به گزارش ایلام فردا به نقل از آبدانان نیوز ، شهید اسدالله اقبالی در سال 1347در خانواده ای متدین و مستضعف در شهرستان آبدانان دیده به جهان گشود در یک سالگی از نعمت مادر محروم شد. وی تحصیلات خود را تا دوم متوسطه ادامه داد و در آن هنگام ندای پیامبر گونه امام جهت مقابله با دشمن متجاوز بر امت تکلیف شد و شهید سنگر مدرسه را رها و جبهه را تکلیفی مقدس شمرد.در تاریخ 64/3/7 همراه همکلاسی هایش لبیک گویان به ندای آن مرد آسمانی عازم جبهه گردید در مورخه64/4/20 از ناحیه سینه و پا مجروح و در بیمارستان بستری گردید بعد از بهبودی مجددا به جبهه رفت تا اینکه سرانجام در منطقه عملیاتی چنگوله مورخه 64/5/10 بر اثر اصابت ترکش خمپاره در منطقه چنگوله به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
مسرانه به خط مقدم جبهه برگشت
مسلم کولیوندی، یکی از همرزمان شهید اقبالی می گوید:سال 1364 و در کوران جنگ تحمیلی ،من و شهید اقبالی هر دو دانش آموز مقطع متوسطه بودیم و بعد از امتحانات خرداد ماه تصمیم گرفتیم به جبهه های نبرد حق علیه باطل برویم ، وقتی موفق به ثبت نام شدیم به منطقه عملیاتی چنگوله اعزام شدیم.
کولیوندی می گوید : شهید اقبالی بسیار فرد مومن و با اخلاقی بود و بسیار جبهه را دوست داشت، وقتی در یکی از عملیات ها بر اثر ترکش تیر مستقیم زخمی شد و به بیمارستان منتقل شد ، بلافاصله بعد از بهبودی نسبی مسرانه به خط مقدم جبهه برگشت.
پیکر شهید را کول گرفتم
کولیوندی می گوید؛ شهید اقبالی شجاعانه در جبهه های نبرد می جنگید تا اینکه در منطقه عملیاتی چنگوله به شهادت رسید.
مسلم کولیوندی می گوید: ما هفت نفر بودیم که بر اثر اصابت خمپاره اسد الله اقبالی شهید شد و سه نفر دیگر زخمی شدند، من بسیار ناراحت بودم بر اساس حس دوستی و رفاقتی که بین من و شهید اقبالی بود پیکر مطهر این شهید را داخل پتو پیچیدم به پشت گرفتم(کول گرفتم) و از روی تپه ای که حدوداً 200 متر ارتفاع داشت پایین آورده و تحویل بچه ها برای انتقال به پشت جبهه دادم.
شهید اقبالی بعد از شهادتش حلالیت طلبید
بعد از گذشت سالها از شهادت و دفن این شهید گرآنقدر و بعد از پایان جنگ، یکروز پدر شهید اسدالله اقبالی به نام « طهماسب اقبالی» که الآن هم الحمدلله در قید حیات است ،بدون اینکه قبلاً مرا بشناسد، به محل کارم آمد و گفت: مسلم کولیوندی تویی.
گفتم:بله برفرمایید
گفت:من پدر شهید اسدالله اقبالی هستم، مدتی است که پسرم به خوابم می آید و می گوید ،دوستم مسلم کولیوندی دینی به گردنم دارد ،بروید و آنرا ادا کنید، حالا آمده ام ببینم چه دینی بر گردن پسرم دارید تا آرا ادا کنم.
من گفتم:من هیچ دینی به گردن شهید اقبالی ندارم و هیچ حقی به گردنش ندارم و واقعاً هم چیزی به یاد نداشتم.
کولیوندی می گوید:بعداً متوجه شدم که منظورش به کول گرفتن شهید در موقع شهادتش بوده، بسیار متأثر شدم و ایشان را حلال کردم و از او خواستم که در قیامت من را شفاعت کند.
اینجا به یاد این آیه شریفه افتادم که: وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ) و كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار، بلكه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند)