سرویس: استان ایلام
کد خبر: 22938
|
08:08 - 1395/07/04
نسخه چاپی

ایلام بیدار به مناسبت هفته دفاع مقدس منتشر کرد؛

ماجرای فروپاشی گردان عراقی توسط چند رزمنده ایلامی

ماجرای فروپاشی گردان عراقی توسط چند رزمنده ایلامی
"چراغعلی بدرورد"، رزمنده 70 ساله گمنام اهل استان ایلام از خاطرات پرافت و خیز و نفس گیر دوران دفاع مقدس می گوید.

گروه جهاد و مقاومت ایلام بیدار::سی و یکم شهریور ماه در تقویم رسمی کشورمان بعنوان اولین روز از هفته دفاع مقدس نامگذاری شده است، هفته ای که از اهمیت خاصی برخوردار بوده و در این هفته ویژه برنامه های خاصی در سراسر کشور برگزار می شود.
در این راستا بنا داریم تا فارغ از برنامه های برگزار شده و مراسم های مرتبط با آن، اقدام به معرفی یک رزمنده 70 ساله گمنام اهل استان ایلام و یک خاطره پر افت و خیز و نفس گیر از دوران دفاع مقدس کنیم.
حماسه جاوید دفاع مقدس سرشار از خاطراتی است که حافظه تاریخ را پر از غرور و افتخار کرده است؛ در این راستا بلاشک انتقال مفاهیم پرمغز دفاع مقدس، مرهون راویان و رزمندگانی است که با فصاحت و بلاغت خود، چراغ تابناک مهر و مجاهدت را برافروخته و بیرق آزادی و ظفر را بر بام ایران اسلامی به اهتزاز درآورده اند.
آقای "چراغعلی بدرود" که پیر مردی عشایر و پرکار از ديار شجاعان ملكشاهي است، همچون سادگی اش خاطره ای زیبا از دلاور مردیهای دوران دفاع مقدس را روایت می کند که ابعاد دیگری از اخلاق و نوعدوستی را در عرصه کار زار دفاع مقدس به رخ می کشاند.
وی در سال 1326 در روستای گزله از توابع شهرستان ملکشاهی به دنیا آمد و بدلیل نبود امکانات از تحصیل بازماند و در کنار خانواده به زندگی عشایری مشغول شد؛ قبل از انقلاب و در سال1345 ازدواج کرد.
در سال 1359 که رژیم بعثی ناجوانمردانه به مرزهای جمهوری اسلامی ایران حمله کرد و در اوایل جنگ که هنوز سپاه و ارتش آنچنان که باید شکل نگرفته بودند و بسیج مستضعفین تشکیل نشده بود بصورت گروههای عشایری وارد جبهه دفاع مقدس شد و به دفاع از مرزهای ایران اسلامی پرداخت.


ماجرای انهدام یک لشکر عراقی توسط چند رزمنده ایلامی
این رزمنده اهل شهرستان ملکشاهی در گفتگو با خبرنگارایلام بیداربنا دارد تا یکی از خاطرات ناب آن دوران را برایمان بازگو کند و بیان داشت پس از اعزام به جبهه در منطقه "گردل" با سلاح "ام یک" و تجهیزات و امکانات شخصی در مقابل دشمن بعثی ایستادگی کردیم.
در طول مدت حضور در جبهه در مناطق عملیاتی گردل، پشمین، چالاب و چنگوله خدمت کردم؛ ماه آبان بود که در حال خدمت در منطقه " گردل" بودیم و متوجه شدیم در منطقه ترشابه یک دستگاه ماشین سنگین عراقی که حامل وسایل مکانیکی بود، مسیر را گم کرده است، با متوقف کردن ماشین عراقی، دو نفر از سرنشینان آن فرار کردند که توسط رزمندگان به هلاکت رسیدند و بقیه سرنشینان آن دستگر شدند.
پس از متوقف کردن خودروی عراقی، نیروهای خودی اعلام کردند به چند نفر نیروی بومی منطقه جهت شناسایی منطقه نیاز داریم که اطمینان پیدا کنیم نیروی عراقی در منطقه وجود دارد یا نه.
بنده و چند سرباز و رزمنده دیگر همراه با شهید کاظم فتحی زاده ساعت هشت صبح جهت شناسایی منطقه حرکت کردیم.
بصورت دو نفری در منطقه "زیل" جهت شناسایی نیروهای دشمن تقسیم و یک گردان نیروی عراقی را مشاهده کردیم که به سمت قرارگاه ما حرکت می کردند، این گردان قبلا کار شناسایی را انجام داده بودند و اکنون قصد عملیات و فتح منطقه ترشابه را داشتند.
بعد از آن به سمت منطقه اول برگشتیم و هم جهت با عراقی ها به سمت قرارگاه خودمان حرکت کردیم.
شهید فتحی زاده گفتند که چند نفر را بدنبال نیروهای امدادی بفرستیم و خودمان به شناسایی ادامه بدیم، بقیه نیروها را به عقب فرستادیم و من و شهید فتحی زاده با دو قبضه کلاشینکف در زیر یک صخره کمین کردیم، در این هنگام یک توپ از توپخانه عراق شلیک شد و مراتع منطقه ترشابه را آتش زد. در همین میان نیروهای عراقی بر سر چشمه "گرمه" در منطقه "زیل" در حال استراحت بودند که آنها را به رگبار بستیم.
آنچه که بسیار جالب است و در واقع یک معجزه الهی بود، این است که به خواست خداوند نیروهای عراقی ما را ندیدند و فکر می کردند که یک گردان به آنها حمله کرده است، تعدادی از آنان کشته و زخمی و تعدادی هم فرار کردند.
هلی کوپتر عراقی که هدف را اشتباهی زد
معجزه دیگر آنجا بود که یک فروند هلی کوپتر عراقی جهت پشتیبانی از نیروهای عراقی برای بمباران آمده بود و اشتباها منطقه دیگری را بمباران کرد بطوریکه آن منطقه که خالی از هرگونه نیرو بود، با خاک یکسان شد؛ بنده 13 فشنگ و شهید فتحی زاده 10 فشنگ برایمان باقی مانده بود، آب آشامیدنی نیز برایمان نمانده بود.
نزدیک ظهر بود که شهید فتحی زاده برای شناسایی محل نیروهای عراقی پیش رفت و من او را پشتیبانی می کردم، زمانی که به شهید فتحی زاده نزدیک شدم آنقدر تشنه بودم که او را نشناختم.
محل استقرار نیروهای عراقی را پاک سازی کردیم و غنایم آنها را جمع آوری کردیم که یک دفعه چند نیروی عراقی دیگر که قبلا برای شناسایی به منطقه ما وارد شده بودند و در حال برگشت به خاک عراق بودند با ما برخورد کردند و آنها را به رگبار بستیم که سه نفر آنان اسیر و دو نفر فرار کردند و یک نفر دیگر با ما درگیر شد که پس از درگیری او را از ناحیه پا زخمی کردیم و خود هیچ گونه آسیبی ندیدیم.
سه نفر اسیر گفتند: اجازه می دهید لباسهای خود را بر محل زخم او ببنیدیم، ما هم اجازه دادیم و محل زخم را لباسهای خود بستند.
نزدیک غروب بود که پس از بستن محل زخم شخص زخمی بدلیل نبود برانکارد خواستیم که او را جا بذاریم و اسیرها را با خود ببریم که شخص زخمی گریه کرد، ما هم به او آب دادیم و او را در یک جای امن قرار دادیم که پس از اینکه نیروهای خودی برسند، او را به بیمارستان انتقال دهیم.
اسیر ها را به همراه اسلحه ها و غنیمت های جنگی به سمت قرارگاه خودی حرکت دادیم، نیروهای خودی در حالیکه فکر کرده بودند شهید شده ایم، به استقبال ما آمدند و آب آشامیدنی را به ما دادند که با نوشیدن آب سرحال شدیم.
وقتی که به قرارگاه خودی آمدیم، دیدیم که خیلی از فرماندهان لشکر در منطقه ترشابه جمع شده بودند و تعجب می کردند از اینکه با این همه درگیری زنده مانده ایم.
مشکلات رزمنده 70 ساله اهل استان ایلام
این رزمنده شیردل اما هیچگونه حقوقی ندارد و همان زندگی عشایری را ادامه داده است؛ از لحاظ جسمی ناتوان است و منبع درآمد خاصی برای معیشت ندارد.
چراغعلی می گوید تا پایان عمر در خدمت نظام و اسلام و انقلاب هستم و مطیع و فرمان بردار ولی امر مسلمین خواهم بود و تا پای جان از نظام اسلامی دفاع خواهم کرد.
آری این بهترین درس از دوران سخت و پرتلاطم دفاع مقدس است.



انتهای پیام/س

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد

تازه ترین مطالب