به گزارشايلام بيدار، بیست و هفتم شهریور روز ملی شعر و ادب پارسی و پاسداشت محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به «شهریار» است، روزی که طی سالهای اخیر بسیار مناقشه برانگیز بوده، و مخالفان بسیاری بر سر نامگذاری این روز در سالروز درگذشت این استاد غزل فارسی بارها اعتراض کردهاند.
به همین بهانه نقل قولی از «هوشنگ ابتهاج» متخلص به «ه.ا.سایه» درباره این شاعر بزرگ که در کتاب «پیر پرنیان اندیش؛ در صحبت سایه» آمده و انتشارات سخن آن روانه بازار کتاب کرده را در ادامه میخوانید:
* تنها کسی که هزار بار از شعرش شاعرتر است شهریار است
«ببینید، وقتی شعر شاعری را میخوانیم، از دور تصوراتی از او داریم، بعد وقتی با او شنا میشویم میبینیم که او نیز مثل ماست، راه میرود، غذا میخورد، با یکی دعوا میکند، بدخلقی میکند و مثل یک آدم معمولی، البته اگر ادا درنیاورد و گاهی هم جای تعجب است که این آدم چطور این شعرها را گفته، یادمان میرود که شخص او با آفرینش او به کلی دو چیز جداگانه است... باور کنید تنها کسی که من با او آشنا شدم و دیدم که از شعرش هزار بار شاعرتر است، شهریار است.
اگر غزل فارسی را تقسیمبندی کنیم، یک دوره اولیه غزل که مقدمه قصاید بوده، از غزل رودکیوار تا حدود قرن پنجم که غزل هنوز جزو متعلقات قصیده است، تغزل و تشبیب قصیده که مجموعاً زبان خراسانی است و دید و برداشت شاعر هم از بیرون از اشیاء است و مانند عکسبرداری، شکل ظاهری توصیف میشود که به نظر من رابطهای بین شاعر و شیء تقریباً بیان نمیشود، البته گاهی دقتهای عجیب و غریبی هم در این نگاههای شاعرانه است، بعد از این، غزل دیگری پیدا میشود که سنائی در رأس آن است و بعد عطار تا مولوی که هم از نظر محتوا و هم از نظر شکل ظاهر از جمله زبان و کلمات و فرهنگی که در اشعار به کار رفته مشخص است. بعد از آن در یک دایره عجیب و غریبتری وارد میشویم. انوری، سعدی و متعلقات او مانند نزاری و همام که البته حافظ را هم میشود در این دایره قرار داد و هم میشود بیرون آورد و تک قرار داد. بعد از حافظ، غزل جلوه مشخصی ندارد و از جامی، افت غزل شروع میشود. جامی خاتمالشعراء نیست، بلکه سرآغاز افت شعر است و بعد میرسد به دوره هندی که دوره سقوط غزل محسوب میشود و بعد دوره بازگشت و مشتاق و عاشق و نشاط که تکغزل و تکبیت قشنگ پیدا میشود.
*در سرتاسر تاریخ غزل ما، غزل شهریار بینظیر است
به نظر من شهریار به هیچ کدام از این دورهها نمیخورد، از یک طرف غزل شهریار آنقدر تنوع و ناهمواری دارد که قابل وصف نیست، حالا ما قسمت خوب غزل شهریار را درنظر داریم. به گمان من در سرتاسر تاریخ غزل ما غزل شهریار بینظیر است، این فوران عاطفی که در غزل شهریار و در شعر او هست، اصلاً حتی در سعدی هم سراغ نداریم.
مضمون شاید در دیوان دیگران باشد، اما عاطفه نیست، من نمیدانم او با این کلمات چه کار میکند که اینطور عاطفی میشود؟ اگر دیوان شهریار پالایش شود، از دیوانهای درخشان شعر فارسی میشود. (صفحه 138 و 139)
*هیچکس در روزگار ما موقعیت شهریار را نداشت
-استاد چرا برخی با شهریار بد بودند؟
-برای اینکه همه همدوره بودند و دورهای با هم رفیق بودند و بیشک یک نوع حسد وجود داشت، برای اینکه شما نمیتوانید تصور کنید در آن روزگار شهریار چه شهرتی داشت، بینظیر بود. شب در خیابان میرفتید میدیدید کوچهباغی میخوانند «برو ای تُرک که تَرک تو ستمگر کردم/ نه وصلت دیده بودم، کاشکی ای گل نه هجرانت/ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا...» حیرتاور بود، هیچ نشریهای منتشر نمیشد حتی نشریه سیاسی،چپ و راست فرقی نمیکرد که غزلی از شهریار چاپ نکرده باشد. غزل شهریار اصلاً تضمین فروش نشریه بود، هیچکس در روزگار ما چنین موقعیتی نداشت. (صفحه 143 و 144)
*شهریار از پابلو نرودا هیچ کم نداشت و میتوانست شاعر جهانی باشد
شهریار شاعر خیلی بزرگی بود، حیف! مصاحب ناجور داشت، آدمهای بیمایه و زمانه ناجور که آدم را به پایین میکشد، وگرنه شهریار از پابلو نرودا و ناظم حکمت و فلان و فلان هیچ کم نداشت و میتوانست یک شاعر جهانی باشد.
انتهای پیام/الف