سرویس: سیاسی
کد خبر: 28532
|
10:15 - 1396/06/02
نسخه چاپی

گفتگوی تفصیلی با آیت الله رئیسی؛

نظر متفاوت شهید لاجوردی درباره توبه منافقین/ چه کسانی در سازمان منافقین سریع سیانور می خوردند

نظر متفاوت شهید لاجوردی درباره توبه منافقین/ چه کسانی در سازمان منافقین سریع سیانور می خوردند
آغازين روز از شهريور هرسال، تداعي‌گر سالروز شهادت يكي از نامدارترين و مؤثرترين شخصيت‌هاي انقلاب ونظام اسلامي است.

به گزارشايلام بيدار،آغازين روز از شهريور هرسال، تداعي‌گر سالروز شهادت يكي از نامدارترين و مؤثرترين شخصيت‌هاي انقلاب ونظام اسلامي است. شهيد سيداسدالله لاجوردي كه پيش از پيروزي نهضت اسلامي و در جريان مبارزات«مرد پولادين انقلاب»لقب گرفته بود، پس ازاستقرار نظام اسلامي به كاري خطير دست زد كه مواجهه با جريان نفاق در زمره آن به شمار مي‌رود. درگفت‌وشنود پيش‌روي، دوست و همكار ديرين او در دستگاه قضايي، جناب حجت‌الاسلام والمسلمين سيد ابراهيم رئيسي به بيان پاره‌اي خاطرات خويش از اين مواجهه دشوار و نيز قهرمان آن پرداخته است. اميد آنكه تاريخ پژوهان انقلاب را مفيد و مقبول افتد.

با تشكر از حضرتعالي به لحاظ شركت دراين گفت‌وشنود، لطفاً درآغاز بفرماييد از چه مقطعي و چگونه با شهيد سيداسدالله لاجوردي آشنا شديد؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، نام ايشان را در زمره مبارزان شنيده بودم، ولي سعادت آشنايي و همكاري نزديك با ايشان زماني دست داد كه بنده در قوه قضائيه شروع به كار كردم و ايشان دادستان بودند. از آن به بعد رابطه ما صميمي‌تر شد و تا لحظه شهادت ايشان ادامه پيدا كرد.

 
عده‌اي با توجه به اينكه شهيد لاجوردي سابقه كار يا تحصيلات خاصي در امرِ قضا نداشت، صلاحيت او را براي تصدي اين مسند نفي مي‌كنند، در حالي كه با مطالعه صورت محاكماتي كه وي انجام داده و همچنين با مرور رفتاردقيق، پخته و مبتني بر شناخت ايشان از جريانات و افراد گوناگون، به اين نقطه مي‌رسيم كه درآن دوره، كمتر كسي توان نظري و عملي برعهده گرفتن چنين مسئوليت خطيري را داشته است. ديدگاه وتحليل شما دراين باره چيست؟

شهيد لاجوردي با مباحث فقهي و دروس حوزوي و با مباحث فقهي اسلامي آشنا بود، ضمن اينكه در دوران طولاني زندان، با علما و بزرگان زيادي محشور بود و از آنها مطالب بسيار مفيدي را دريافت كرده بود. در مباحث شرعي، مجتهد بودن قاضي از شروط لازم است، اما بعد از انقلاب، به دليل اينكه دستگاه قضا بايد اداره مي‌شد و مجتهد هم به اندازه كافي نداشتيم، امام فرمودند: مقلد هم مي‌تواند قاضي باشد، به شرط آنكه مباحث فقهي را به اندازه كافي بداند. شهيد لاجوردي هم فقه را به اندازه كافي مي‌دانست و هم به معناي واقعي كلمه مقلد امام بود و زماني كه امام فتوايي را صادر مي‌فرمودند، ايشان خود را متعهد به اجراي آن مي‌دانست. از همه مهم‌تر قدرت ايشان در بحث و چالش با اعضاي گروهك‌ها در زندان و در سال‌هاي متمادي بود. شهيد لاجوردي حقيقتاً جزو معدود افرادي بود كه افراد و جريانات را بسيار دقيق مي‌شناخت و با بحث‌ها و پرسش‌ و پاسخ‌هايي كه طي سال‌هاي متمادي با آنها داشت، اطلاعات بسيار خوبي از آنها به دست آورده بود. به همين دليل هم بود كه توانست درآن شرايط خطير، از عهده چنين مسئوليت مهمي برآيد.

 
به اين ترتيب و به عنوان جمله معترضه، مديريت يك ويژگي فطري است يا مي‌توان آن را آموخت؟ به عبارت ديگر هنر است يا علم؟

هر دو. چه بسا كسي دكتراي مديريت هم داشته باشد، اما قادر به مديريت وضعيت زندگي خودش هم نباشد! چنين فردي شايد بتواند در زمينه ارائه نظريه‌هاي مديريتي كاري انجام بدهد،اما در مرحله اجرا مشكل پيدا مي‌كند،اما گروهي هم اعم از زن و مرد هستند كه بدون تحصيلات آكادميك در رشته مديريت، مديران لايقي هستند. بنابراين مديريت هنري است كه اگر با علم،اطلاعات و تحصيلات آكادميك همراه شود، قطعاً آثار و بركات فراوان‌تري خواهد داشت.

 
به اعتقاد شما شهيد لاجوردي واجد اين ويژگي بود؟

قطعاً. ايشان نمونه بسيار برجسته مديريت در بحران بود كه از پيچيده‌ترين انواع مديريت است. ايشان در عين حال كه دادستان تهران بود، مسائل گروهك‌ها را در سطح كشور تعقيب مي‌كرد، زيرا آنها به صورت شبكه‌اي و بسيار پيچيده عمل مي‌كردند. در آن دوره خطير، ما به دادستاني نياز داشتيم كه هم با جريانات سياسي مختلف، مخصوصاً منافقين آشنايي داشته باشد و هم در كنارآن روحيه دشمن‌شناسي و دشمن‌ستيزی قدرتمندي  داشته باشد و شهيد لاجوردي، انصافاً از هر دو ويژگي به تمامي برخوردار بود و در دوراني هم خواهان برخورد قاطع با آنها شده بود كه برخي معتقد بودند شدت عمل در اين حد، ضرورت ندارد. ايشان همواره تأكيد مي‌كرد اينها از ترفندهاي بسيار زيركانه‌اي براي نفوذ در بدنه انقلاب و تخريب و تضعيف آن استفاده مي‌كنند. بعدها مشخص شد كه ايشان چقدر دقيق فكر مي‌كرده است. دشمنان خارجي انقلاب اقداماتي مي‌كردند، ولي همه اميدشان به جريانات داخل كشور، به عنوان بازوي اجرايي بود.

 
درشرايط كنوني هم معتقديد كه دشمنان همين فرمول را دنبال مي‌كنند؟

بله، دشمن همواره در داخل كشور، به دنبال زمينه‌هاي مساعد براي ايجاد بلوا و در واقع يارگيري از داخل است تا بتواند با استفاده از ضعف‌ها و نقصان‌ها، ضربات خود را وارد كند و با همان شيوه‌هاي اول انقلاب در داخل هم به دنبال افراد و جرياناتي مي‌گردد تا بتواند به وسيله آنها به اهداف خود دست پيدا كند. شهيد لاجوردي اين توانايي را داشت كه سربازان دشمن را در هر لباسي كه بودند، به سرعت و عميقاً تشخيص مي‌داد. در آن شرايط اگر شما يك دكتر حقوق را هم دادستان مي‌كرديد، اما اين شناخت عميق و گسترده را از جريانات سياسي نداشت و مهم‌تر از آن شجاعت و شهامت شهيد لاجوردي را براي مواجهه با جريانات نداشت، هرگز نمي‌توانست آن‌قدر مؤثر باشد. ايشان مناسب‌ترين گزينه بود كه توانست با جسارت و درايت تمام، جريانات ضدانقلاب داخلي را شناسايي و سركوب كند.

 
به نظر شما اين ويژگي‌هاي برجسته حاصل تجربه‌هاي قبل از انقلاب يا فطري و شخصيتي بودند؟

در اينكه شهيد لاجوردي ويژگي‌هاي ذاتي منحصر به فردي داشت، جاي هيچ شك و شبهه‌‌اي نيست. ايشان هوش و ذكاوت سرشاري داشت و از آن مهم‌تر، از بصيرت بالايي برخوردار بود. بصيرت براي يك انسان مبارز و يك فعال سياسي، از هر ويژگي ديگري مهم‌تر است. كوري دل از نابينايي سر بدتر است، زيرا انسان كوردل قادر به تشخيص دوست و دشمن نيست و متوجه مكرها و ترفندهاي او نمي‌شود. بصيرت براي انسان سرمايه بزرگي است و شهيد لاجوردي از اين ويژگي به تمامي برخوردار بود. ايشان با يك بار ملاقات با يك فرد، مي‌توانست شناخت جامعي از او به دست بياورد و همين بصيرت ، ذكاوت و بينش عميق از او، يك دشمن‌شناس درجه يك و يك چهره سياسي برجسته ساخته بود. به همين دليل هم چه زماني كه سخن مي‌گفت و چه در مقام اقدام و تصميم‌گيري، به عنوان يك چهره آگاه و عالم و سياسي توانا عمل مي‌كرد.

 
از نظر شما يك چهره سياسي مؤثر چه كسي است؟

كسي كه بتواند دوست و دشمن را دقيق تشخيص بدهد. كسي كه راه را مي‌شناسد، فهم سياسي دارد و مكرهاي دشمن را به موقع متوجه مي‌شود. شهيد لاجوردي با اين تعريف يك چهره سياسي بصير بود.

 
همانگونه كه اشاره كرديد، بسياري از مسئولان قضايي در آن برهه نگاهي متفاوت با شهيد لاجوردي به جريان نفاق داشتند. ريشه اين تفاوت در كجا بود و در درون و بيرون حاكميت چه بازتاب‌هايي داشت؟

يادم است موقعي كه مجاهدين خلق زنداني در پي پيروزي انقلاب از زندان آزاد شدند و پرچم خود را با آيه «فضل الله المجاهدين و. . . » در راهپيمايي‌ها بالا بردند، اكثر مردم نسبت به آنها حسن‌نظر داشتند، اما افراد بصيري چون شهيدهاشمي‌نژاد فرياد مي‌زدند كه گول اينها را نخوريد، اينها منافق هستند! ايشان در زماني اين حرف را زد كه هنوز آنها چهره واقعي خود را نشان نداده و وارد فاز نظامي نشده بودند، اما امثال ايشان كه مطالعات كافي درباره منافقين داشتند و سال‌هاي سال از نزديك آنها را مي‌شناختند و مخصوصاً در زندان با آنها چالش داشتند، خيلي خوب ماهيت آن را مي‌شناختند. شهيد لاجوردي هم از سال‌هاي زندان آنها را مي‌شناخت و مي‌دانست كه يك جريان ماركسيستي با پوشش اسلامي است. يادم است كه امام مي‌فرمودند اگر من حتي يك درصد احتمال هدايت در آنها مي‌ديدم، به جاي اينكه آنها بگويند مي‌خواهند به ديدن من بيايند، خودم نزد آنها مي‌رفتم!
شهيد لاجوردي تقريباً تمامي آثار آنها را عميقاً مطالعه و عملكرد آنها را در زندان با دقت مشاهده كرده بود و بنابراين ديدگاه آنان را نسبت به اسلام، روحانيت و شخص حضرت امام مي‌دانست. منافقين قبل از سال ۶۰ - كه هنوز وارد فاز نظامي نشده بودند- با مطرح كردن چهره‌هايي كه آنها را شهداي انقلاب تلقي مي‌كردند،  بين نسل جوان، به خصوص دانشگاه‌ها به سرعت عضوگيري مي‌كردند و موفقيت‌هايي را هم به دست آورده بودند. از گزارشاتي كه درباره فعاليت‌هاي آنها از سراسر كشور مي‌آمد، كاملاً مشخص بود كه اعتقادي به رهبري امام ندارند و طبق برنامه‌ها و مقاصد خودشان كار مي‌كنند. آنها بعد از پيروزي انقلاب و در فضاي باز سياسي، به يارگيري گسترده در سطوح مختلف جامعه دست زدند و در خيابان‌ها و دانشگاه‌ها بلوا به راه انداختند و هنگامي كه وارد فاز نظامي شدند، نقاب از چهره برداشتند و رسماً در برابر انقلاب ايستادند. آنها از همان ابتدا در پي به دست گرفتن امور و تشكيل حكومت براساس برنامه‌هاي خود بودند و همسويي و سنخيتي با جريان انقلاب نداشتند، ولي بعد از سال ۶۰ رسماً اين موضع خود را برملا كردند. همانطور كه عرض كردم، شهيد لاجوردي از قبل به شناخت كاملي از آنها رسيده و بارها هم دراين باره هشدار داده بود. او درباره گروه فرمان هم بينش عميقي داشت، در حالي که اين گروه قبل از انقلاب، دست‌كم نمود بيروني بارزي نداشت. فرقان از نظر فكري مثل منافقين بود، اما انسجام و سازماندهي آنها را نداشت. اين گروه هر چند چهره‌هاي برجسته انقلاب، از جمله شهيد مطهري، شهيد مفتح و... را از ما گرفت، ‌اما چون پيچيدگي و ريشه منافقين را نداشت، به سرعت و قبل از اينكه فجايع بيشتري را به بار بياورد، ريشه‌كن شد. شهيد لاجوردي با سازمان‌هاي چپ متعددي هم كه بعد از پيروزي انقلاب فعال شده بودند، سريع و به موقع برخورد كرد.

 
براي شهيد لاجوردي در مواجهه با گروه‌هاي معاند و اسلحه به دست«عمل كردن در زمان»تا چه ميزان اهميت داشت؟

يكي ديگر از ويژگي‌هاي برجسته ايشان «زمان‌شناس» بودن است. گاهي انسان شناخت عميق از موضوعي دارد و انسان بصيري هم است،اما زمان مناسب را درست تشخيص نمي‌دهد. ايشان بسيار زمان‌شناس بود و به درستي تشخيص مي‌داد كه اگر در كاري تأخير بيفتد، انقلاب آسيب‌هاي فراوان خواهد ديد. به همين دليل افرادي را جمع كرد كه بيش از هر چيزي انگيزه بالايي براي مقابله با جريانات محارب و انحرافي داشتند و چندان به اين موضوع كه فرد حقوق مي‌داند يا نمي‌داند، اعتنايي نكرد. بصيرت و انگيزه، ويژگي‌هاي مهمي بودند كه شهيد لاجوردي براي انتخاب همكاران خود در نظر داشت و از آنجا كه «آدم‌شناس» بسيار متبحري هم بود، توانست چنين افرادي را دعوت به كار كند و در ظرف مدتي كوتاه، شر فرقان، حزب توده، راه كارگر و به خصوص منافقين را از سر انقلاب كوتاه كند. ريشه‌كن كردن حزب توده با آن سابقه طولاني و ريشه‌هاي عميق در تاريخ معاصر ما به هيچ وجه كار ساده‌اي نبود.

 
شهيد لاجوردي اگر چه در بسياري از محاكمات تيزهوشي مطلوبي را ازخود نشان مي‌داد، اما محاكمه اميرانتظام و سؤالات هوشمندانه و پيگيري‌هاي دقيق شهيد لاجوردي، اسرار زيادي را براي ملت فاش كرد. به همين دليل موج تبليغاتي بسيار وسيعي از داخل و خارج عليه ايشان به راه افتاد كه به دليل ناتواني دستگاه‌هاي تبليغاتي نظام و عدم تبيين دقيق و درست اين پرونده براي مردم همچنان ادامه دارد. تحليل شما از اين موضوع چيست؟‌

بعد از پيروزي انقلاب، عده‌اي همراه حضرت امام به كشور آمدند و بعدها هريك پست‌هاي مهمي هم گرفتند، ولي مرور زمان نشان داد به رغم اينكه برخي از آنها اهل روزه و نماز هم بودند، اما نگاهشان به انقلاب و سياست به كلي با نگاه امام متفاوت است. اين افراد و جريانات به قدري مسئله‌ساز شدند كه امام در جايي فرمودند اشتباه كردم كه از اول به اينها ميدان دادم! امام از ابتدا بنا نداشتند اجازه بدهند روحانيون وارد امور اجرايي شوند،اما شرايط به گونه‌اي پيش رفت كه نهايتاً كار را به دست افرادي چون شهيد بهشتي، حضرت آقا و مرحوم هاشمي بسپارند تا كارها براساس احكام و مباني اسلامي پيش بروند، زيرا انقلاب براساس اين نگاه شكل گرفته بود. در چنين نگاهي، رابطه ما با امريكا حكم رابطه گرگ و ميش را داشت. ما انقلاب كرده بوديم كه ديگر تحت سلطه نباشيم، در حالي كه اين جريانات يا به غرب گرايش داشتند يا به شرق. امام مي‌فرمودند ما مي‌خواهيم با دنيا رابطه يك كشور مستقر و اهل تعامل را داشته باشيم، نه سلطه‌گر يا سلطه‌پذير.
به اعتقاد من در انقلاب ما ماهيت كساني كه به سمت وسوي مورد علاقه خود وعمدتاً «غرب»گرايش داشتند، خيلي زود معلوم شد. البته اهل بصيرت، خيلي زودتر از ديگران آنها را شناختند. شهيد لاجوردي جزو خواص بصيري بود كه خيلي زودتر از ديگران، ماهيت افرادي چون امير انتظام را شناخت و به دليل هوشمندي بالا و مخصوصاً عدم وابستگي و دلبستگي به مقام ، عنوان و محافظه‌كاري، در مسير حفظ نظام و مصالح انقلاب و بدون ملاحظه مقامي يا فردي، با هر كسي كه قرار بود به نظام آسيب برساند برخورد جدي و شديد كرد. برخورد صريح با امير انتظام هم جرياني را به مخالفت با شهيد لاجوردي برانگيخت كه امير انتظام فقط يكي از مهره‌هاي عادي آن بود و در جاي ديگري مثلاً درموضوع صادق قطب‌زاده هم ماهيت خود را برملا كرد. شهيد لاجوردي جريانات گوناگون از جمله جبهه ملي را به درستي مي‌شناخت و مي‌دانست اين جريان و نيز جريان‌هاي ليبرالي چون نهضت آزادي، به دنبال حاكميت احكام ديني نيستند. امام درباره نهضت آزادي در نامه به آقاي محتشمي تذكرات مهمي دادند كه متأسفانه به درستي تبيين نشده‌اند. نهضت آزادي و جريان ليبراليسم قصد داشت انقلاب را از مسير اصلي خود، يعني حاكميت احكام اسلامي خارج كند. اكثراً مسلمان هم بودند،اما عميقاً اعتقاد نداشتند كه دين بتواند حكومت كند. مردم قبل از انقلاب هم نماز مي‌خواندند، روزه مي‌گرفتند و به حج مي‌رفتند، اما نظام حاكم بر كشور، يك نظام غيرديني يا در مواردي ضدديني بود. منظور از نظام ديني، سيستمي است كه اولا: در بادي امر، به امضاي شارع مقدس رسيده باشد. امام فرمودند ولايت فقيه، ادامه ولايت رسول‌الله(ص) و ائمه اطهار(ع) است وثانيا: اينكه در آن، روابط اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و. . . بايد براساس آموزه‌هاي ديني تنظيم شوند.

 
به نظر شما آيا داشتن اين اعتقاد كه بايد با غرب و امريكا ارتباط داشت، به خودي خود آسيب به انقلاب است؟

خير، هر كسي مي‌تواند هر عقيده‌اي داشته باشد، اما يك وقت است كه شما مي‌خواهيد عقيده‌اي را برخلاف نظر رهبري نظام و برخلاف مصالح نظام و مردم، اجرايي كنيد. اين قطعاً جرم و قابل پيگيري است. اظهارنظر در يك محفل يا روزنامه به خودي جرم نيست، ولي يك وقت با چنين اعتقادي مي‌خواهند براي امريكا جا پا درست كنند ودرنهايت آنها وارد عمل شوند. عده‌اي از اين حضرات و جريان‌ها، كارشان حتي به جاسوسي براي بيگانگان هم كشيد.

 
از جمله امير انتظام؟

بله، امير انتظام و امثال او كارشان از داشتن عقيده گذشته و وارد مراحل اجرایي شده بودند. اسناد اينگونه فعاليت‌هاي آنها بعد‌ها از لانه جاسوسي امريكا كشف و منتشر شد.

 
پس از شهادت شهيد لاجوردي، از سوي امير انتظام اتهامات سنگيني به ايشان و دستگاه قضايي وارد شد، اما متأسفانه آنگونه كه بايد از سوي مراكز مخصوص و قوه قضائيه پيگيري نشد، چرا؟

من در دوره‌اي كه اين اتهامات مطرح شدند، ديگر در دستگاه قضايي نبودم و در سازمان بازرسي بودم. قطعاً بايد در اين مورد پرونده‌اي تشكيل و درباره جرائم ارتكابي اميرانتظام حكم صادر مي‌شد. هزينه اتهام و افترا را هر كسي كه مرتكب مي‌شود، بايد بپردازد.

 
شهيد لاجوردي در بازگرداندن بسياري از اعضاي گروه فرقان نيز نقش برجسته‌اي داشت. كلاً نظر شهيد لاجوردي در مورد «توبه واقعي» و «توبه تاكتيكي» اين افراد چه بود و چگونه آنها را از هم تشخيص مي‌داد؟

شهيد لاجوردي معتقد بود كه توبه منافقين، تاكتيكي است و آنها طوري شست‌وشوي مغزي شده‌اند كه امكان توبه واقعي ندارند يا كمتر اين امكان را پيدا مي‌كنند. كما اينكه ديديم برخي از كساني كه توبه كردند، همان‌هايي بودند كه باز اسلحه به دست گرفتند. هيچ دادستاني به خود زحمت بحث با متهم را نمي‌دهد، ولي شهيد لاجوردي وقت مي‌گذاشت و با آنها صحبت مي‌كرد،اما در مورد اعضاي گروه فرقان معتقد بود كه اينها هنوز مثل منافقين متصلب نشده‌اند و امكان بازگرداندن آنها هست، كما اينكه بسياري از آنها برگشتند و سران این گروه بيشترين ضربه را از ناحيه همين كساني خوردند كه متوجه شدند سران و رده‌هاي بالا، چه بلايي بر سر آنها آورده‌اند. آنها به شكلي جدي و همه‌جانبه در ريشه‌كني فرقان شركت كردند. براي شهيد لاجوردي دستيابي به ريشه‌هاي نفاق مهم‌تر از دستگيري سمپات‌ها و اعضا بود. او معتقد بود بايد فساد را به شكل ريشه‌اي حل كرد و اين جز با موشكافي و واكاوي دقيق، عميق و گسترده - كه در دوره ايشان شكل گرفت- ميسر نبود. واقعيت اين است كه با وجود اهميت كار قضايي در آن مقطع، جنبه اطلاعاتي موضوع مهم‌تر بود.

 
بين رده‌هاي مختلف سازماني منافقين، از لحاظ زمينه‌هاي بازگشت به نظام، چه تفاوت‌هايي وجود داشت؟

رده‌هايي كه كار فكري مي‌كردند، در مواجهه با صاحبان انديشه، زودتر از رده‌هاي عملياتي مي‌بريدند. در رده‌هاي عملياتي يك نوع اطاعت چشم بسته و بي‌چون و چرا از مركزيت سازمان وجود داشت و بنابراين بازگرداندن اينها بسيار دشوار بود. رده‌هاي بالاي سازمان سيانور نمي‌خوردند،اما رده‌هاي عملياتي و لايه‌هاي پايين‌تر، به محض اينكه به مشكل برمي‌خوردند، سيانور مي‌خوردند! رده‌هاي بالا وقتي با استدلال و منطق امثال شهيد لاجوردي روبه‌رو مي‌شدند، ناگهان شيرازه فكري‌شان به هم مي‌ريخت و آسان‌تر از رده‌هاي پايين  از راهشان بازمي‌گشتند. نيروهاي مياني و نيروهاي رده‌هاي پايين‌تر، بيشتر مقاومت مي‌كردند و ديرتر تسليم مي‌شدند. بايد توجه داشت كه شناخت جريان نفاق، كار بسياري دشواري است و شناساندن آن به جامعه صدبرابر دشوارتر. به نظر من شهيد لاجوردي شهيد مبارزه با نفاق است. جريان نفاق هم از ايشان كينه عميقي به دل داشت. او به دنبال پست و مقام نبود و در بازار كاسبي مي‌كرد، با اين همه دست از سرش برنداشتند و سرانجام او را به شهادت رساندند، چون مي‌دانستند هيچ كسي به خوبي شهيد لاجوردي، ترفندهاي آنها را دقيق نمي‌شناسد.

 
 حزب توده به دليل سابقه طولاني فعاليت‌هاي سياسي و برخورداري از شم امنيتي قوي، هرگز مستقيماً رو در روي نظام نايستاد و حتي بعضاً شعارهاي نظام را هم تكرار مي‌كرد! بنابراين فعاليت‌هاي اين طيف، شكل پنهان‌تري داشت و به دام انداختن آنها هم دشوارتر بود و به مهارت و هوشمندي بيشتري نياز داشت. نقش شهيد لاجوردي در به بن‌بست كشاندن اين تشكلات قوي و منسجم چه بود؟

حزب توده چون وابسته به روسيه بود، طبيعتاً از مواضع ضدغربي و ضدامريكايي انقلاب حمايت مي‌كرد، ولي فرق قضيه اينجاست كه ما با غرب از موضع دين تقابل داشتيم و غرب و شرق براي ما فرقي نداشتند، اما حزب توده با دين ارتباطي نداشت. اين حزب براي اينكه در نظام براي خود جاپايي پيدا كند، تا يك جاهايي جلو آمد،اما چون تضاد آن با انقلاب اسلامي يك تضاد مبنايي بود، طبيعتاً پس از مدتي برخورد پيش ‌آمد.

 
مضافاً بر اينكه حزب توده به دنبال نفوذ گسترده در نهادها و سازمان‌هاي نظام هم بود. . .

همين‌طور است. حزب توده اصولاً به دنبال يك برنامه درازمدت بود و برخلاف منافقين و ديگر جريانات چپ، عجله‌اي براي اجراي برنامه‌هاي خود نداشت، زيرا به دليل تجربه طولاني تاريخي، كاملاً بر اين نكته واقف بود كه با عجله به جايي نمي‌رسد. حزب توده معتقد بود كه منافقين و ساير جريانات مخالف نظام، ناشي و بي‌تجربه‌اند، در حالي كه حزب توده مبتني بر تجربه‌هاي طولاني احزاب كمونيست در دنيا و با تشكيلاتي منسجم كار مي‌كرد و داراي پيشينه و تخصص در كار حزبي و تشكيلات بود، بنابراين بالقوه قوي‌ترين دشمن نظام بود، اما دشمني خود را آشكار نمي‌كرد و به جاي آن به فكر نفوذ در سازمان‌ها و نهادهاي مختلف و به دنبال چيدن مهره‌هاي خود بود. البته نظام اطلاعاتي كشور با اشراف بر سوابق طولاني خيانت اين حزب، كاملاً آن را زيرنظر داشت و ابداً توجهي به شعارها و ادعاهاي رهبران اين گروه نمي‌كرد. نظام كاملاً اين حزب و عملكردهاي آن را مي‌شناخت، اما براي مواجهه با آن هم عجله به خرج نمي‌داد، چون ضربه زدن به بخشي از ساختار اين حزب، باعث نمي‌شد كه كل بساطش جمع شود، بلكه دوباره خود را بازسازي مي‌كرد. به اعتقاد بنده برخورد جامعي با حزب توده صورت گرفت. از جمله اينكه از لحاظ تئوريك روي رهبران آنها كار شد و به دليل قوت تئوريك اسلام، خيلي زود به نتيجه رسيد و چهره‌هاي قوي و مهم آنها مثل احسان طبري در كتاب «كژراهه» مباني تئوريك و علمي ماركسيسم را مورد انتقاد قرار دادند و توبه‌نامه‌هاي آنها در واقع، يك توبه‌نامه علمي و فكري بود، نه توبه‌نامه سياسي. اگر حزب توده مثل منافقين و راه كارگر ناشي‌گري مي‌كرد و دست به تخريب و ترور مي‌زد، قطعاً پرونده‌اش در اولويت قرار مي‌گرفت، اما اين بدان معنا نبود كه نظام از حزب توده غافل بود. شهيد لاجوردي انديشه‌ها و افراد وابسته به حزب توده را كاملاً مي‌شناخت و نسبت به آنها تسلط اطلاعاتي داشت، بنابراين در گردآوري اطلاعات، دستگيري افراد مهم و تأثيرگذار حزب توده و مخصوصاً جدا كردن آنها از حزب، نقش مهمي داشت.

 
و سخن آخر؟

پيوسته لبه تيز شمشير ضدانقلاب داخلي و خارجي متوجه چهره‌هاي تأثيرگذار انقلاب بوده و انصافاً خيلي بهتر از خود ما اين چهره‌ها را شناختند و به آنها ضربه زدند. شهادت شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد لاجوردي و. . . نشان مي‌دهد كه دشمن به درستي و با دقت چهره‌هاي مؤثر نظام را شناسايي و آنها را تخريب شخصيتي و فيزيكي مي‌كند، بنابراين نيروهاي حزب‌اللهي بايد در تمام دوران‌ها هوشياري خود را حفظ كنند و با تبعيت از ولي‌فقيه مراقب باشند كه جريانات نفوذي به نظام صدمه نزنند. دشمن‌شناسي مهم‌ترين وظيفه نيروهاي حزب‌اللهي است.

 

انتهای پیام/الف

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد

تازه ترین مطالب