سرویس: سیاسی
کد خبر: 26551
|
11:58 - 1396/02/23
نسخه چاپی

بیکاری با مردم چه کرد؛

ماجرای تعطیلی کارخانه، دخترک "یخ در بهشت" فروش و وعده ۱۰۰ روزه روحانی!

ماجرای تعطیلی کارخانه، دخترک "یخ در بهشت" فروش و وعده ۱۰۰ روزه روحانی!
ماجرای زهرا کوچولو در گرمای طاقت فرسای جنوب شاید کمی دور از ذهن سرمایه دارها باشد اما آنچه می خوانید واقعیت دارد .

به گزارشايلام بيدار، با عجله داشتم می رفتم خونه ، ماشینم داغ کرده بود ، البته تقصیر خودم بود تعمیرکار گفته بود اشکال از رادیاتورشه ، اما من توجه نکرده بودم، خونمون بیرون از شهره، از پمپ بنزین رد شدم، نزدیک مسکن مهر یک صحنه نظرم رو جلب کرد، یک دختر بچه ۸ ساله با یک یخچال یخ در بهشتی تا حالا ندیده بودمش ،کنجکاو شدم، کنارزدم، دنده عقب گرفتم تا رسیدم بهش، بنده خدا داشت زیر آفتاب می سوخت صورتش سرخ شده بود، از ماشین پیاده شدم ،رفتم پیشش گفتم یخ در بهشت چند؟ با صدای آروم گفت ۲۰۰۰ تومان ازش یه یخ در بهشت خریدم، ازش پرسیدم قبلا  اینجا شمارو ندیده بودم، یه خورده جا خورد فکر کرد از اصناف یا یه چیز دیگم گفت به خدا ما این کاره نبودیم آقا چند روزیه که اینجاییم گفتم: نترس من مأمور نیستم فقط کنجکاو شدم، دختر احساس آرامش کرد و لحظاتی بعد گفت: آقا پدرمون مریضه کارگر کارخونه درب و پنجره سازی بود از این یو پی وی سی ها چند ماه کارخونه تعطیل شده و پدرم رو اخراج کردن برای همین ما مجبوریم بیایم اینجا، دلم سوخت گفتم کلاس چندمی؟ گفت: سوم دبستان، مدرسه هم می رم آقا شیفت صبحم، گفت مادرم  هم هست آقا با دستش یک خانم که دور نشسته بود و نشون داد و گفت: روش نمی شه بیاد اینجا، گفت: بعد از اخراج پدر چند روز من و علیرضا غذا نخوردیم برادرشو می گفت برای همین مامانم النگوهاشو فروخت و این گاری رو خریدیم، هوا خیلی گرم بود – اسمش زهرا بود گفتم زهرا می خوای چیکاره بشی: گفت می خوام مهندس بشم تا برای مامانم النگو بخرم.

دیگه احساس صمیمیت کرده بود ، گفت : آقا شما می دونید چرا کارخونه بابام تعطیل شده . گفتم : چون رکود اقتصادیه . گفت : رکود دیگه چیه . به خودم گفتم چطوری به این بچه بگم .گفتم : یعنی هیچ خونه ای ساخته نمیشه که پدرت براش در و پنجره بسازه .پشت کرد به من و گفت و اشاره کرد به مسکن مهر ، پس این همه خونه آقا هیچ کدوم پنجره ندارند . دهانم قفل شد گفتم چی بگم به این بچه حرفم رو عوض کردم. یک کلاه حصیری تو ماشین داشتم  ، دادم بهش، تشکر کرد و ازش خداحافظی کردم، تو فکر بودم پیچ رادیو رو باز کردم خبرنگار از رئیس جمهور پرسید، شما وعده ۱۰۰ روزه تحول اقتصادی داده بودید که ……… رئیس جمهور جواب داد: این دروغه من کی وعده ۱۰۰ روزه دادم با خود گفتم آقای رئیس جمهور شما وعده ۱۰۰ روزه نداده اید ، وعده ۴ میلیون اشتغال هم نداده اید ، ولی من تعجبم از این است که مردم برای چی به شما رای داده اندوقتی هیچ وعده ای نداده اید ! اصلأ شما وعده ۱۰۰ روزه ندادید ولی ۱۵۰۰ روز که وقت داشتید که کاری برای اقتصاد مردم کنید.

چهره زهرا هنوز تو ذهنمه، معلوم بود قبلأ کار نکرده بود ناراحت شدم کانال رو عوض کردم، رادیو قرآن بود قاری می خوند: یا ایها الذین آمنو ا اوفو بالعقود : ای کسانی که ایمان آورده اید به وعده هایتان وفا کنید.

آقای رئیس جمهور اوفو ابالعقود که اگر چنین می شد زهرا در گرمای جنوب کار نمی کرد. آقای رئیس جمهور موتور اقتصاد شما جوش آورده است باید به نظر کارشناسان اقتصاد و رهبر گوش کنید. حل مشکلات اقتصاد قطعا با باور کردن و اجرای اقتصاد مقاومتی است. خدا کنه زهرا وقتی خانم مهندسی شد این روزها رو فراموش کنه، خدا کنه زهرا کوچولو وقتی بزرگ شد ما را به خاطر انتخابمون سرزنش نکنه.

انتهای پیام/ الف

 

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد

تازه ترین مطالب