خداداد ابراهیمی:نمی توان از بیان واقعیت ها خودداری کرد و از فاجعه زیست محیطی در جنگلهای ایلام حرفی نزد و موضع گیری نکرد. روی سخن نگارنده با مسئولانی است که ایلام را در نقشه مقدس ایران اسلامی نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند. همانان که در تقسیم اعتبارات و امکانات در حق این استان بی مهری می کنند و همواره ما را شهروند درجه دوم تلقی می کنند. مطالبات مردمان این دیار را یا ناچیز و با فوت وقت در نظر می گیرند ویا به مصداق نوش داروی پس از مرگ سهراب عمل می کنند.
مردم ایلام با صبوری، سالیان متمادی مهمانی ناخوانده به نام ریزگردها را تحمل کرده اند ، جوانان تحصیلکرده بحران بیکاری را تاب آورده اند ، ایلامی های نجیب در برابر تورم و گرانی صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته اند .در ایلام تعصبات قومی همواره برای دولت ها هزینه ای نداشته است و لازم نیست برای حل مشکل برد و باخت یک تیم فوتبال، مسئولان و دولتمردان وقت تلف کنند و پاسخگوی رسانه ها و افکار عمومی باشند. بلکه در کشاکش جنگ تحمیلی و در جریان یک بازی فوتبال پس از بمباران هواپیماهای دشمن، ده ها شهید تقدیم اسلام کرده است.
در کوران سال های دفاع مقدس ، با اموالهم وانفسهم مجاهدت کردند، آنها در برابر بمب باران های بعثی ها ، جانانه ایستادگی کردند، نه تنها شهر را ترک نکردند بلکه حتی کودکان در کنار بزرگترها طیاره های دشمن را به سرانگشت اشاره شمارش می کردند. مردم این دیار در بستر کوهستان های سرسبز و در کنار درختان ستبر قامت، ناملایمات جنگ را با زندگی شاق و مرارت بار تحمل کردند و همگام با درختان بلوط ، مشق ایستادگی و مقاومت کردند.
اینک بلایی آمده ست و چند روزی شولای سبز کوهستان بلوط ایلام سرخ سرخ شد، کوهستانی که در زمان جنگ پناهگاه ما بوده ،حالا به ما پناه آورده است .درروز نخست آتش سوزی زنجیره ای در کوه های اطراف مرکز استان، در کوتاه مدت کاری از دست کسی ساخته نبود، بالگردی در کار نبود که نیروهای مردمی را به ارتفاعات کوهستان هلی برد کند، امکانات اولیه اطفای حریق در اختیار مردم نبود. خود مردم خود و جوش و در حرکتی بسیجی وارد معرکه شدند.شبکه های اجتماعی موبایلی دست به کار شدند ، اطلاعات به سرعت رد و بدل می شد ، شاعران استان با سرودن شعر و اقدامات فرهنگی مردم را به مشارکت عمومی در اطفای حریق ترغیب می کنند.مردم بی درنگ کارهای روزمره خودرا رها کردند و سراسیمه از کمرکش کوه ها و مناطق صعب العبور، خود را به کانون حادثه رساندند همه آمده بودند، پیر و جوان ، اهالی شهرداری ، بازاری و کسبه ، اصحاب مطبوعات و رسانه ها، استاد و دانشجو، بسیج و سپاه ، کارمند و کارگر، انجمن ها و تشکل های مردم نهاد و دوست داران طبیعت...
هر کس با هر وسیله ای که بتوان با آن به جنگ آتش رفت ، به ارتفاعات کوهستان آمده بود. آتش بی رحمانه زبانه کشید و عرصه جنگل های اطراف ایلام را در نوردید. بلوط هراسان شد و رویای شیر ین پرندگان کوهستان آشفته شد. همان کوهستانی که آقایان مسئول زیر درختان سبزش، کباب بره نوش جان می کردند و سفره سیاست و ریاست می گستردند. سخن نگارنده با همان مسئولان بی درد است؛
آقای رئیس بفرمایید کباب بلوط !
آقای رئیس به هر علتی کوهستان سرسبز« شلم» واقع در اطراف ایلام طعمه حریق شد و گستره وسیعی از جنگل های بلوط را فرا گرفت .ژرفای فاجعه به حدی بود که در صدر خبر نیمروزی شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی قرارگرفت .استاندار صادقانه از عمق فاجعه گفت و از نبود امکانات ازجمله نبود بالگرد گلایه کرد. و امدادگران واقعی این حادثه دردناک را مردم معرفی کرد.چراکه از دست نهاد های دولتی کاری برنمی آمد. در بحبوحه نبرد مردم با آتش ،از نزدیک صدای هق هق گریه های دردمندانه بعضی از شهروندان ایلامی را می شنیدم، آنان می گفتند: «حتی اگر لازم باشد با اشک هایمان آتش جنگل را خاموش خواهیم کرد.»
برخی به سر انگشت غیرت خاک را شخم می زدند و با دستان پرمهر خود خاک و شن بر روی بوته های شعله ور می ریختند، بعضی با بیل و سرنیزه و میله های فلزی و امکانات اولیه ، خاکریزی هرچند کوچک بین آتش و درختان می ساختند، برخی هم حتی آب قمقمه ی خودرا برروی کنده های درختان آتش گرفته می ریختند بی محابا از تشنگی و گرمای خرداد در آن کوهستان صعب العبور. یکی با لباس خود بر آتش می کوبید و دیگری با چفیه بسیجی نم دارش تنه دود گرفته درختان را نوازش می کرد و آن دیگری دعا می خواند و جوان ترها را به سرعت عمل در خاموش کردن آتش تشویق می کرد.
صحنه هایی تماشایی و غرور انگیز که تنها در زمان جنگ با دشمن دیده شده بودند.مردم همدلی و همدردی خود را عاشقانه با درختان بلوط به نمایش می گذاشتند. همگان با آه و حسرت و البته غیرت خاص مردمان غیور زاگرس به نبرد با آتش نابکار آمده بودند. جهادگونه از درختان دفاع می کردند درختانی که لحظه به لحظه ایستاده می مردند. درختان شعله ور بودند و جان های عاشقان طبیعت نیز همینطور، درختان می سوختند و دل های مردم نیز همینطور.دردناکتر از آن امدادگرانی حضور نداشتند که دست و پاهای سوخته و یا مجروح شده نیروهای مردمی در حین عملیات اطفای حریق را مداوا کنند.
راستی آقای رئیس دل شما هم سوخت؟ شما هم اشکی ریختید؟ راستی خانم رئیس ! ارزش هزاران درخت بلوط ، هزاران بوته نادر کوهی ، هزاران پرنده خوشخرام ، هزاران حیوان کمیاب از جان سگ های هار که در برخی شهر ها معدوم می شدند، و شما اعتراض کردید ،کمتر و بی ارزش تر بود؟ بفرمایید کباب کبک خانم رئیس! آیا برگزاری کنفرانس خبری با رسانه ها پس از فاجعه سودی خواهد داشت؟
آقای رئیس این دستگاه عریض و طویل شما با هزاران کارمند در سراسر کشو با آن همه امکانات و ماشین آلات به چه دردی می خورد وقتی برای نجات به موقع جنگل های زاگرس مورد استفاده قرار نگیرند؟ بالگرد امداد رسانی هم در اختیار استان ما نیست. اطلاع رسانی و پیشگیری از این نوع حوادث هم پیشکش !
خانم رئیس می فرمایند؛ جنگل های آتش گرفته جزء مناطق حفاظتی محیط زیست نیست، آقای رئیس می گوید ؛ آتش سوزی در منطقه حفاظت شده رخ داده است. آقای رئیس ما در موضوع ریزگردها که نفس هایمان را به شماره انداخته هیچ ابتکاری از سوی خانم رئیس ندیدیم ، خانم رئیس ما در موضوع نجات جنگل های بلوط هم از آقای رئیس هم تدبیری ندیدیم. پس ما را به خیر شما هیچ امیدی نیست . می ماند مردم و دردهایشان ، مردم و حرمان هایشان ، مردم و قصه های جنگ ، مردم و داستانهای ایستادگی، مردم و همت و حمیتشان که باز مثل همیشه قهرمانان بحران ها هستند و در برابر بحران های احتمالی پیش رو، همچنان سرافراز خواهند بود.
انتهای پیام/ش