سرویس: جهاد و مقاومت
کد خبر: 9414
|
09:10 - 1393/06/10
نسخه چاپی

شهیدی که دریا دل و صبور بود

شهیدی که دریا دل و صبور بود
علی جان: چون تو دریا دل و صبور بودید زود به ساحل توفیق و پیروزی رسیدید ولی خدا می­داند از لحظه ای که آهنگ حرکت کردید طاق کمرم شکست و صبرم به سر آمد و رونق حیاتم بر باد رفت و در یک جمله بگویم: درد هجرانت خلوت نشین خرابه هایم کرد.

به گزارش خبرنگار جهاد و مقاومتایلام بیدار،شهید علی حسین ابراهیمی در سال هزارو سیصد وسی هشت در یک خانواده تنگدست در روستای چماب  از توابع بخش صالح‌آباد شهرستان مهران دیده  به جهان گشود.

 همانند سایر همسالانش علاوه بر درس خواندن در کار طاقت فرسای دامداری و کشاورزی خانواده اش را مدد و یاری می داد؛ او سخت کوش فعال و جدی بود .

تحصیلاتش را نا تمام گذارد و جهت مساعدت و جنگیدن با فقر خانوادگی بیشتر به کار فعالیت گرایش پیدا کرد تا اینکه در سال هزارو سیصد و پنجاه و هفت که نور اسلام  بر ایران تاریک تابیدن گرفت و انقلاب اسلامی به وقوع پیوست ، جهت کمک به محرومین و خدمت به انقلاب اسلامی افتخار خدمت کردن در سپاه پاسداران ایلام را پیدا نمود و شغل شریف خود را به نحو احسن دنبال کرد .

 در سالهای بعد از انقلاب جهت مبارزه با مزدوران و خود فروختگان آمریکا در کردستان به این منطقه ماموریت یافت.

 در آنجا سختی ها را به جان خرید و چه حادثه ها که بر او نگذشت و چه خطرهایی بر وی رفع شد.

 به تلاوت قرآن مجید عشق می ورزید، پیوسته به امام علاقه وافر داشت به جد امام قسم می خورد؛ بعدها که آتش جنگ تحمیلی بعثیون شدت گرفت عاشقانه و مرتب عازم جبهه ها شد و در محور های عملیاتی میمک شور شیرین ، دهلران و مهران شجاعتها و رشادتها آفرید.

 پس از مدتی ماموریت یافت که در روابط عمومی سپاه پاسداران ایلام به خدمت مشغول کند، یک زمان هم در قسمت مهندسی رزمی سپاه فعالیت داشت، از هر گونه جابجایی و نقل و انتقال آزرده نمی شد زیرا هدفش تنها و تنها خدمت به انقلاب و اسلام بود.

چند روز قبل از شهادتش مقدمات ازدواج برایش فراهم شده بود که پیک شهادت او را مهلت نداد.

جالب اینجاست که علیرغم سفارشات اکید مسئولیت و مسئولین و همراهانش مبنی بر اینکه ریش خود را کوتاه کند و لباس با آرم ویژه سپاه پاسداران بر تن نکند، زیرا در صورت اسارت یزیدیان عراقی او را اذیت و شکنجه می دادند ، اما هنگامی که جسدش را تحول گرفتند صورتش را با ریش انبوه آغشته به خونش مزین شده بود و آرم سپاه بر یونیفرم تنش جلال خاصی را داشت و همچون مدال پر افتخار بر سینه اش قرار داشت .

 آری او در عملیات خونین والفجر سه در کربلای مهران به هنگام فتح ارتفاعات استراتژیکی کله قندی در دامنه ارتفاع مذکور خدای خود را سجده نمود در خاک و خون غلطید و به سوی ملکوت اعلی پرواز کرد و سبکبال شد؛ آری سبکبال شد .

وصیت نامه شهید علی حسین ابراهیمی

بنام الله یگانه پاسدار حرمت خون شهیدان

ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد . (امام خمینی)

پدر و مادر گرامی :

امیدوارم که خبر شهادت من هیچ گونه ناراحتی یا گریه زاری به خودتان راه ندهید شما خوب فکر کنید و به خانواده های شهدا نظر کنید ببینید  که چه روحیه و چه شوقی دارند امیدوارم که شما نیز مثل دیگر خانواده های شهداء صبور و مقاوم باشید .

باشد که پیرو راستین اسلام و امام و این را بگویم که تا آنجا که میتوانید دعا برای امام خود بکنید . چون این امام بود که این انقلاب را به چنین جای باشکوهی رسانید این جمله پر برکت را هیچگاه فراموش نکنید (( خدایا خدایا  تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار )) به جای من از تمام دوستان و بستگان خداحافظی کنید اگر بدی از ما دیده اند از آنها بخواهید که مرا ببخشند ، دوستان و آشنایان را به نماز و تقوی و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر توصیه میکنم ، چون امام امت خانواده شهداء را چشم و چراغ ملت محسوب کرده اند لذا وظیفه اسلامی انسانی مردم در قبال خانواده شهداء و خون شهداء این است که سلاح به زمین افتاده شهیدان را به دست گرفته و به نبرد با آمریکا بپردازند . همیشه در آرزوی شهادت بوده ام امیدوارم که صاحب الزمان (عج) مرا قبول داشته باشد و با شهادتم مرا نزد خدای باری تعالی تائید نماید.

والسلام علی من اتبع المهدی

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدارد . آمین .

باید ببخشید چون وقت نداشتم و این چند جمله را با عجله نوشتم .

خداحافظی خانواده گرامی.

علی حسین ابراهیمی.

خاک ره آن یار سفر کرده بیارید                           تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت .

سردار نورالهی از هم رزمان شهید و معاون هماهنگ کننده دانشگاه امام حسین(ع) بر روی عکسی از شهید علی حسین ابراهیمی این چنین در وصف شهید نوشته است:

« به نام خالق هستی»

علی جان: چون تو دریا دل و صبور بودید زود به ساحل توفیق و پیروزی رسیدید ولی خدا می­داند از لحظه ای که آهنگ حرکت کردید طاق کمرم شکست و صبرم به سر آمد و رونق حیاتم بر باد رفت و در یک جمله بگویم: درد هجرانت خلوت نشین خرابه هایم کرد.

داداش رمق راه رفتن ندارم، تو دستم بگیر. اله نور نورالهی 4/6/1365

 

 

روحش شاد و یادش گرامی

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد