ایلام بیدار18:25 - 1392/05/09
۳۲ سال مشکی پوشی مادر عاشق/

همه دنیا را به اسمم بزنند جای پسرم را نمی گیرد+تصاویر

فانوس خانم می گفت: از خصوصیات بابام علاقه ای بود که به امام راحل داشت و یادمه وقتی که رادیو خبر ارتحال امام را اعلام نمود بابام با هر دو دست بر سر و صورت می زد و می گفت: امروز پدرم را از دست دادم نه سال ۵۹ و به هنگام شهادت شهید کاکا مراد. امام پدر روحانی همه امت بود و امروز کمرم شکست.

به گزارش ایلام فردا،خیابان شهدای سلیمانی در ایلام از خیابان های معروف و نام آشنای شهراست.

خانواده شهدای سلیمانی چون هم پدر و هم پسر را در راه خدا داده اند به خانواده شهدای سلیمانی شهرت دارند.

به خیابان که رسیدیم، تابلوی خیابان شهدای سلیمانی را بر روی دیوار آجری در یک طرف و دیوار سیمانی در طرف دیگر دیدیم. باور کنید خیابان هم نور خاصی داشت چرا که این خانواده عاشق اهل بیتند.
به خانه شهدا که رسیدیم، فانوس خانم، دختر شهید صفر سلیمانی به خاطر راحتی کار ما، ماهی خانم سلیمانی که هم همسر شهید کاکا مراد سلیمانی بود و هم مادر شهید صفر سلیمانی را به خانه خودش در خیابان شهدای سلیمانی آورده بود.
عکس شهدا در آغوش ماهی خانم بود. در همان نگاه اول متوجه لباس های مشکی ماهی خانم شدیم. سوال که کردیم ماهی خانم گفت: از سال ۵۹ که همسرش شهید شده و بعد ها که فرزندش شهید شده دیگر لباس مشکی را از تنش بیرون نیاورده یعنی حدود ۳۲ سال بود که لباس تنش مشکی بود.

ماهی خانم سلیمانی همسر شهید کاکا مراد سلیمانی و مادر شهید صفر سلیمانی

ماهی خانم داغ ها دیده بود و از چشماش که کم سو شده بود و نگاهش، این داغ سنگین مشخص بود.

ماهی خانم داغ همسرش (شهید کاکا مراد سلیمانی) را در تاریخ ۲۲/۱۰/۵۹ و در فتح میمک دیده بود.
داغ پسرش (شهید صفر سلیمانی) را هم ۱۰ سال بعد از همسر شهیدش، دیده بود.
ماهی خانم داغ ۳ تن از برادر زاده هاش را هم دیده بود( شهید حضرت سلیمانی و جبار سلیمانی و شجاع سلیمانی.)
پسر خاله ماهی خانم دیگر شهیدی بود که سهمی داشت در دل غمدیده ماهی خانم و او شهید، درویش محمد زاده بود.
شهید خسرو محمودی شوهر خواهر ماهی خانم هم در مشکی بودن لباس های ماهی خانم سهمی گرفته بود و البته باجناق شهید صفر سلیمانی یعنی(شهیدفرمان یاری نژاد) هم جزء این قافله نورانی بود.
شهید خدابخش سلیمانی هم که برادرزاده شهید کاکا مراد بود از این سهمیه قد خمیدگی ماهی خانم بی نصیب نبود.
یکی از پسرهای ماهی خانم هم که شهید زنده است و شاهد ماجراهای ماهی خانم و او سلیمان سلیمانی است که از قافله رزمندگان جا نماند و جانباز جبهه شد.
ماهی خانم که سفره دلش را باز کرد، هیچ گله ای نداشت از نظام و گفت: همه فدای امام و رهبر.
ماهی خانم گفت: شهید صفر که در سال ۱۳۲۹ در خانواده ای مذهبی و روستایی دیده به جهان گشودده بود و پس از آنکه پدرش شهید شد، بار خانواده هم به دوش ایشان بود و در هر کاری از جمله کشاورزی و فعالیت های مذهبی روستا مشارکت فعال داشت.
شهید صفر سلیمانی پس از اعزام به جبهه در مناطق عملیاتی مهران، چنگوله، میمک، دهلران و کردستان حضور یافت و از اعضای تیم شناسایی اطلاعات عملیات بود.
از همرزمان او می توان به شهید علی بسطامی و شهید غلام ملاحی و شهید مرتضی ساده میری اشاره نمود. شهید صفر سلیمانی در ۲۵/۱۲/۶۹ پس از آنکه غسل شهادت نموده بود در عملیات شناسایی منطقه به همراه ۲ تن از همرزمانش شهد کسعلی دَربین و شهید مرتضی ساده میری شرکت کرده بود که هر ۳ نفر بر اثر تیر مستقیم شهید شدند و آسمانی شدند.
شهید صفر سلیمانی با وجود داشتن خانواده ای پر جمعیت و داشتن ۶ فرزند رفتن به جبهه را بر ماندن ترجیح داد و به پدر شهیدش ملحق شد.

شهید صفر سلیمانی نفر سمت چپ در کنار یکی از افراد تیم شناسایی و عملیات

به گفته فانوس خانم فرزند ارشد شهید صفر سلیمانی، ۲ نفر از فرزندان شهید رتبه تک رقمی کنکور شده و در حال خواندن مقطع دکترا می باشند و بقیه هم در حال تحصیل در مقاطع تکمیلی می باشند و همه هم در دانشگاه دولتی درس می خوانند.

فانوس خانم می گفت: از خصوصیات بابام علاقه ای بود که به امام راحل داشت و یادمه وقتی که رادیو خبر ارتحال امام را اعلام نمود بابام با هر دو دست بر سر و صورت می زد و می گفت: امروز پدرم را از دست دادم نه سال ۵۹ و به هنگام شهادت شهید کاکا مراد. امام پدر روحانی همه امت بود و امروز کمرم شکست.
ماهی خانم از دستان آقای احمدی نژاد نشان ایثار هم گرفته بود و می گفت: از همه ممنونم که به یاد من هستند ولی اگر همه دنیا را هم به اسمم بزنند جای پسرم (شهید صفر) را نمی گیرند خیلی دوستش داشتم و همه وجودم بود.

 

دریافت نشان ایثار از طرف دکتر احمدی نژاد

خاطرات برای ماهی خانم حسابی تداعی شده بود و کمی هم ناراحت شده بود و گاهی هم اشک چمانش سرازیر می شد.

برای تغییر روحیه ماهی خانم و عوض شدن فضای سنگین و حاکم بر مصاحبه به ماهی خانم گفتیم: بیشتر همسرش را دوست داشته یا فرزندش؟ که ماهی خانم تبسمی کرد و گفت: صفر را خیلی دوست داشتم و وجودم به وجودش وابسته بود. بعد هم که خم شد و قاب عکسش را گرفت و بوسید.

 

با فانوس خانم که مشغول مصاحبه بودیم دیدیم که ماهی خانم مدام در حال حرف زدن و درد دل کردن با قاب عکس شهدا بود و دیدیم که بوسه ای را هم نثار قاب عکس شوهر شهیدش کرد تا عدالت را در بین همسر و فرزندش رعایت کرده باشد.

ماهی خانم گفت که شوهر شهیدش با زبان روزه به شهادت رسیده است.

 

منبع:ایلام پویا