ایلام بیدار11:49 - 1392/05/12

شهیدی که در لحظات آخر زندگیش حاضر به خوردن روزه اش نشد

همزمان با ترکش خوردن سلمه دو برادرش که تعمیرگاه موتورسیکلت داشتند هم ترکش خوردند، ترکش به پای هردوشون خورده بود وضعیت خیلی بدی بود کسی نمی دونست به کی رسیدگی کنه ولی جراحت سلمه از همه بیشتر بود.تا یک هفته بعدهمه هاج و واج بودند.

به گزارشایلام فردا،شهید سلمه حسینی در سال 1343 درخانواده ای متدین در شهر بغداد متولد شد.

 دختر دوم و فرزند پنجم خانواده حسینی، از کودکی ساده و بی ریا بود.

سلمه سال سوم راهنمایی بود که به ایران بازگشتند، به آنها گفته بودند پدرتان«امام خمینی(ره)» فرستاده دنبالتان و بدون اسباب زندگی به ایران سوقشان داده بودند.

چون مدرک تحصیلی نداشت و زیاد هم فارسی بلد نبود ناچار شد از کلاس پنجم ابتدایی دوباره درس خواندن را شروع کند.

 مادر شهیده ،خانم شربتی حیدری وقتی عکس دخترش را آورد گفت با نگاه کردن به تصویر دختر مهربانم دلم می گیرد.

معلوم بود خیلی زجر کشیده.

به علت ناراحتی و کهولت سن مادر شهیده ، خانم وداد شهبازی دختر دائی و عروس خانواده شهیده که همسایه خانواده حسینی نیز بوده(هم در عراق هم در ایران) از خاطرات شهادت سلمه برای ما حرف میزد.

 خانم شهبازی از رنج خانواده حسینی ابراز ناراحتی کرد و گفت: خرداد  سال 64 مصادف با ماه مبارک رمضان بود سلمه هم که دختر مذهبی بود مثل هر ساله روزه گرفته بود، صدای بمباران که آمد از خانه هابیرون آمدیم که به سنگر برویم. هواپیما نزدیک شد و ترکش به سلمه خورد، خون زیادی از دست داد وقتی می خواستیم او را به بیمارستان ششدار انتقال دهیم همسایه مان مریم خانم کمک می کرد تا بذاریمش توی آمبولانس، به سلمه گفت: یه کم آب بخور سلمه سر تکون داد و گفت: نمی خورم روزه ام. تا به بیمارستان رسیدیم سلمه به شهادت رسید.

همزمان با ترکش خوردن سلمه دو برادرش که تعمیرگاه موتورسیکلت داشتند هم ترکش خوردند، ترکش به پای هردوشون خورده بود وضعیت خیلی بدی بود کسی نمی دونست به کی رسیدگی کنه ولی جراحت سلمه از همه بیشتر بود.تا یک هفته بعدهمه هاج و واج بودند.

 برادر بزرگش تا 7 سال نمی توانست خوب راه برود، ترکش گوشت و استخونش رو جدا کرده بود بعد این همه سال  درمان ، باز پاش چند سانت کوتاه شده بود و می لنگید.

سلمه با پاکی و دیانتش به همه درس صبر و استقامت داد.

 

منبع:جویزر