود که دعاها و آرزوهای هاشمی را برای ملت بازگو می کرد. در بخشی از این مطلب آمده بود که " وقت آبرو دادن به ملت است"...و از قول هاشمی بیان داشته بلود که : "ترسم از این است که شرمنده این ملت شویم" و از این قبیل صحبتهای فریبنده که بوی تبلیغات از آن به مشام می رسد. این قبیل مطالب و به طور کلی فضای حاکمی که امروز به حول محور هاشمی ایجاد شده است یک فضای طلبکارانه می باشد که گویی اگر ایشان در راس قدرت اجرایی بودند مملکت گل و بلبل داشتیم و جای هیچ نگرانی نیز نبود. از سویی هم انحرافات در دولت را به رخ نظام می کشد که من " پیش از این ها این انحراف را درک کرده ام" و بسیاری از این قبیل اظهارات.
وجود این فضای بچه گانه حاکم که گاهی نیز برای هاشمی موج سورای ایجاد میکند، نکاتی را در خور توجه دارد که لازم است در این نوشته بیان گردد:
اولاً، دوران سازندگی کشور که حتی با شعار سازندگی هم آغاز گردید دستاوردی جزء شکستن کمر مردم مستضعف و در مواردی هم ضعف توان اقتصادی طبقه متوسط نداشت.بحران قیمت دلار و تورمِ بی سابقه حدود50 درصد و همچنین اشرافیتگری و آن سیستم اقتصادی فشل که تکیه آن به سرمایه گزاران منافق و معاند نظام و استقراض های کلان خارجی بود، شرمندگی را بیش از این ها برای هاشمی ببار آورد و آیت الله داستان را بدون اینکه خم به ابرویش آید با ملتی فقیرتر از قبل مواجه ساخت و تنها اغنیای شهر بودند که سنگ وی را به خاطر منافع به سینه می زدند که امروز هم کم و بیش در مناطق لوکس نشین تهران دیده می شود.
دوماً. هاشمی خود منشا انحراف بزرگ بود. منش امروز احمدی نژاد در سطحی بالاتر، مشی دائمی هاشمی است. اگر امروز احمدی نژاد در راه ولایتمداری متزلزل شده و گویی بعد از 6 سال در این راه ناتوان گشته است ، ما در سالهای نخست بر اریکه قدرت نشستن هاشمی آن را می دیدیم و استفاده از افراد سست عنصر در کابینه، خود دلیل مستحکم بر این ادعاست. بعد از ریاست جمهوری هم چهره ای که مردم همیشه از هاشمی سراغ داشتند و دارند تنها "حامی نیروهای متضاد با نظام و یا مخالف نظام" بوده است.در فتنه 88 اگر وی دستی بر آتش نداشت ولی قطعاً به عنوان مدیر عالی فتنه نقش طراحی راهبرد را بر عهده داشت که فرزندان وی، سند روشن این قضیه است. احمدی نژاد امروز در درجه ای خفیف تر از هاشمی قرار دارد یا بهتر بگوییم کاریکاتوری از هاشمی را برای خود در اذهان متصور کرده است و چه خوب که آیت الله بالاخره انحراف خود را نیز کشف نموده است.
سوماً، هاشمی دیگر توان آمدن به عرصه قدرت ندارد. بی اعتمادیهای حاکم در انتخابات گذشته تا به امروز این را ثابت نموده است که هاشمی مقبولیت عوام را در پی خود ندارد و تزلزل امروز وی از آمدن به صحنه، تعریف خوب صحنه برای خود است و هاشمی نمی آید چون ارزیابیها چیز دیگری را می گویند. امروز شاید باخت هاشمی در صحنه، فرصت تنفس مصنوعی را هم به وی ندهد و لاجرم تسامح نظام که ملت نقش اساسی را در آن ایفا می کنند برای بقای وی، که از جایگاه فعلی تا تریبون های بی حد و حصر را شامل می گردد، گرفته شود که به جرات می توان گفت که بقای در آن منصب حساس و کلیدی برای هاشمی هر ثانیهاش غنیمتی می باشد ، و نهایتاً پستوخانه فراموشی تاریخ انقلاب که تا به امروز شامل حال برخی که خود را نیز سهیم در انقلاب می دانستند، شده است، امروز نیز نصیب حال آیت الله شود.
مخلص کلام، امام خمینی(ره)می فرمود:« آن قدر كه اسلام از اين مقدسين روحانى نما ضربه خورده است، از هيچ قشر ديگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلوميت و غربت امير المؤمنين- عليه السلام- كه در تاريخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بيش از اين تلخ نكنم.